تئوری وابستگی منابع یک مدل مفهومی در مدیریت است که برای توضیح ارتباط بین منابع سازمانی و مدیریت پروژهها استفاده میشود. بر اساس این تئوری، منابع سازمانی مانند افراد، تجهیزات، مواد، و زمان، به طور مشترک بین پروژههای مختلف به اشتراک گذاشته میشوند. در این رویکرد، هر پروژه به عنوان یک مجموعه از منابع مستقل در نظر گرفته نمیشود، بلکه به عنوان یک بخشی از یک سیستم بزرگتر که تمام پروژههای سازمانی را شامل میشود، در نظر گرفته میشود. به عبارت دیگر، منابع سازمانی با هم وابسته هستند و مدیریت آنها نباید به صورت مستقل برای هر پروژه انجام شود.
استفاده از تئوری وابستگی منابع در مدیریت پروژهها به مدیران کمک میکند تا بهترین استفاده را از منابع موجود در سازمان کنند و در همین حال به ایجاد هماهنگی بین پروژههای مختلف بپردازند. این رویکرد میتواند به کاهش هزینهها، افزایش بهرهوری و بهبود کیفیت پروژهها کمک کند.
تاریخچه
نظریه وابستگی به منابع (Resource dependence theory) برای اولین بار توسط جفری امرسون (Jeffrey Pfeffer) در سال ۱۹۶۸ مطرح شد. امرسون در مقالهای با عنوان "The External Control of Organizations: A Resource Dependence Perspective"، بر این فرضیه پایهای تأکید کرد که سازمانها به منابع خارجی، مانند نیروی انسانی، مالی، تکنولوژی، اطلاعات و غیره نیاز دارند و برای بقا و رشد، باید از این منابع بهرهبرداری کنند.
اما در سال ۱۹۷۸، مایکل ففر (Michael T. Hannan) و دیوید سالانسیک (David J. Teece) با انتشار کتابی با عنوان "Resource Dependence Theory: A Review"، این نظریه را به یکی از مهمترین نظریههای مدیریت تبدیل کردند. آنها در این کتاب، نظریه وابستگی به منابع را بررسی و برای توسعه آن، برخی از مفاهیم و اصطلاحات جدیدی مانند "وابستگی سازمانی" (organizational dependence) و "منابع قدرت" (power resources) را معرفی کردند.
در سالهای بعد، این نظریه توسط پژوهشگران دیگری نیز گسترش و توسعه یافت و به عنوان یکی از مهمترین نظریههای مدیریت شناخته شد. به عنوان مثال، جفری پفر در سال ۱۹۹۲ نظریه وابستگی به منابع را با توجه به مفهوم "تأثیرگذاری نیروی کار" (labor market power) توسعه داد و به مفهوم "وابستگی بحرانی" (critical dependence) اشاره کرد.
تعریف دقیق تئوری
در نظریه وابستگی به منابع، سازمان به عنوان یک واحد تجزیه و تحلیل در محیط خود در نظر گرفته میشود. در این تئوری، بر تمرکز سازمان برای کاهش عدم قطعیت و مدیریت روابط داخل شرکت و نابرابریهای قدرت تأکید شده است. این عناصر کلیدی در داخل تئوری وابستگی به منابع بهم مرتبط هستند.
همچنین، درست است که یکی از موضوعات اصلی در تئوری وابستگی به منابع، کاهش عدم اطمینانهای محیطی است. به عنوان مثال، اگر سازمان به منابعی مانند مواد اولیه خاص یا تکنولوژی پیشرفته نیاز داشته باشد و این منابع در دسترس نباشند، وابستگی آن سازمان به تأمین کنندگان این منابع افزایش مییابد و قدرت مذاکرهای آن کاهش مییابد.
بنابراین، سازمانها برای بقا و رشد، مجبور به استفاده از استراتژیهای مختلفی برای تضمین ورودی ها از تامین کنندگان و خروجی ها به خریداران هستند. این استراتژیها میتوانند شامل تنوع بخشیدن به منابع، تعامل با تأمین کنندگان، تأسیس شعب و یا واحدهای تولیدی در مناطق مختلف و غیره باشند.
