پیتر دراکر شاید مهم‌ترین متفکر مدیریت و کسب‌وکار در جهان امروز باشد و جان ای. فلاهرتی دلیل این موضوع را در این تحلیل عمیق از آثار و ایده‌های دراکر توضیح می‌دهد. ابتدا جزئیات زندگی‌نامه‌ای دراکر را بیان می‌کند و شرحی کامل از موفقیت‌های او به عنوان پژوهشگر مدیریت، متفکر و نویسنده ارائه می‌دهد. کتاب جذاب فلاهرتی به معرفی کنتریبوشن‌های دراکر در حوزه‌های مدیریت و استراتژی کسب‌وکار می‌پردازد. البته باید خلاصه‌ای از کتاب‌های دراکر و اقتباسی از آثارش ارائه دهد. اما فلاهرتی گامی فراتر می‌رود و نشان می‌دهد که دراکر که از ابتدا نظریه‌پرداز اجتماعی و سیاسی بود، چگونه موفق شد میدان جدیدی به نام مدیریت ایجاد کند. بسیاری از ایده‌های اولیه دراکر هنوز هم در حال حاضر قابل اعمال هستند که فلاهرتی در این کتاب به‌خوبی آنها را توضیح می‌دهد. این کتاب را من برای مدیران تمام سطوح و دانشجویان کسب‌وکار قویا توصیه می‌کنم.


نکات کلیدی کتاب

  • پیتر دراکر پدر مدیریت مدرن است.
  • دراکر واژه‌های "جامعه دانش" و "کارکنان دانش‌محور" را ابداع کرد.
  • دراکر بینش خود را در مورد "مفهوم بازاریابی" توسعه داد.
  • دراکر توضیح می‌دهد که هر کسب‌وکاری در سه منطقه زمانی متفاوت وجود دارد - سنتی، منتقل‌شونده و تغییریافته.
  • برای برنامه‌ریزی کردن فردا، هر سه منطقه زمانی کسب‌وکار را همزمان مدیریت کنید.
  • کسب‌وکار خود را از دیدگاه مشتری‌ها مد نظر قرار دهید.
  • برای پاسخ‌گویی سازمان‌یافته به تغییر، این سؤالات را مطرح کنید: "کسب‌وکار چه خواهد بود؟" و "کسب‌وکار باید چه باشد؟"
  • توسعه فناوری محرک اصلی جامعه دانش معاصر است.
  • فناوری موتور تغییر است و اطلاعات در عمل محرک است.
  • نقش اجرایی این است که بینش سازمانی را تیزتر کند، عملکرد را بهبود بخشد و از طریق یادگیری و تمرین، روز به روز موثرتر شود.


چکیده مطالب کتاب

پیتر دراکر، نظریه‌پرداز برجسته مدیریت، به عنوان پدر مدیریت مدرن و آن کسی که جامعه شرکتی را ابداع کرده است، شناخته می‌شود. او تفاوت‌های بی‌نظیری دارد و یک رشته تحصیلی دانشگاهی مدرن را بنا نهاده است. کتاب‌های او نشانگر نقاط قوت در رشته مدیریت هستند. در بسیاری از موارد، ایده‌های دراکر با کمترین انتقاد پذیرفته شده‌اند. در واقع، بسیاری از نویسندگان به آزادی از او الهام می‌گیرند.

دراکر به جایگاهش به عنوان یک متفکر برجسته مدیریت از طریق سه تأثیرگذار عمده شکل گرفت. در ابتدا او تحت تأثیر دو معلم ابتدایی قرار گرفت که به او کمک کردند سبک نوشتاری کوتاه و مشخصی را توسعه دهد که امکان می‌دهد ایده‌هایش را به خوبی منتقل کند. او همچنین تحت تأثیر دوستان خانوادگی‌اش بود: رهبران حرفه‌ای و روشنفکری مهم در وین درست پس از جنگ جهانی اول.

پیتر دراکر معتقد بود که مدیریت یک رشته علوم آزاد است زیرا به دانش مفهومی و نظری می‌پردازد و در عین حال یک هنر است زیرا بر نتایج و مهارت‌های ارتباطی انسانی تمرکز دارد که برای دستیابی به این نتایج لازم است.

