مکتب اقتصاد شیکاگو، یک جریان اقتصادی است که در دانشگاه شیکاگو تشکیل شده و بیشتر با کار میلتون فریدمن و جورج استیگلر در ارتباط است. این مکتب در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ توسط فرانک نایت و هنری سیمونز بنیانگذاری شد. اما به طور عمده، مکتب شیکاگو در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ زمینه خود را توسعه داد و به عنوان یک رویکرد متمرکز بر بازارها و آزادی اقتصادی شناخته می‌شود.

مکتب شیکاگو به اصول و ایدئولوژی کلاسیکی اقتصاد انگلیسی برمی‌گردد که معتقد بود تخصیص منطقی منابع اقتصادی نیازمند وجود بازارهای آزاد و بدون محدودیت است. این مکتب باور داشت که سیستم سرمایه‌داری و رقابتی، تنها سیستمی است که با آزادی سیاسی و اجتماعی سازگار است و توزیع عادلانه‌تری از ثروت را برای افراد به همراه دارد.

در مقابل، در دهه‌های نیمهٔ قرن بیستم، نئوکینزیانیسم به عنوان مکتب اصلی اقتصادی شناخته می‌شد. نئوکینزیانیسم بر تداخل دولت در اقتصاد، به منظور استقرار و پیشرفت اقتصادی، تأکید داشت و معتقد بود که دولت باید در تنظیم و کنترل اقتصاد دخالت کند تا توزیع عادلانه‌تری از ثروت را ایجاد کند.

مکتب شیکاگو با ارائه آرگومان‌های مبتنی بر آزادی اقتصادی و کاهش دخالت دولت، به چالش نئوکینزیانیسم پاسخ داد و بر اهمیت بازارهای آزاد و رقابت در تخصیص منابع تأکید کرد. این مکتب از طریق تحقیقات و آثار اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن و جورج استیگلر، تأثیرات قابل توجهی در توسعه نظریه اقتصادی و سیاست‌های عمومی داشته است.

اعضای مکتب شیکاگو، به رهبری میلتون فریدمن، تأکید زیادی بر اهمیت عرضه پول و تأثیر آن در اقتصاد می‌گذاشتند. آنها باور داشتند که تغییرات در عرضه پول می‌تواند تأثیر عمده‌ای بر روی چرخه‌ی تجاری و استقرار اقتصادی داشته باشد. آنها به عنوان یک گروه پول‌شماری شناخته می‌شوند، زیرا به تعداد پول در جریان و سیاست پولی توجه می‌کنند.

میلتون فریدمن در تحقیقات خود به همراه آنا شوارتز، به بررسی تاریخچه پول در ایالات متحده از سال ۱۸۶۷ تا ۱۹۶۰ پرداختند. آنها نتیجه گرفتند که بحران بزرگ سال ۱۹۲۹ و رکود بزرگی که در دهه‌ی ۱۹۳۰ رخ داد، ناشی از تنگش شدید در عرضه پول بود. فریدمن بحران ۱۹۲۹ را به عنوان "تنگش بزرگ" شناخته می‌کرد و باور داشت که این تنگش به دلیل کاهش ناگهانی در عرضه پول بوجود آمد.

مکتب شیکاگو و نظریه پول‌شماری آن، با دیدگاه مکتب اتریش درباره تورم و رکود تفاوت داشت. مکتب اتریش، به رهبری اقتصاددانانی مانند لودویگ فون میزس و فریدریش هایک، ادعا می‌کرد که تورم و رکود ناشی از تداخل دولت در اقتصاد و تداخلات بانک‌های مرکزی است. آنها معتقد بودند که نرخ بهره‌های تعیین شده توسط بانک‌های مرکزی نمی‌تواند اطلاعات کامل درباره نیازها و تمایلات واقعی اقتصادی ارائه دهد و این اطلاعات نادرست می‌تواند به تورم یا رکود منجر شود.

بنابراین، مکتب شیکاگو با تأکید بر عرضه پول و نقش مهمی که آن در استقرار و ثبات اقتصادی دارد، خود را از مکتب اتریش و دیدگاه آن درباره تورم و رکود تمایز می‌دهد.

یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک اعضای مکتب شیکاگو، تأکیدی است که در کار آکادمیک خود بر تحقیقات تجربی دارند. دیدگاه آنها در مورد اهمیت آزمایشات تجربی برای بررسی گزاره‌های اقتصادی، آنها را دوباره از اقتصاددانان مکتب اتریش متمایز می‌کند. اقتصاددانان مکتب شیکاگو به عقیده دارند که بررسی‌ها و آزمایشات تجربی می‌توانند در توسعه نظریه‌های اقتصادی کمک کنند و مبنای قوی‌تری را برای استدلال‌هایشان فراهم کنند. این در مقابل دیدگاه مکتب اتریش است که از اصول اولیه و تئوری‌های اقتصادی برای استدلال استفاده می‌کند.

از این رو، مکتب شیکاگو در ذهن بسیاری از اقتصاددانان، شباهت‌هایی با مکتب تاریخی آلمان در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم دارد. طرفداران مکتب تاریخی آلمان معتقد بودند که تنها راه قبول‌پذیر برای بررسی مسائل اقتصادی، استفاده از رویکرد تاریخی است. اما مکتب شیکاگو به رهبری گوستاوو اشمولر این دیدگاه را رد کرد و بر اهمیت تحلیل‌های تجربی تأکید کرد. آنها معتقد بودند که تحلیل‌های تاریخی ارزشمند هستند، اما فقط برای مطالعه تاریخ اقتصادی مناسب هستند و نمی‌توانند به طور مستقیم بر نتایج منطقی و عاملی که بر اساس بنیادهای اقتصادی بدیهی است، تأثیر بگذارند.

بنابراین، اگرچه مطالعه اثرات کنترل اجاره در نیویورک در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم ممکن است برای یک تاریخدان جالب و ارزشمند باشد، اما در نهایت نمی‌تواند به نتایج نظری که توسط علم اقتصاد تعیین می‌شود، چیزی اضافه کند. برای مثال، این تحقیق نمی‌تواند به طور مستقیم اثبات کند که اگر سقف قیمت مسکن کمتر از قیمت بازار قرار گیرد، تقاضا بیشتر از عرضه خواهد بود. این یک نتیجه‌ی منطقی است که بر اساس اصول اولیه‌ی اقتصادی می‌تواند حاصل شود. در واقع، این نتیجه‌ی منطقی بر اساس اصول اقتصادی بدیهی است که توسط علم اقتصاد بیان شده‌اند.

اگرچه از دهه ۱۹۶۰، فریدمن و استیگلر برجسته‌ترین اعضای آن بودند، تعدادی از اقتصاددانان برجسته دیگر نیز با مکتب شیکاگو مرتبط هستند. برخی از این اقتصاددانان شامل برندگان جایزه نوبل هستند که در دانشگاه شیکاگو خدمت کردند. این شامل چهار نفر است: فریدمن (۱۹۷۶)، تئودور دبلیو شولتز (۱۹۷۹)، استیگلر (۱۹۸۲)، مرتون اچ. میلر (۱۹۹۰)، رونالد اچ. کوز (۱۹۹۱)، گری اس. بکر (۱۹۹۲)، رابرت W. Fogel (۱۹۹۳)، رابرت E. لوکاس، جونیور (۱۹۹۵)، و راجر B. Myerson (۲۰۰۷). همچنین، اقتصاددانان دیگری نیز نظرات خود را به اشتراک گذاشتند، از جمله هربرت سایمون (۱۹۷۸)، جیمز بوکانن (۱۹۸۶)، هری مارکوویتز (۱۹۹۰)، و مایرون اسکولز (۱۹۹۷) در دانشگاه های دیگر.

موفقیت مکتب شیکاگو واقعاً یک دستاورد قابل توجه برای جایزه نوبل است که برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ اعطا شد. برخی از افراد این ترجیح ظاهری برای اقتصاد نئوکلاسیک را به عنوان نشانه‌ای از تعصبات کمیته اهدا کننده جایزه و به ویژه رئیس آن در بین سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۴، عصار لیندبک تفسیر کرده‌اند. لیندبک، استاد اقتصاد در دانشگاه استکهلم، از ابتدای تأسیس تا سال ۱۹۹۴ در کمیته انتخاب جایزه نوبل حضور داشت و در نتیجه تحقیقات خود به نتایجی مشابه نتایج اقتصاددانان مکتب شیکاگو رسیده بود.