استراتژی های پیشنهادی
در نظریه وابستگی به منابع، سازمان به عنوان یک واحد تجزیه و تحلیل در محیط خود در نظر گرفته میشود. در این تئوری، بر تمرکز سازمان برای کاهش عدم قطعیت و مدیریت روابط داخل شرکت و نابرابریهای قدرت تأکید شده است. این عناصر کلیدی در داخل تئوری وابستگی به منابع بهم مرتبط هستند.
همچنین، درست است که یکی از موضوعات اصلی در تئوری وابستگی به منابع، کاهش عدم اطمینانهای محیطی است. به عنوان مثال، اگر سازمان به منابعی مانند مواد اولیه خاص یا تکنولوژی پیشرفته نیاز داشته باشد و این منابع در دسترس نباشند، وابستگی آن سازمان به تأمین کنندگان این منابع افزایش مییابد و قدرت مذاکرهای آن کاهش مییابد.
بنابراین، سازمانها برای بقا و رشد، مجبور به استفاده از استراتژیهای مختلفی برای تضمین ورودی ها از تامین کنندگان و خروجی ها به خریداران هستند. این استراتژیها میتوانند شامل تنوع بخشیدن به منابع، تعامل با تأمین کنندگان، تأسیس شعب و یا واحدهای تولیدی در مناطق مختلف و غیره باشند.
در واقع، تئوری وابستگی به منابع به عنوان یکی از مهمترین تئوریهای سازمانی، به عنوان یک ابزار مفید برای تحلیل و توصیف رفتار سازمانی در محیط خارجی به کار میرود. این تئوری بر این اصل تأکید دارد که سازمانها برای بقا و رشد، باید منابع لازم را تأمین کنند و برای این کار میتوانند به تنوع بخشیدن به منابع، تعامل با تأمین کنندگان، تأسیس شعب و یا واحدهای تولیدی در مناطق مختلف و غیره، روی بیاورند.
همچنین تئوری وابستگی به منابع بر این اصل تأکید میکند که سازمانها باید توانایی مقاومت به فشارهای خارجی را داشته باشند و توانایی انطباق با شرایط مختلف را داشته باشند. بنابراین، تجدید ساختار وابستگی ممکن است شامل تغییر نوع وابستگی به منابع باشد مانند یکپارچه سازی عمودی، ادغام، تنوع، سرمایه گذاری مشترک، مدیریت مشترک ، یا عضویت در انجمن تجارتی و غیره.
از جمله کاربردهای تئوری وابستگی به منابع، تحلیل ترکیب هیات مدیره و تأثیر آن بر عملکرد سازمانی است. همچنین، این تئوری به عنوان ابزاری برای تحلیل تأثیرات شرایط آب و هوایی شدید بر عملکرد مالی سازمان نیز مورد استفاده قرار میگیرد. به طور کلی، تئوری وابستگی به منابع یکی از تئوریهای مهم در حوزه مدیریت است که میتواند به عنوان یک ابزار مفید برای تحلیل و توصیف رفتار سازمانی در محیط خارجی در طول زمان مورد استفاده قرار گیرد.
استراتژی های جهت کاهش وابستگی به منابع
1. تنوع در منابع تأمینی:
برای کاهش وابستگی به منابع، بنگاهها میتوانند به تنوع در منابع تأمینی روی بیاورند. به عبارت دیگر، به جای اینکه به یک تأمین کننده اصلی وابسته شوند، میتوانند با بیشترین تأمین کنندگان همکاری کنند و در نتیجه به کاهش ریسک وابستگی به یک تأمین کننده اصلی برای منابع خود بپردازند.
صحیح است که تئوری وابستگی منابع نه تنها در زمینه ادغام و مالکیت شرکت ها، بلکه در زمینه سرمایه گذاری های مشترک و روابط سازمانی دیگر نیز مورد استفاده قرار میگیرد. استفاده از این تئوری در این زمینهها، به دلیل اینکه تقاضای منابع در سازمان ها و جوامع اقتصادی بسیار پیچیده است، به عنوان یک مدل مفید برای درک مکانیزم های انتقال وابستگی و منابع بین سازمان ها عمل میکند. به علاوه، تحقیقات نشان میدهد که استفاده از روابط بین سازمانی و سرمایه گذاری های مشترک میتواند به کاهش پیچیدگی محیط داخلی و بینالمللی کمک کند و منابع بیشتری را جذب کند. در نتیجه، تئوری وابستگی منابع میتواند به عنوان یک ابزار مفید برای توسعه روابط بین سازمانی و به دست آوردن منابع مورد نیاز در دنیای اقتصادی عمل کند.
