مفهوم "کارآفرین" و کارکرد کارآفرینی در جامعه به طور گسترده ای در تئوری ها قرار گرفته است. در ظاهر، فیلسوفان و کارآفرینان اشتراک زیادی ندارند. وقتی به یک فیلسوف معمولی فکر می‌کنیم، کسی را تصور می‌کنیم که لباس متفاوت ولی رسمی به تن کرده، به تنهایی قدم‌ می‌زند و در حال فکر کردن است، از جامعه دوری می‌کند، کتاب می‌نویسد، و ارتباطش با دنیا قطع می‌شود. فیلسوفان همه چیز را زیر سوال می برند. آنها درگیر بحث می‌شوند و ایده‌های رادیکال خود را از طریق کتاب‌ها و بحث‌های کلامیشان بیان می‌کنند. آنها از ریسک کردن نمی ترسند و در مورد غیرقابل درک ترین موضوعات، و ایده‌های خود موضع قاطعانه ای اتخاذ می کنند. فیلسوفان واقعاً جهان را با ایده‌ها، دیدگاه‌ها و نظام‌های اعتقادی خود متحول می‌کنند. هر چه بیشتر به آن فکر کنیم - کارآفرینان موفق نیز همین کار را می کنند. یک کارآفرین به همان شیوه ای رفتار می کند که یک فیلسوف انجام می دهد، جهان را با ایده های خود دوباره تصور می کند و با محصولات و راه حل های خود نوآوری می کند. کلمه "Entrepreneur" از کلمه فرانسوی "Entrependre" به معنای "تعهد گرفتن" گرفته شده است.

اشترکات فیلسوفان و کارآفرینان

  • آنها وضعیت موجود را زیر سوال می برند. کارآفرینان محصولات و راه حل هایی ایجاد می کنند که برای تغییر دنیایی که در آن زندگی می کنیم طراحی شده اند.
  • آنها از ریسک کردن برای ارائه دیدگاه های خود به جهان نمی ترسند.
  • آنها وارد بحث و گفتگو می شوند و ایده های رادیکال خود را از طریق قدرت سخنوری خود به اشتراک می گذارند. فیلسوفان این کار را از طریق کتاب های خود انجام می دهند. کارآفرینان این کار را از طریق سخنرانی ها، ایمیل ها، رسانه های اجتماعی و ارتباطات شخصی خود انجام می دهند.

پس از اینکه متوجه شدم فیلسوفان و کارآفرینان تا چه اندازه شبیه یکدیگر هستند، به دنبال مقالاتی با اطلاعات بیشتر در مورد به کارگیری ایده های فلسفی در کارآفرینی بودم. من امیدوار بودم که تعداد زیادی مقاله، کتاب و... مشابه با محتوای موجود در زمینه اخلاق و کارآفرینی پیدا کنم. اما من از آنچه در جستجوی خود یافتم ناامید شدم. فقط تعداد انگشت شماری مقاله در مورد این موضوع وجود دارد. علاوه بر این، این مقالات فقط در سطح طرح بحث بودند. مقالات زیادی در مورد فلسفه و کارآفرینی وجود ندارد، اگرچه دانش زیادی وجود دارد که یک کارآفرین می تواند از این موضوع غنی به دست آورد. تصمیم گرفتم راه را پیش ببرم و خودم شروع به نوشتن مقاله کنم تا این سفر را شروع کنم.

بیایید زمان را به عقب برگردانیم، تا 300 سال قبل از میلاد، و با افلاطون ملاقات کنیم.

حدود 2400 سال پیش، افلاطون به وضعیت انسان و درمان آن فکر کرد. افلاطون معتقد بود که بیشتر انسان ها زندگی خود را به صورت تکانشی(اصطلاح تکانش معمولاً مفاهیمی مانند ناتوانی در صبر کردن، بی‌اعتنا بودن به نتیجه‌، میل به اقدام پیش از فکر کردن، ترجیح دادن رفتارهای ریسکی و مخاطره‌آمیز و ناتوانی در خویشتن‌داری را پوشش می‌دهد.)می گذرانند و هر یک از ما را با ارابه سوارانی مقایسه می کرد که توسط اسب های چشم بسته و وحشی کشیده می شدند. بسیاری از ما می توانیم حدس بزنیم این اسب های وحشی چیست - عشق، شهرت، پول، حرص، حسادت، و انگیزه های دیگری که برخی از ما (و احتمالاً بیشتر کارآفرینان) را به حرکت در می آورد. در واقع، برخی استدلال می کنند که این اسب های وحشی کلید موفقیت برخی از کارآفرینان برجسته عصر ما هستند. کارآفرینان مورد علاقه مردم ماننده: استیو جابز، جف بزوس، ایلان ماسک و لری پیج احتمالاً می توانند موفقیت های خود را به این اسب های وحشی نسبت دهند. افلاطون بر این باور بود که در حالی که برای موفقیت به این اسب های وحشی نیاز است، تنها در صورتی می توان به زندگی کامل دست یافت که چشم بند این اسب ها را برداریم و آنها را برای رسیدن به هدف خود اهلی کنیم. نتیجه این فرآیند Eudaimonia (به یونانی: εὐδαιμονία گاهی اوقات به عنوان eudaemonia یا eudemonia /juːdɪˈmoʊniə/،) کلمه یونانی که معمولاً به عنوان خوشبختی یا رفاه ترجمه می شود، می شود؛ با این حال، "شکوفایی یا شکوفایی انسان" و "برکت به عنوان دقیق تر" ترجمه شده است.