با این حال، این واقعیت توضیح نمی‌دهد که چرا اکثر جوایز با رای اتفاق‌آرا اعطا شدند و اقتصاددانانی که دیدگاه‌های شدیداً متفاوت داشتند به همان اندازه مورد تقدیر قرار گرفتند. همچنین، این واقعیت را به حساب نمی‌آورد ککه دو جایزه از ۹ جایزه نوبل دانشگاه شیکاگو پس از بازنشستگی لیندبک از کمیته اعطا شدند.

روش‌شناسی و علایق پژوهشی مکتب شیکاگو نه تنها در اقتصاد، بلکه در تعدادی از حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی اثری پاک‌نشدنی بر جای گذاشته است.

استفاده از استدلال اقتصادی در طیف گسترده‌ای از مشکلات در حقوق، جامعه‌شناسی، تاریخ و علوم سیاسی در حال حاضر تأثیر گسترده‌ای دارد و باعث ایجاد جنبش حقوق و اقتصاد عمومی شده است. گری بکر، یکی از مهم‌ترین متخصصان این رویکرد، نظریه انتخاب را به خوبی خلاصه کرده است. او معتقد است که فرضیات ترکیبی از حداکثر کردن رفتار، تعادل بازار و ترجیحات پایدار، که به طور مداوم و سختگیرانه استفاده می‌شوند، هسته رویکرد اقتصادی را تشکیل می‌دهند. این رویکرد معتقد است که تقریباً هر مشکل اجتماعی می‌تواند از طریق تحلیل اقتصادی شکاف‌ها و نتایج اصلی و معتبر دست یابد. این البته به معنای مانع شدن از استفاده از روش‌های سنتی تر در برخورد با مشکلات نیست، همانطور که برخی از منتقدان به آن "امپریالیسم اقتصادی" می‌گویند. این رویکرد به سادگی بینش‌های جدید و متفاوتی در مورد مجموعه‌ای از سؤالات اجتماعی ارائه می‌دهد و امکان درک مشکلات را در قالب افرادی که سعی در بهره‌برداری از ارزش‌های خاص دارند، فراهم می‌کند. رویکرد اقتصادی که بکر درباره آن نوشته است، هدفش حذف روش‌های سنتی تر تحلیل نیست، بلکه تکمیل آنهاست. این رویکرد، به طور واضح ویژگی تعیین‌کننده مکتب شیکاگو مدرن است، با تأکید بر نظریه قیمت و استفاده بی‌وقفه آن در مشکلات سیاست عمومی. این رویکرد در ابتدا توسط میلتون فریدمن شکل گرفته و توسط گری بکر گسترش و اصلاح شد.

لیبرتارین‌ها برای تحلیل و توجیه سیاست‌های نادرست سیاسی و تقویت نیروهای سیاسی در سراسر جهان به منظور حمایت از بازار آزاد، بسیار به طرفداران مکتب شیکاگو مدیون هستند. این طرفداران مکتب شیکاگو، با استفاده از تحلیل‌های اقتصادی، نشان می‌دهند که سیاست‌های نادرست سیاسی و تداخل دولت در اقتصاد، منجر به مشکلات اقتصادی می‌شود. این تحلیل‌ها در تلاش برای حمایت از بازار آزاد و تقویت اقتصادهای باز، نقش مهمی را ایفا می‌کنند و لیبرتارین‌ها از این تحلیل‌ها به منظور توجیه دیدگاه‌ها و سیاست‌های خود استفاده می‌کنند.


مکتب اقتصاد شیکاگو: آزاد کردن قدرت تفکر اقتصادی


مکتب اقتصادی شیکاگو، یک مکتب فکری در حوزه اقتصاد است که در دانشگاه شیکاگو در اوایل قرن بیستم تأسیس شد. این مکتب با نام مدرسه اقتصاد شیکاگو نیز شناخته می‌شود و تأثیر قابل توجهی در زمینه اقتصاد و سیاست‌های اقتصادی داشته است. در ادامه، به منشأ، مشارکت‌های کلیدی و تأثیر ماندگار مکتب شیکاگو بر چشم‌انداز اقتصاد جهانی می‌پردازیم.