تئوری وابستگی منابع تنها یکی از دیدگاههای نظری در زمینه روابط میان سازمانی است و پژوهشگران بسیاری سعی دارند با ترکیب آن با دیدگاههای دیگر به مفهوم بنگاه و شبکه توسعه بخشند. برای مثال، تئوری شبکه با تمرکز بر روابط بین شرکا، میتواند به توسعه تئوری وابستگی منابع کمک کند و با توجه به اینکه روابط شبکهای در بین سازمانها رو به افزایش است، ارتباط بین این دو دیدگاه بسیار مهم است. همچنین، ترکیب تئوری وابستگی منابع با تئوری بازیها و یادگیری سازمانی میتواند به درک بهتر قدرت شرکا در روابط بین سازمانی کمک کند و تئوری وکالت هم میتواند به توسعه تئوری وابستگی منابع در زمینه سرمایهگذاری مشترک کمک کند. در نتیجه، ترکیب تئوری وابستگی منابع با دیدگاههای دیگر میتواند به توسعه و بهبود تحلیل روابط میان سازمانی کمک کند
برخی محققان به دگرگونی نظری در تئوری وابستگی منابع توجه کردهاند و تفاوتهایی مانند وابستگی متقابل و وابستگی مشترک را به عنوان دو بعد اساسی از وابستگی مطرح کردهاند. به عنوان مثال، وابستگی متقابل به میزان وابستگی دو طرف در رابطه اشاره دارد در حالی که وابستگی مشترک به میزان وابستگی یک سازمان به منابعی است که سازمانهای دیگر نیز به آنها وابسته هستند. این دیدگاه جدید این امکان را فراهم میکند که وابستگیهای میان سازمانی در شبکههای چندگانه و چند جانبه که در آنها سازمانها با یکدیگر در ارتباط هستند، بیشتر پالایش شود. علاوه بر این، این دیدگاه نشان میدهد که وابستگیهای متقابل ممکن است به عنوان محدودیتهای اجتماعی در نظر گرفته شوند و با توجه به اینکه ارتباطات میان سازمانها در شبکههای چندگانه میتواند در جهت کاهش عدم اطمینان و افزایش عملکرد بنگاهها کاملا موثر باشد، این دیدگاه میتواند به توسعه و بهبود تئوری وابستگی منابع و تفسیر بهتر روابط میان سازمانی کمک کند.
شبکههای روابط بین سازمانی میتوانند به کسب قدرت و دسترسی به منابع کمک کنند و در نتیجه، سازمانها میتوانند از وابستگی منابع به وابستگی تعدادی و تسهیم گری منابع حرکت کنند. همچنین، ترکیب تئوری وابستگی منابع با سایر دیدگاههای نظری میتواند به بهترین شکلی برای مشاهده طبیعت پویای وابستگیهای میان سازمانی و قدرت آنها کمک کند. به عنوان مثال، ترکیب با تئوری شبکه میتواند به درک بهتر روابط بین سازمانها کمک کند و ترکیب با تئوری بازیها میتواند به درک بهتر قدرت شرکا در روابط میان سازمانی کمک کند. در نتیجه، یکپارچه سازی تئوری وابستگی منابع با سایر دیدگاههای نظری میتواند به توسعه و بهبود تحلیل روابط میان سازمانی و بهبود عملکرد سازمانها کمک کند.
2. یکپارچگی عمودی / ادغام:
برای کاهش وابستگی به منابع، بنگاهها میتوانند به جای آنکه از تأمین کنندگان خارجی منابع خود را تأمین کنند، خود به تأمین منابع بپردازند. برای این کار، میتوانند به سمت یکپارچگی عمودی / ادغام حرکت کنند و در نتیجه به کاهش وابستگی به منابع خارجی بپردازند.