به عقیده افلاطون، Eudaimonia تنها با اندیشیدن عمیق تر و پشت سر گذاشتن محرک های سطحی به دست می آید. شادی واقعی از پشت سر گذاشتن این عوامل سطحی بیرونی و سفر به درون حاصل می شود. این یک سفر درونی است و تنها باید بر درون  متمرکز شود. از طریق درگیر شدن با خود واقعی خود، در وضعیت بد آن. این سفر با موانع زیادی از جهات مختلف روبرو خواهد شد. اما بزرگترین دشمن شما برای این پیشرفت احتمالا صدای درون شما خواهد بود. من نمی توانم به جای دیگران صحبت کنم، اما این مورد برای من بود. زمانی که این سفر را شروع کردم با انواع احساسات، تفکرات، ایده‌ها و حواس پرتی مواجه شدم.

برای اکثر کارآفرینان یا به طور کلی متخصصان تجارت، تفکر عمیق بیانش ساده است. ما به طور معمول در حال مبارزه با چالش‌ها تاکتیکی، مدیریت تصمیمات استراتژیک، رسیدگی به مسائل کارمندان، حمایت از نظارت هیئت مدیره، و رسیدگی به چالش های مشتری، همه در حین انجام وظایف خود و رسیدگی به مسائل اداری هستیم. متأسفانه، نیازهای سربار و منابع برای یک مدیر عامل معمولی در مرحله راه اندازی بسیار بدتر است، زیرا اکثر مدیران عامل استارتاپ باید نقش های متعددی را در شرکت ایفا کنند تا کارایی فرآیند را ایجاد کنند و هزینه ها را پایین نگه دارند. اکثر مدیران عامل استارت آپ های فناوری به طور خاص نقش CMO، CFO، CRO را بازی می کنند و گاهی اوقات حتی آستین های خود را بالا می زنند تا وارد مدیریت پروژه و توسعه اپلیکیشن نیز شوند. افلاطون متوجه بود که گاهی اوقات این خودبازنگری سخت است و او پیشنهاد داد دنبال یک روش پرسشی به نام روش سقراطی برویم. پس از تامل زیاد (و مقاومت شدید)، تصمیم گرفتم این روش را امتحان کنم و به برخی از سوالاتی که از کودکی در ذهنم مانده پاسخ دهم. اولین قدم من نوشتن آنها بود و برخی از آنها واضح بود. با این حال صدای درونی من همچنان حواس من را پرت می کرد و من را از این تمرین منصرف می کرد. صدای درونی من فقط می خواست به سر کار برگردم، یا اگر وقت آزاد بود، برای بار دوم به تماشای سریال بپردازم. سعی کردم آن را ببندم، اما صدای درونم را نیز مستند کردم همانقدر که صدای درونی یک تحقیرکننده بود، بخشی از آن چیزی است که من هستم.

اگر مدیر عاملی هستید که به دنبال ایجاد بیانیه هدف خود هستید، توصیه می کنم سوالات زیر را برای ایجاد چارچوب فلسفه شرکت خود شروع کنید:

  1. هدف شرکت من چیست؟
  2. چگونه موفقیت را برای شرکت خود تعریف می‌کنم؟
  3. آیا موفقیت شرکت من از پیش تعیین شده است؟
  4. چه اتفاقی می‌افتد وقتی که شرکت من تعطیل می‌شود؟
  5. ماهیت یک کارمند خوشحال چیست؟
  6. مسیر من برای رسیدن به یک زندگی پرمعنا چیست؟
  7. چگونه می‌توانم به یک اوبرمنش (انسان فوق‌العاده) تبدیل شوم تا به بالاترین پتانسیل خود برسم؟