اگرچه دراکر به دانشگاه نرفت، اما کنجکاوی و تمایل به یادگیری او رشته‌های عادی را فرا گرفت. او در ابتدا به عنوان یک دانشجوی کارآموز در یک خانه تجارت در هامبورگ فعالیت کرد. سپس به عنوان یک تحلیلگر اوراق بهادار در یک بانک در فرانکفورت کار کرد، جایی که برای اولین بار دانش خود را با توانایی نوشتن خود به عنوان یک گزارشگر مالی برای یک روزنامه منطقه‌ای برجسته ارتباط داد. در همین حال، او برای دریافت دکترا در علوم سیاسی در یک دانشگاه آلمانی تحصیل کرد و در سال 1937 از آلمان رفته و به ایالات متحده آمد.

"شرکت، یک سیستم اجتماعی و سیاسی همچنین یک سازمان اقتصادی است" پیتر دراکر 

در سال 1939 دراکر شروع به تدریس در کالج سارا لارنس کرد. او در دهه‌های بعد هم تدریس دانشگاهی را در بنینگتون، دانشگاه نیویورک و کالج کلارمونت ادامه داد. سالی که شروع به تدریس کرد اولین کتاب مهم خود را با عنوان «پایان عصر مرد اقتصادی» منتشر کرد که بر محوریت آموزش مدیریت او تمرکز داشت.

کارهای اولیه دراکر

از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۵۴ که کتاب «مدیریت عملی» را منتشر کرد، دراکر دنبال فهم عمیق‌تری از تاثیرات صنعتی‌سازی مدرن بود. معانی، تهدیدات و چالش‌های گسترش سریع اقتصاد صنعتی برایش بسیار جالب بود. او به این نتیجه رسید که شرکت بزرگ، مهم‌ترین نهاد جامعه مدرن است. وی مدیران حرفه‌ای شرکت‌ها را به عنوان یک گروه رهبری بزرگ جدید شناسایی کرد.

ابتدا او به موضوع خود بیشتر به عنوان یک فیلسوف سیاسی نگاه می‌کرد، چرا که حوزه‌ای به نام مدیریت وجود نداشت. اما این نوشته‌های اولیه راه را برای او هموار کرد تا رشته علم مدیریت را ایجاد کند. همانطور که در کتاب "پایان عصر مرد اقتصادی" توضیح داد، او به سرپرستی سرمایه‌داری اعتقاد راسخ داشت. با این حال، احساس می‌کرد برای بقای آن، نیاز به رویکردهای مؤثری برای بیکاری، تضاد طبقاتی و جدایی اجتماعی است که توسط این سیستم ایجاد می‌شود. او ترکیب پیگیری اقتصادی با اخلاق و توجه به جامعه بزرگتر را توصیه می‌کرد.

"بسیار نادر و اگر نگویم هرگز، نهاد ِ پایه‌ای جدید، گروه رهبری جدید، تابعیت مرکزی جدید به سرعت مدیریت از ابتدای قرن جدید شکل گرفته و تحکیم یافته است. بسیار نادر است در تاریخ بشر که نهادی جدید به این سرعت ضروری شناخته شود." پیتر دراکر

در کتاب سال 1942 خود با عنوان «آینده مرد صنعتی» دراکر شرکت بزرگ را ستود که پایه اساسی تغییر سیستمی اجتماع بود. او شرکت را «نماد برجسته نظم اجتماعی جدید» خواند. با این حال حتی در شرکتی با موفقیت اقتصادی گفت مدیران باید ماموریت اجتماعی شرکت را روشن کنند و اختلافات مدیران و کارکنان را حل کنند. او بسیار امیدوار بود که مدیریت شرکت مسئولیت این کار را برعهده دارد و گفت: «هرگز گروهی به اندازه مدیریت حرفه‌ای شرکت‌های بزرگ آمریکایی امروز کارآمد، صادق، شایسته و شریف نبودند.»