مکتب شیکاگو بر پایه اصول اقتصاد کلاسیک استوار است و تأکید زیادی بر بازار آزاد و آزادی فردی دارد. اعضای این مکتب، از جمله میلتون فریدمن، جرج استیگلر، گری بکر و رابرت لوکاس، باور دارند که بازار آزاد و مکانیزم قیمت، توانایی بهبود تخصیص منابع و تنظیم فعالیت‌های اقتصادی را دارد. آنها معتقدند که بازار با ایجاد رقابت، انگیزه‌های اقتصادی را تحریک می‌کند و منجر به افزایش کارایی و نوآوری می‌شود.

یکی از مفاهیم کلیدی در مکتب شیکاگو، نقش دولت در اقتصاد است. اعضای این مکتب تأکید می‌کنند که تداخل دولت در اقتصاد ممکن است عواقب غیرمنتظره‌ای داشته باشد و به جای حل مشکلات، می‌تواند آنها را تشدید کند. بنابراین، آنها بر تقلیل نقش دولت در اقتصاد تأکید می‌کنند و معتقدند که دولت باید تنها در مواردی که بازار نمی‌تواند بهبودی بیاورد، مداخله کند.

مکتب شیکاگو همچنین به اثرات ناخواسته سیاست‌ها توجه می‌کند. آنها معتقدند که اقدامات دولتی ممکن است عواقب غیرمنتظره‌ای داشته باشد و برای تحقق هدف‌های مطلوب، باید این اثرات را در نظر بگیریم.

مکتب شیکاگو از تحلیل اقتصادی بهره بسیاری می‌برد و به استفاده از تحلیل دقیق و علمی در بررسی مسائل اجتماعی و سیاست‌های عمومی اهمیت می‌دهد. آنها معتقدند که تحلیل دقیق و علمی می‌تواند بهبود تتصحیح کردم:

مکتب اقتصادی شیکاگو، که با نام مدرسه اقتصاد شیکاگو نیز شناخته می‌شود، یک مکتب فکری مشهور است که تأثیر قابل توجهی در زمینه اقتصاد و سیاست‌های اقتصادی داشته است. این مکتب در اوایل قرن بیستم در دانشگاه شیکاگو تأسیس شد و نظریه‌های اقتصادی و سیاست‌های گذاری را تحول بخشید. در این مقاله جامع، به منشأ، مشارکت‌های کلیدی و تأثیر قابل توجه آن بر چشم‌انداز اقتصاد جهانی پرداخته می‌شود.

ریشه ها و اصول بنیادی


درست است، ریشه‌های مکتب اقتصاد شیکاگو به دهه 1920 برمی‌گردد و در آن زمان گروهی از اقتصاددانان به رهبری شخصیت‌هایی مانند فرانک نایت، هنری سیمونز و جیکوب وینر، آغاز به به چالش کشیدن ارتدکس اقتصادی رایج آن زمان کردند. آنها به دنبال توسعه یک رویکرد مبتنی بر تجربی و بازارمحور به اقتصاد بودند که بر اهمیت تصمیم‌گیری فردی و کارایی بازارهای آزاد تأکید می‌کرد.

محور فلسفه مکتب شیکاگو، اعتقاد به قدرت بازارها در تخصیص کارآمد منابع است. آنها معتقدند که بازارها با ایجاد رقابت و تعامل آزادانه بین افراد، توانایی بهبود تخصیص منابع را دارند. آنها رویکردی بازارمحور را به اقتصاد ارائه می‌دهند که تأکید بر نیروهای بازار، قیمت‌ها و تقاضا دارد. طبق این دیدگاه، افراد در تلاش برای رسیدن به منافع شخصی خود، به طور طبیعی به تبادل داوطلبانه در بازارهای رقابتی مشغول می‌شوند و این فرآیند تخصیص منابع را بهبود می‌بخشد.

این دیدگاه با مکتب فکری قبلی، یعنی اقتصاد کینزی که از مداخله دولت برای تثبیت اقتصاد حمایت می‌کرد، در تضاد است. مکتب شیکاگو به این ایده حمایت می‌کند که افراد از طریق مکانیزم بازار و با انجام تبادلات داوطلبانه، به نتایج مطلوب برای خود و جامعه دست یابند. بنابراین، در این رویکرد، نقش دولت در اقتصاد باید محدود شده و مداخله دولتی در بازارها به حداقل رسانده شود.