تئوری وابستگی منابع به عنوان یکی از منطقهای نظری غالب در مطالعات سازمانی، به بررسی دلایل و فرآیندهایی که سازمانها را به ادغام و مالکیت میکشاند، میپردازد. این تئوری بر این اصل تأکید دارد که سازمانها با توجه به وابستگیهایی که به منابع خاصی میآورند، به دنبال کاهش وابستگی و افزایش کنترل بر منابع هستند.
از جمله دلایلی که سازمانها را به ادغام و مالکیت میکشاند، میتوان به کاهش رقابت، مدیریت وابستگی متقابل با سایر منابع ورودی یا خروجی، و تنوع بخشیدن به عملیات و کاهش وابستگی به سازمان حاضر در آن عملیات و مبادلات اشاره کرد. تحقیقات نشان داده است که ادغام و مالکیت، اغلب وابستگی متقابل میان فروشندگان و خریداران را کاهش میدهد و در نتیجه کنترل بیشتری روی منابع ورودی و خروجی را برای سازمان فراهم میکند. همچنین، ادغام و مالکیت میتواند به سازمانها کمک کند تا کاهش وابستگی به سایر شرکتها در محیط خود را تجربه کنند و در نتیجه کنترل بیشتری بر منابع خود داشته باشند. در برخی موارد، ادغام و مالکیت برای کاهش رقابت مستقیم نیز به کار میرود.
بنابراین اگر چه وابستگی متقابل محیطی یک پیشبینی کننده مهم وقوع ادغام و مالکیت می باشد، مطالعات تجربی نشان می دهد که این موضوع تنها پیشبینی کننده نبوده و سایر عوامل نیز در این قضیه می توانند دخیل باشند. از دیدگاه تئوری وابستگی منابع می تواند یک دگرگونی در تئوری وابستگی منابع و ادغام ایجاد نماید. آنها تئوری وابستگی منابع را مورد نقد قرار دادند به جهت:
- عدم تفاوت گذاری میان عدم توازن قدرت و وابستگی دوطرفه
- مغشوش و گیج بودن بین تجویزهای عملی اصولی و پیشبینی های تئوری
- ابهام پیرامون شرایط مرزی
- اغلب کارهای تجربی بر روی وابستگی یک بازیگر به بازیگر دیگر می باشد و نه وابستگی متقابل.
آنان همچنین دریافتند که وابستگی متقابل ادغام و مالکیت را افزایش می دهد در حالیکه عدم توازن قدرت آنرا محدود می کند. بنابراین توسعه نظری آنها وعده اکتشاف جدیدی در زمینه ادغام از منظر تئوری وابستگی منابع می دهد. بطور خلاصه، پشتیبانی قوی از اینکه ادغام میان دو بنگاه زمانی رخ می دهد که وابستگی یکی بر دیگری مانند تامین کننده خریدار و رقبا) به عنوان مکانیسمی برای کاهش وابستگی وجود دارد دیده می شود. بعلاوه قدرت وابستگی احتمال ادغام و تملک را می تواند پیشبینی نماید.
اگرچه ، تحقیقات نشان می دهد که این مفهوم حاوی اطلاعات مفیدی از منظر ادغام و مالکیت است اما کامل نیست. عوامل مهم دیگری وجود دارد که از منظر سایر تئوری ها این موضوع را ضمانت خواهد کرد. همچنین این نگاه فرصتهایی را برای اصلاح بیشتر تئوری وابستگی منابع ایجاد می کند.
3. سرمایه گذاری مشترک:
بنگاهها میتوانند با همکاری با سایر بنگاهها، سرمایه گذاری مشترک در زمینه تأمین منابع انجام دهند. این روش میتواند به کاهش هزینهها و ریسکهای مربوط به تأمین منابع در دسترس بنگاهها منجر شود.
سرمایه گذاری مشترک یکی از راههایی است که بنگاهها میتوانند با همکاری با یکدیگر، در زمینه تأمین منابع اقدام کنند. در این روش، بنگاهها با همکاری در سرمایهگذاری در یک پروژه مشترک، میتوانند هزینهها و ریسکهای مربوط به تأمین منابع را کاهش دهند و بهبود عملکرد خود را افزایش دهند.