"خطر ذاتی در اختصاص منابع فعلی به انتظارات آینده است." پیتر دراکر

در سال 1946 میلادی، وی کتاب شکسته‌ای با عنوان مفهوم شرکت مطالعه داخلی ژنرال موتورز نوشت. این کتاب سیاست‌ها، رویه‌ها و عملکرد شرکت را مورد بررسی قرار داد. دراکر به مزایایی که شرکت GM از تمرکززدایی به دست آورده اشاره کرد اما گفت مدیران ارشد آن آگاه نبودند که تمرکززدایی معایبی نیز دارد. آن‌ها ضعف‌هایی مانند عدم فراهم‌آوردن توسعه مدیریت کافی و درنظرنگرفتن ماموریت استراتژیک شرکت را تشخیص نمی‌دادند. دراکر احساس می‌کرد تمرکز شرکت به طور انحصاری بر عملکرد اقتصادی است. او از شرکت‌های بزرگ خواست تا بیشتر در تأمین کیفیت زندگی جامعه بزرگ مشارکت کنند. وی شرکت را به عنوان «ساختاری اجتماعی، سیاسی و هم اقتصادی» می‌دید.

در سال 1950 میلادی دراکر در کتاب «جامعه جدید» نگاهی پیشرو در مورد جهت‌گیری جامعه نشان داد. وی رشد جامعه‌ای تشکیل‌شده از چندین سازمان را تشخیص داد و از رشد «کارکنان دانش‌محور» صحبت کرد که بسیار پیش از رشد شغل‌های دانش‌محور در دهه 1990 بود.

اندیشه‌های اولیه او با انتشار کتاب «مدیریت عملی» در سال 1954 به اوج خود رسید. در این کتاب دراکر می‌گوید مدیران باید توابع جداگانه تجاری شرکت را با هدف مشترکی تلفیق کنند. او مشاهده کرد جهان تجاری و دانشگاهی فاقد رویکرد سامانمندی برای شرکت‌ها هستند و تاکید کرد مطالعه مدیریت به عنوان یک رشته ضروری است.

"هماهنگی و موثر بودن شرکت تجاری نیازمند معرفی «شهروندی صنعتی» برای کارکنان است." پیتر دراکر

دراکر اشاره کرد که مدیران بزرگ شرکت‌های آمریکایی از سال 1900 تا 1950 پیشگام در ایجاد رویکرد سامانمند مدیریت برای به دست آوردن نتایج بودند، البته خود آگاهی نداشتند که این کار را انجام می‌دهند و یا روش‌هایشان را می‌توان به دیگران آموزش داد. او مدیران را هشدار داد که باید درباره مدیریت تغییر برای نتایج موفق آینده فکر کنند. پاسخ مثبت مردم به این کتاب شهرت دراکر به عنوان پدر مدیریت مدرن را تثبیت کرد و زمینه‌ساز موضوعات مدیریتی‌ای شد که دراکر و دیگر محققان در دهه‌های بعد بدان پرداختند.

استراتژی و کارآفرینی

با گذشت زمان، دراکر تم‌های اصلی مشخصی را در نوشته‌هایش درباره مدیریت و ساخت شرکت‌های موفق توسعه داد. تم‌های اصلی او شامل مدیریت استراتژیک تغییر، ترویج کارآفرینی و طراحی استراتژی برای مدیریت شرکت در دوران تحول بود.

"نقشه سازمانی راهنماهای ضعیفی برای سنجش مشارکت هستند، زیرا توانایی تعریف وظایف را ندارند." پیتر دراکر

دراکر اشاره کرد که هر تجارتی در سه منطقه زمانی متفاوت به وجود می‌آید: سنتی، دگرگونی و دگرگون‌سازی، که به ترتیب متناظر با گذشته، حال و آینده است. سنتی وضع موجود است. دگرگونی کارهایی است که در حال حاضر انجام می‌دهید. و دگرگون‌سازی مرتبط است با ساخت شرکت برای آینده. به نظر او، از لحاظ استراتژی باید همه این سه بخش را همزمان مدیریت کرد تا بتوانید امروز برای فردا طراحی کنید. او می‌گفت «تصمیم آینده‌ای وجود ندارد، بلکه تصمیم فعلی دارای آینده‌ای است.»

برخی نکات دیگر در مورد فلسفه مدیریت سه منطقه زمانی دراکر:

  • او بر جداسازی تصمیمات مربوط به دوره‌های سنتی، دگرگونی و دگرگونی‌سازی تاکید داشت تا هر کدام را به‌طور استراتژیک مدیریت کنند.
  • برای سنتی، تمرکز بر ایمن‌سازی و کارآمدی است. برای دگرگونی، بازسازی و ساختارشکنی. و برای دگرگونی‌سازی، نوآوری و فرصت‌های جدید.
  • مدیران باید تهدیدهای موجود در سنتی را که نیاز به تغییرات دگرگونی دارند تشخیص دهند. همچنین فعالیت‌های دگرگونی‌ای که سنتی می‌شوند و نیاز به دگرگونی دارند را تشخیص دهند.
  • دوره دگرگونی، اغلب نادیده گرفته می‌شود اما نیازمند تلاش بیشتر است زیرا وضع موجود اختلال می‌یابد. دوره‌ای از ناامیدی است که مدیران از دخالت در آن اجتناب می‌کنند.