مکتب اقتصاد شیکاگو در طول سال‌ها تأثیر قابل توجهی در زمینه اقتصاد و سیاست‌های اقتصادی داشته است و نظریات آن تاثیری گسترده در بسیاری از حوزه‌ها از جمله تحلیل اقتصادی، سیاست‌های عمومی و سیاست‌های پولی داشته است.

مشارکت و تأثیر


مکتب شیکاگو در تئوری و سیاست اقتصادی کمک‌های پیشگامانه‌ای داشته است. فرضیه بازارهای کارآمد یکی از برجسته‌ترین دستاوردهای این مکتب است. این فرضیه بیان می‌کند که بازارهای مالی به طور ذاتی کارآمد هستند و تمام اطلاعات موجود را منعکس می‌کنند. این ایده تأثیر گسترده‌ای در حوزه مالی داشته و بر استراتژی‌های سرمایه‌گذاری و چارچوب‌های نظارتی در سراسر جهان تأثیر گذاشته است.

نظریه انتظارات عقلانی که توسط مکتب شیکاگو توسعه یافته است، نیز یکی دیگر از کمک‌های کلیدی این مکتب به اقتصاد است. این نظریه فرض می‌کند که افراد بر اساس ارزیابی منطقی خود از رویدادهای آینده و با در نظر گرفتن تمام اطلاعات موجود تصمیمات اقتصادی می‌گیرند. این مفهوم درک ما از نحوه تصمیم‌گیری افراد و شرکت‌ها در زمینه اقتصادی را شکل داده و نقش اساسی در توسعه مدل‌های اقتصادی کلان ایفا کرده است.

همچنین، مکتب شیکاگو در زمینه حقوق و اقتصاد نیز سهم قابل توجهی داشته است. این مکتب بر تحلیل تعاملات بین سیستم‌های حقوقی و رفتار اقتصادی تمرکز داشته است. محققین مکتب شیکاگو تحلیل‌های اقتصادی را در زمینه‌های مختلف حقوق مانند ضدانحصار، حقوق مالکیت و قانون قراردادها اعمال کرده‌اند. تحقیقات آنها بینش‌های ارزشمندی را در مورد پیامدهای اقتصادی قوانین و مقررات قانونی ارائه کرده است.

تأثیر بر سیاست عمومی

مکتب شیکاگو تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر سیاست عمومی و اصلاحات اقتصادی در سطح جهانی داشته است. ایده‌ها و مفاهیم این مکتب به عنوان یک فرم اندیشه اقتصادی، تأثیر زیادی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و سیاست‌گذاری‌ها در زمینه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی داشته است.

مکتب شیکاگو بر تأکید بر بازارهای آزاد و کاهش مداخله دولت در اقتصاد تأکید می‌کند. این تفکر سیاست‌گذاران را در زمینه‌هایی مانند مقررات زدایی، سیاست مالیاتی و آزادسازی تجارت تحت تأثیر قرار داده است. به عنوان مثال، در دوره دولت ریگان در ایالات متحده، ایده‌ها و مفاهیم مکتب شیکاگو تأثیر زیادی داشته و سیاست‌های اقتصادی این دوره بر پایه اصول این مکتب شکل گرفته است. تأکید بر اقتصاد طرف عرضه، کاهش مالیات و مقررات زدایی نتیجه‌ای از تأثیر مکتب شیکاگو بر سیاست‌گذاری در آن دوره بوده است.

همچنین، کشورهایی مانند شیلی و نیوزیلند نیز اصلاحات بازارمحور را بر اساس اصول مکتب شیکاگو اجرا کرده‌اند و این اقدامات منجر به رشد و توسعه اقتصادی قابل توجهی در آن کشورها شده است.

بنابراین، مکتب شیکاگو نه تنها در دانشگاه‌ها بلکه در سیاست عمومی و اصلاحات اقتصادی کشورها نیز تأثیرات قابل ملاحظه‌ای داشته است.