راهنمای افلاطونی

اگر به کمک در پاسخ به این سوالات نیاز دارید، بیایید به افلاطون بازگردیم. افلاطون چهار ایده بزرگ را برای رسیدن به این حالت پرمعنا پیشنهاد داد. اجازه دهید این ایده‌ها را از دیدگاه یک کارآفرین بررسی کنیم:

تفکر استراتژیک

افلاطون از افراد خواست که بیشتر فکر کنند و از آرزوهای سطحی برای داشتن گران ترین ماشین، بزرگترین خانه یا قدرتمندترین شغل عبور کنند. به عقیده افلاطون، شادی واقعی از پشت سر گذاشتن این عوامل ظاهری بیرونی و سفر به درون حاصل می شود. این سفر درونی باید بر درگیر شدن با خود واقعی شما، در وضعیت بد آن تمرکز کند. برخی از افراد ممکن است سفر به تنهایی این سفر را دشوار بدانند، اما می توانند یک دوست یا همراه خوب پیدا کنند که بتواند با پرسیدن سوالات درست و کمک به تمرکز در این مسیر به آنها کمک کند. افلاطون از این روش تحقیق در نوشته هایش، به ویژه پرخواننده ترین اثرش - جمهوری - پیروی کرد. روش پرسش و پاسخ افلاطون را روش سقراطی می نامند و حتی امروز - 2400 سال پس از زمان او - از آن استفاده می شود.

برای مدیرعامل مدرن، من این را به Think Strategic تغییر دادم - به درون سفر کنید تا روح شرکت را شناسایی کنید و با آن درگیر شوید تا اهداف استراتژیک را برای حمایت از رشد شرکت تنظیم کنید. پیروی از پارادایم اجتناب از دوکسا (هیجانات سطحی) با نادیده گرفتن وسوسه های میانبر برای ثروتمند شدن سریع یا تمرکز بر غرایز پست پول، قدرت و نفوذ در جامعه. تفکر استراتژیک به مدیر عامل اجازه می دهد تا از اسب های وحشی چشم بسته مصلحت جدا شود.

از تیم خود بیاموزید

افلاطون در اصل "از معشوق خود بیاموز" را توصیه کرد، که در زمان او که زنان در همه جا عینیت می یافتند تا حدودی رادیکال بود. با این حال، افلاطون معتقد بود که یک رابطه واقعی متکی بر دو شریک است که از یکدیگر الهام می گیرند تا نسخه های بهتری از خود شوند.

از دیدگاه یک کارآفرین، من فکر می‌کنم که ما می‌توانیم این را تغییر دهیم تا به جای آن «از تیم خود بیاموزیم». برخی از کارآفرینان قدرت شهود خود را بیش از حد ارزیابی می کنند و این اعتماد بیش از حد می تواند منجر به مشکلات جدی در صورت اتخاذ تصمیمات تکانشی توسط مدیر عامل شود. با بحث در مورد آن تصمیمات با تیم - چه مدیران، چه مدیران میانی یا کل کارکنان، می توان از این امر جلوگیری کرد. گفت‌وگوی باز با تیم درباره تصمیم‌های حیاتی به کل شرکت اجازه می‌دهد تا بخشی از فرآیند تصمیم‌گیری باشد و مهم‌تر از همه، توانایی یادگیری از تیم خود را به مدیر عامل می‌دهد.

قدردانی و استفاده از هنر

هنر این قدرت را دارد که ما را خوشحال کند. این یک حقیقت ساده است که وقتی مکان ها، چیزها و مردم زیبا را می بینیم، احساس خوشحالی می کنیم. به همین ترتیب، دیدن مکان‌ها، رویدادها و چیزهای ناخوشایند می‌تواند احساس بد و ناخوشایندی در ما ایجاد کند.افلاطون بر این باور بود که یک زندگی کامل باید شامل درگیر شدن با هنر باشد - به گفته افلاطون، سفالگری، ادبیات، شعر، موسیقی، رقص، یا هر چیزی که دلش می خواهد جزء حیاتی هر موجودی است.