دراکر فرهنگ سازمانی را شناسایی کرد. او از کارآفرینان خواست تا متنوع‌ترین نوع کارکنان را با مهارت‌ها، ارزش‌ها و تعهدهای مختلف استخدام کنند، زیرا تجارت‌ها با گذر زمان تغییر می‌کنند. او برنامه‌ریزی استراتژیک را به عنوان بهترین روش مدیریت تغییر معرفی کرد و گفت کارآفرینی روشی برای مدیریت سامانمند تغییر است. کارآفرینان باید ناامیدی و ریسک را تحمل کنند اما بزرگ‌ترین ریسک، عدم کردن اقدامی است که باعث هرج‌ومرج و سکون می‌شود.

"همکاری اقتصادی مسئولیت اصلی کسب‌وکار است اما تنها مسئولیت آن نیست." پیتر دراکر

تمام فرایندهای فیزیکی از جمله شرکت‌ها و سایر موسسات، تمایل به از هم پاشیدگی دارند مگر اینکه ورودی‌های جدید دریافت کنند. او گفت آی‌بی‌ام در ابتدای انقلاب رایانه سرگشته شد و توانست خود را تغییر دهد چرا که تکنولوژی‌محور بود، نه بازارمحور. بالعکس، دراکر موفقیت وال‌مارت را مرهون قابلیت آن در گوش دادن به بازار و پاسخگویی نسبت داد.

مفهوم بازاریابی

دراکر همچنین دیدگاه‌هایی در مورد اینکه بعداً «مفهوم بازاریابی» نامیده شد توسعه داد:

"تم پیوسته زمینه‌ای در تمامی آثار تجاری دراکر اهمیت کارآفرینی برای مدیریت سامانمند تغییر بود."

آثار او درباره این مفهوم، 6 حوزه اصلی را بررسی می‌کرد:

  1. حاکمیت مصرف کننده: مصرف کننده اصلی ترین است. شرکت‌ها باید مصرف کنندگان را بشناسند و آنچه واقعا می خواهند بفروشند.
  2. عقلانیت مصرف کننده: مصرف کنندگان تصمیمات خرید خود را بر اساس ترجیحات عقلانی می‌گیرند. بازاریابی مهم است.
  3. تابع مطلوبیت: محصولات/ خدمات منافع/سودمندی‌هایی برای مصرف کنندگان ایجاد می‌کنند. شرکت‌ها باید مطلوبیت درک شده مصرف کننده را حداکثر کنند.
  4. فروش و بازاریابی: بازاریابی موجب می‌شود محصول درست در دسترس باشد در حالیکه فروش معاملات را انجام می‌دهد. تمرکز باید در بازاریابی باشد.
  5. رویکرد سیستمی: مصرف کنندگان بخشی از سیستم تجاری هستند. تجربه و رابطه کامل مشتری را درک کنید.
  6. عامل تقاضا: تولید صرفا برای تولید نکنید. ابتدا تقاضا را با حل مشکلات و ارضای نیازهای مشتریان بهتر از رقبا ایجاد کنید.

تأکید او بر حاکمیت مصرف کننده با سنت تجاری وقت متفاوت بود که کسب و کار را بر اساس تولیداتش طبقه بندی می‌کرد. بلکه دراکر توصیه می‌کرد که باید به کسب و کار از دیدگاه مشتری نگاه شود. او به لزوم شناخت ارزشگذاری مشتریان تأکید داشت. مشتریان صرفا یک محصول را خریداری نمی‌کنند بلکه او می‌گفت آنها بر اساس «تابع مطلوبیت» محصول یعنی استفاده‌ای که از آن می‌کنند و منافعی که از آن به دست می‌آورند رضایت خریداری می‌کنند.