این روش میتواند به دو صورت انجام شود. اولین روش، سرمایه گذاری در پروژههای مشترک است که بنگاهها با همکاری در آنها سرمایهگذاری میکنند. این روش به بنگاهها این امکان را میدهد که هزینههای مربوط به تأمین منابع خود را کاهش داده و بهرهوری خود را افزایش دهند.
روش دوم سرمایهگذاری مشترک، تشکیل شرکتهای مشترک است. در این روش، بنگاهها با همکاری در تشکیل یک شرکت مشترک، سرمایهگذاری خود را در زمینه تأمین منابع انجام میدهند. در این حالت، بنگاهها با تقسیم سهام، مشارکت خود را در سرمایهگذاری مشترک نشان میدهند و میتوانند از تجربیات و منابع همدیگر بهرهبرداری کنند.
به طور کلی، سرمایه گذاری مشترک میتواند به بنگاهها در کاهش هزینهها، ریسکها و بهبود عملکرد کمک کند و بهترین راهکار برای تأمین منابع به صورت مشترک است.
4. روابط میان سازمانی، هیات مدیره، اقدامات سیاسی:
برای کاهش وابستگی به منابع، بنگاهها میتوانند با برقراری روابط میان سازمانی با سایر بنگاهها، هیات مدیره و با استفاده از اقدامات سیاسی، به تأمین منابع خود بپردازند. برای مثال، میتوانند با برقراری روابط نزدیک با سایر بنگاهها در همان صنعت، به اشتراک گذاری منابع و تجارب خود را افزایش دهند. همچنین، با استفاده از اقدامات سیاسی مانند لابی، میتوانند به تأمین منابع خود بپردازند.
برقراری روابط میان سازمانی و هیات مدیره، و استفاده از اقدامات سیاسی، دو روش مهم برای بنگاهها برای تأمین منابع هستند. این روشها میتوانند به بنگاهها در کاهش وابستگی به منابع کمک کنند و باعث بهبود عملکرد آنها شوند.
برقراری روابط میان سازمانی، میتواند به بنگاهها در دسترسی به منابع مورد نیاز کمک کند. با برقراری روابط نزدیک با سایر بنگاهها در همان صنعت، بنگاهها میتوانند به اشتراک گذاری منابع و تجارب خود بپردازند. این روش میتواند به بنگاهها در کاهش هزینههای مربوط به تأمین منابع کمک کند و بهبود عملکرد آنها را افزایش دهد.
همچنین، استفاده از اقدامات سیاسی مانند لابی، میتواند به بنگاهها در تأمین منابع کمک کند. با ایجاد روابط نزدیک با مقامات و تصمیمگیران سیاسی، بنگاهها میتوانند به تأمین منابع خود بپردازند. به عنوان مثال، با ایجاد روابط نزدیک با مقامات دولتی، بنگاهها میتوانند از تسهیلات و کمکهای دولتی بهرهمند شوند و از این طریق به تأمین منابع خود بپردازند.
به طور کلی، برقراری روابط میان سازمانی، هیات مدیره و استفاده از اقدامات سیاسی، میتوانند به بنگاهها در کاهش وابستگی به منابع کمک کنند و بهبود عملکرد آنها را افزایش دهند.
استراتژی های بازسازی وابستگی
این استراتژی به این معنی است که بنگاهها برای کاهش فشارهای خارجی و عدم اطمینان، باید وابستگی خود را به منابع خارجی بازسازی کنند. برای این منظور، بنگاهها میتوانند با توسعه شبکههای تأمین، افزایش تنوع منابع و افزایش روابط با تأمینکنندگان، بازسازی وابستگی خود را به منابع خارجی انجام دهند. این استراتژی میتواند به بنگاهها در بهبود عملکرد و کاهش ریسکها کمک کند.