مدیران عامل موفق باید محصول/خدمات خود را یک شکل هنری در نظر بگیرند و آن را درست مانند شعر یا ادبیات کامل کنند، با تمرکز بر هر جزئیات پرزحمت قبل از قرار دادن آن برای مصرف عمومی. نمونه موردی: استیو جابز تمام محصولات خود را یک اثر هنری می دانست. او کارکنان خود را تحت فشار قرار داد تا نه تنها روی ظاهر و جزئیات خارجی بلکه بر سخت افزار داخلی نیز تمرکز کنند. او آنها را در مورد تقارن چیدمان مادربرد، رنگ پیچ های نامرئی سرزنش کرد و روی تک تک جزئیات تمرکز کرد. استیو جابز یک استاد بود، نه تنها به دلیل توجه به جزئیات، بلکه به دلیل توانایی اش در ارائه بی عیب و نقص. در زیر همه اینها او یک هنرمند بود. او عاشق سادگی بود. او عاشق موسیقی بود و آرزو داشت شعر بگوید.

انجمن اصلاحات

افلاطون دید که رهبران آتن فاسد، غیراخلاقی و فاقد تمرکز برای حمایت واقعی از شهروندان خود هستند. او معتقد بود که یک حاکم برای موفقیت نیاز به فیلسوف شدن دارد، یا اینکه خود فیلسوفان باید به عنوان جایگزینی حکومت کنند. متأسفانه ما 2400 سال پس از افلاطون خصلت های مشابهی را در رهبران خود می بینیم. در حالی که ما نمی توانیم به رهبران خود فلسفه بیاموزیم، می توانیم این اصول را در اعمال خودمان پیاده کنیم.

به عنوان یک بنیانگذار/مدیرعامل/حرفه ای، اعمال قوانین فلسفه در شرکت/تیم/جامعه شما می تواند به ما در اصلاح جامعه خود کمک کند. این در نهایت می تواند منجر به جامعه آرمان شهری شود که افلاطون به آن اعتقاد داشت.

بنابراین، همه اینها عالی است، اما آیا فلسفه می تواند به ما کمک کند تا به مشکلات فوری، مبرم و تاکتیکی شرکت مدرن پاسخ دهیم؟ چگونه یک "مدیرعامل فیلسوف" می تواند در این دنیای رقابتی با تهدید از همه جهت عمل کند؟ آیا این پیشنهادات 2400 ساله هنوز هم می توانند در این دنیای مدرن اعمال شوند؟ آیا این یک مدیر عامل را ضعیف نمی کند و در نهایت به راحتی توسط رقبای خود نابود می شود؟ و مهمتر از همه - چگونه فلسفه می تواند برای من مشتریان بیشتری پیدا کند و از جریان نقدی یک شرکت حمایت کند؟

بیایید برخی از مسائل و برخی از سؤالات فلسفی که مدیران عامل در طول حرفه خود با آن روبرو هستند را مرور کنیم. در اینجا چند سوال تصادفی وجود دارد که به ذهنم رسید، اما مطمئن هستم که در حین کاوش، سؤالات بیشتری وجود دارد که باید در نظر بگیریم.

  • شما به یک شرکت تولید کننده اعتماد کرده‌اید تا خط تولید محصولات شما را ایجاد کند. شرکت تولید کننده به شما اعلام می‌کند که راز تجاری رقیب شما را داراست و با فرصتی به شما نزدیک می‌شود تا این را با هزینه‌ای خریداری کنید.
  • یک کارمند باید پاداش عملکرد سالانه خود را در یک ماه دریافت کند. او یک ماه قبل از سررسید پاداش کارش را ترک کرد. طبق سیاست های شرکت، ما موظف به پرداخت پول به او نیستیم.
  • در جلسه هیئت مدیره اخیر شما مطلع شدید که یکی از رقبای شما با استفاده از یک قطعه نامناسب در محصول خود، سیستم را دور زده و در نتیجه محصول خود را با قیمتی ارزان‌تر از محصول شما عرضه می‌کند. شما با فرصتی مواجه می‌شوید که از این قطعه نامناسب در طراحی خود استفاده کنید و هزینه را کاهش دهید.

در نوشته‌های آینده سعی خواهم کرد از آموزه های فیلسوفان بزرگ برای پاسخگویی به سوالات خودم به عنوان یک کارآفرین استفاده کنم. لطفاً در هنگام نوشتن این مجموعه، در مورد هر سؤال دیگری که باید به آن فکر کنم، بازخورد و مشاوره ارائه دهید. من مدرک رسمی در فلسفه ندارم و مطمئناً ادعا نمی کنم که در این اقیانوس دانش متخصص هستم. پس لطفا اشتباهات من را ببخشید و آنها را به اطلاع من برسانید. همانطور که افلاطون به ما می آموزد، یکی از مهمترین جنبه های کسب خرد این است:

 می دانم که هیچ چیز نمی دانم.

منابع:

نوشته ای در لینک‌دین

PHILOSOPHY OF ENTREPRENEURSHIP