او می گفت کسب و کار باید از بازاریابی استفاده کند تا مشتری را آنقدر خوب بشناسد و درک کند که محصول خودش فروشده شود. او بازاریابی را کاتالیزور شرکت می دید که "تمام قدرت های مقایسه ای و توانایی های اصلی" را در پیگیری نتایج مورد نظر از دیدگاه مشتری یکپارچه می کند.

«کارآفرینی... مشکلات را به فرصت‌ها تبدیل می‌کند... تمرکز آن بر آینده نیست بلکه بر کارهایی که امروز باید انجام شود تا آینده‌ای وجود داشته باشد... قدرت‌های درونی شرکت را با انگیزه‌های خارجی یکپارچه می‌کند.» پیتر دراکر

دراکر تغییر را پذیرفت در حالی که دیگران این کار را نکردند. پس از جنگ جهانی دوم و در طول دهه 50، بیشتر بازرگانان ایالات متحده تداوم را ترجیح دادند. آنها در بهترین حالت تغییرات متوسط را تحمل کردند. دراکر گفت ترجیحات مدیران مهم نیست: آنها باید با تغییرات شتابان کنار می آمدند زیرا اجتناب ناپذیر بود. او گفت که هنگامی که آنها اصول اساسی کسب و کار را مدیریت کردند - از جمله دانستن در مورد مفهوم بازاریابی و استفاده مولد از دارایی های سرمایه ای - پس از آن باید رویکردی کارآفرینانه برای ادغام گذشته، حال و آینده اتخاذ کنند تا بتوانند انتقالی به شرکت فردا ایجاد کنند. .

دراکر تأکید می‌کرد که مهم‌ترین وظیفه مدیریت و دلیل پرداخت دستمزد به آن، تبدیل این منابع اساسی به منابعی بازتابیده اقتصادی بود.

دراکر متوجه شد که به دلیل فشار نیروهای خارجی همچون جهانی شدن و شرکت‌های فراملی، تغییراتی رخ خواهد داد. او گفت بلوک‌های منطقه‌ای مهم، واحدهای ساختاری کلیدی اقتصاد جهانی خواهند شد. توصیه کرد مدیریت ارشد دو سؤال کلیدی استراتژیک را مطرح کند تا به تغییرات به صورت سیستماتیک پاسخ دهد: «کسب‌وکار چه خواهد شد؟» و «کسب‌وکار باید چه باشد؟»

او روش‌شناسی ارائه کرد برای تشخیص ریسک و فرصت، همراه با پیشنهادها و خطوط راهنما برای تبدیل فرصت‌ها به نتایج محسوس. دراکر به کسب‌وکارها یادآوری کرد چگونه می‌توانند برای مقابله با غیرمنتظره‌ها آماده شوند، ناهمخوانی‌های کسب‌وکار را تجزیه‌وتحلیل کنند، روندهای جمعیت‌شناختی اساسی را شناسایی کنند، الگوهای ساختار صنعت را بررسی کنند و اهمیت تقلید خلاقانه را درک کنند.

تبدیل شدن به یک مدیر موثر

پیتر دراکر، به موثر بودن مدیریت اهمیت زیادی می‌داد. او تأکید می‌کرد که مدیریت باید به منظور مقابله با تغییرات آینده در نظر گرفته شود، به خصوص در مواجهه با چالش‌های جامعه پساصنعتی و دانش‌محور. در سال ۱۹۶۸، در کتاب "دوران ناهماهنگی"، او اصطلاحات "جامعه دانش" و "کارکنان دانش" را مطرح کرد. امروزه این اصطلاحات رایج هستند، اما دراکر اولین شخصی بود که به جهت‌گیری انقلاب مدیریت توجه کرد. به نظر او، توسعه فناوری اساسی برای جامعه دانش‌محور امروز فراهم شده است. فناوری "کاتالیزور" عامل اصلی در تعریف ماهیت کار و انتظارات کارکنان بود، به عنوان "موتور تغییر". سوخت این موتور، دانش و اطلاعات عملی بود، اما دانش بدون مهارت بیهوده است. بنابراین، موفقیت واقعی کارکنان دانش‌محور وابسته به "کمک به جای تلاش، خروجی به جای ورودی، عملکرد به جای تکنیک، مسئولیت به جای فعالیت" بود. دراکر آموخت که این انقلاب فناوری سوم بر اساس بهره‌گیری از دانش در عملکرد، نیروی اصلی در شکل‌گیری جامعه امروزی ماست.