انتقادات و مناقشات


 مکتب شیکاگو نیز مورد انتقاد قرار گرفته است و انتقادات مختلفی درباره آن مطرح شده است. برخی از انتقادات عمده به مکتب شیکاگو عبارتند از:

  1. نابرابری درآمد و بی عدالتی اجتماعی: برخی انتقادکنندگان معتقدند که تاکید بر بازارهای آزاد و مداخله محدود دولت می‌تواند منجر به افزایش نابرابری درآمد و بی عدالتی اجتماعی شود. آنها معتقدند که عدم توزیع منصفانه منافع اقتصادی و عدم توجه به نیازهای اجتماعی ضعف‌های مکتب شیکاگو است.
  2. نادیده گرفتن مسائل زیست محیطی: برخی انتقادکنندگان معتقدند که مکتب شیکاگو به طور کلی به مسائل زیست محیطی توجه کمی دارد و تمرکز اصلی آن بر جنبه‌های اقتصادی است. آنها به این نکته اشاره می‌کنند که حفظ پایداری زیست محیطی و تأمین رفاه اجتماعی نیازمند تداخل و تعامل بیشتر دولت و سیاست‌های عمومی است که در مکتب شیکاگو کمتر تأکید شده است.
  3. نقش در بحران مالی سال 2008: برخی منتقدان مکتب شیکاگو را متهم به توسعه مدل‌های مالی می‌کنند که در پیش‌بینی یا جلوگیری از بحران مالی جهانی سال 2008 ناکام بودند. آنها معتقدند که این مدل‌ها تأکید زیادی بر کارآمدی بازارها و عدم نیاز به مداخله دولت در نظام مالی داشتند و برخی از ریسک‌ها و عوامل ناپایدار را نادیده گرفتند.

مهم است بدانید که این انتقادات مربوط به برخی جنبه‌های مکتب شیکاگو است و نمی‌توان آن را به صورت کلی بر تمامی ایده‌ها و مفاهیم این مکتب تعمیم داد. همچنین، نظرات مختلفی درباره اثرات و نتایج کاربرد اصول و سیاست‌های مکتب شیکاگو وجود دارد و این نظرات ممکن است تحت تأثیر تجربه‌ها و شرایط خاص هر کشور و زمان قرار بگیرند.

نتیجه‌گیری

مکتب شیکاگو در حوزه تفکر اقتصادی و سیاست‌گذاری مدرن تأثیر قابل توجهی داشته است. اصول و مفاهیم آن، ایده‌آل‌هایی را برای ترکیب بین اقتصاد و سیاست ارائه کرده است. با تأکید بر بازارهای آزاد، تصمیم‌گیری فردی و کارایی بازارها، مکتب شیکاگو تأثیر زیادی بر تئوری و عمل اقتصادی داشته است.

با این حال، مکتب شیکاگو نیز با انتقادات و مناقشاتی مواجه شده است. برخی از انتقادات شامل مسائلی مانند تفکر یک‌طرفه، نادیده گرفتن عوامل اجتماعی و فرهنگی، و عدم درک کامل اثرات جانبی اقتصادی هستند. با این حال، نمی‌توان اهمیت و مشارکت مکتب شیکاگو را در توسعه تفکر اقتصادی نادیده گرفت.

مکتب شیکاگو اصول و ایده‌هایی را مطرح کرده است که همچنان به چالش‌ها و مسائل اقتصادی و سیاسی جهان مرتبط هستند. این اصول شامل مباحثی مانند نقش دولت در اقتصاد، عملکرد بازارها، تخصیص منابع، رشد اقتصادی و سایر مسائل مرتبط با توسعه اقتصادی هستند.

مکتب شیکاگو همچنان به عنوان یک نیروی محرکه در زمینه اقتصاد باقی می‌ماند و افکار و طرز فکر آن تأثیرگذار است. مشارکت‌های فکری مکتب شیکاگو در زمینه آموزش و پژوهش اقتصادی، تأثیر قابل توجهی در سیاست‌های عمومی داشته و به تحلیل پیچیدگی‌های اقتصاد جهانی کمک می‌کنند.

با درک اصول و ایده‌های مکتب شیکاگو، می‌توانیم بهتر و به شکلی مؤثرتر با چالش‌ها و معضلات اقتصادی و سیاسی روبرو شویم و به سوی راه‌حل‌هایی مرفه و عادلانه برای آینده‌ای بهتر حرکت کنیم.