او پنج خصوصیت کلیدی دانش را شناسایی کرد:

  1. قابلیت ذخیره‌سازی (Storability): دانش باید قابلیت ذخیره و نگهداری برای استفاده آینده را داشته باشد.
  2. قابل اندازه‌گیری (Measurability): دانش باید قابلیت اندازه‌گیری و تعیین میزان را داشته باشد تا بتوان به طور موثر از آن استفاده کرد.
  3. قابلیت جابجایی (Mobility): دانش باید قابلیت انتقال و جابجایی بین افراد و سازمان‌ها را داشته باشد تا بتواند به صورت فعال در جریان اطلاعات و تبادل دانش شود.
  4. عدم ثبات (Impermanence): دانش به طور طبیعی متغیر و قابل تغییر است و باید با تغییرات و نیازهای زمان تطابق پیدا کند.
  5. نیاز به استفاده مسئولانه (The need to be used responsibly): دانش باید به طور مسئولانه و با رعایت اخلاقیات و مسئولیت‌پذیری استفاده شود تا بهره‌وری و توسعه پایدار را حمایت کند.

در نهایت، دراکر به رهبری به دقت نگاهی انداخت و توجه کرد که اصول اساسی تکنیک‌های رهبری قرن‌هاست که وجود دارد. او تأکید می‌کرد که نقش مدیر اجرایی این است که دیدگاه شرکت را تیز کند، عملکرد بهبود یافته را تولید کند و از طریق یادگیری و تمرین، اثربخشی خود را افزایش دهد. در کتاب‌های مختلف خود درباره رهبری مؤثر، او تکنیک‌های کلیدی را که برای بودن یک رهبر موثر نیاز دارید، شامل مدیریت زمان خوب، مهارت‌های ارتباطی مؤثر و تکنیک‌های تصمیم‌گیری قوی توصیف کرد.

درباره جان ای فلاهرتی،

جان ای. فلاهرتی، استاد بازنشسته مدیریت در دانشگاه پیس در شهر نیویورک است. او طی سال‌های فعالیت خود، به طور قابل توجهی به توسعه آموزش مدیریت در زمینه تحصیلات عالی مدیریت کمک کرده است. فلاهرتی به عنوان رئیس دانشکده تحصیلات تکمیلی کسب و کار و رئیس دپارتمان علوم اجتماعی در دانشگاه پیس خدمت کرده است.
ارتباط فلاهرتی با پیتر دراکر نقشی کلیدی در شکل‌گیری فهم او از مدیریت داشت. در دهه ۱۹۵۰، فلاهرتی فرصتی داشت تا یکی از دوره‌های مدیریت در دانشگاه نیویورک را تحت نظارت دراکر حضوری داشته باشد. این تجربه، علاقه عمیق فلاهرتی را به کارهای دراکر برانگیخت و او در طول سال‌ها به پیروی از آموزه‌ها و نوشته‌های دراکر ادامه داد. تعهد فلاهرتی به مطالعه و تحلیل بیش از حد معمول آموزه‌های دراکر محدود به مشاهده نبود. او به فعالیت‌های دراکر، از جمله سخنرانی‌ها، کتاب‌ها، مقالات، گفتگوها و مکاتبات، به صورت فعال مشارکت داشت. او به دقت یادداشت‌ها را برداشت و از این تعاملات با دراکر، مجموعه‌ای ارزشمند از اطلاعات را جمع‌آوری کرد. این مجموعه اطلاعات، منبعی مهم بود که فلاهرتی در کارهای خود به آن اعتماد کرد. تلاش‌های فلاهرتی برای حفظ و استفاده از آموزه‌های دراکر به نتیجه‌گیری در نوشتن یک کتاب منجر شد. به نظر می‌رسد این کتاب، یادداشت‌ها و تجربیات فلاهرتی را به خوبی دربرگیرد و به خوانندگان فهم عمیق‌تری از فلسفه مدیریت و نکات دید دراکر ارائه دهد.
بطور کلی، رابطه جان ای. فلاهرتی با پیتر دراکر و تکریم وظیفه او در ثبت آموزه‌های دراکر، به حفظ و انتشار حکمت بی‌قیمت در زمینه مدیریت کمک کرده است.