در راستای بازسازی وابستگی، بنگاهها میتوانند از راههای مختلفی برای توسعه و تقویت روابط با تأمینکنندگان خود استفاده کنند. برخی از راههایی که بنگاهها میتوانند برای بازسازی وابستگی خود به منابع خارجی انجام دهند، عبارتند از:
1. توسعه شبکههای تأمین:
بنگاهها میتوانند با همکاری با تأمینکنندگان خود، شبکههای تأمین جدیدی را توسعه دهند. این شبکهها میتوانند شامل تأمینکنندگان جدید، شرکای تأمین کنونی و یا حتی رقبای صنعتی باشند.
در توسعه شبکههای تأمین، بنگاهها میتوانند از روشهای مختلفی برای ایجاد و توسعه این شبکهها استفاده کنند. برخی از راههایی که بنگاهها میتوانند برای توسعه شبکههای تأمین استفاده کنند، عبارتند از:
1. جستجوی تأمینکنندگان جدید:
بنگاهها میتوانند با انجام تحقیقات و بررسی بازار، تأمینکنندگان جدیدی را کشف کنند و با آنها ارتباط برقرار کنند. این روش میتواند به بنگاهها در افزایش تنوع منابع و بهبود کیفیت و قیمت منابع کمک کند.
2. همکاری با شرکای تأمین کنونی:
بنگاهها میتوانند با همکاری با شرکای تأمین کنونی خود، شبکههای تأمین جدیدی را ایجاد کنند. این روش میتواند به بنگاهها در کاهش هزینهها و بهبود کیفیت و قیمت منابع کمک کند.
3. همکاری با رقبای صنعتی:
بنگاهها میتوانند با همکاری با رقبای صنعتی خود، به ایجاد شبکههای تأمین جدید کمک کنند. این روش میتواند به بنگاهها در بهبود عملکرد، کاهش هزینهها و بهبود کیفیت و قیمت منابع کمک کند.
به طور کلی، توسعه شبکههای تأمین میتواند به بنگاهها در کاهش وابستگی به منابع خارجی، افزایش تنوع منابع، کاهش هزینهها و بهبود کیفیت و قیمت منابع کمک کند. بنگاهها میتوانند با همکاری با تأمینکنندگان جدید، همکاری با شرکای تأمین کنونی و یا با رقبای صنعتی، به توسعه شبکههای تأمین خود بپردازند.
2. افزایش تنوع منابع:
بنگاهها میتوانند با افزایش تنوع منابع خود، به کاهش ریسکهای مرتبط با وابستگی به منابع خارجی کمک کنند. برای این منظور، بنگاهها میتوانند به دنبال تأمین منابع جایگزین و یا توسعه منابع داخلی خود باشند.
افزایش تنوع منابع میتواند به بنگاهها در کاهش ریسکهای مرتبط با وابستگی به منابع خارجی کمک کند. بنگاهها میتوانند با استفاده از روشهای مختلف، به دنبال تأمین منابع جایگزین و یا توسعه منابع داخلی خود باشند. برخی از روشهایی که بنگاهها میتوانند برای افزایش تنوع منابع خود استفاده کنند، عبارتند از:
1. تأمین منابع جایگزین:
بنگاهها میتوانند با جستجوی منابع جایگزین، به کاهش وابستگی خود به منابع خارجی کمک کنند. برای این منظور، بنگاهها میتوانند به دنبال منابعی باشند که در داخل کشور تولید میشوند و یا از منابع با کیفیت و قیمت مناسب در خارج از کشور استفاده کنند.
2. توسعه منابع داخلی:
بنگاهها میتوانند با توسعه منابع داخلی خود، به کاهش وابستگی خود به منابع خارجی کمک کنند. برای این منظور، بنگاهها میتوانند به توسعه فناوریهای جدید، توسعه تولیدات داخلی و یا بهبود عملکرد تأسیسات ورودی خود بپردازند.
3. استفاده از منابع با کیفیت بالا:
بنگاهها میتوانند با استفاده از منابع با کیفیت بالا، به کاهش ریسکهای مرتبط با وابستگی به منابع خارجی کمک کنند. برای این منظور، بنگاهها میتوانند به دنبال تأمین منابع با کیفیت و قیمت مناسب بوده و یا با تأمینکنندگان خود بهبود کیفیت منابع را ارتقا دهند.
به طور کلی، افزایش تنوع منابع میتواند به بنگاهها در کاهش ریسکهای مرتبط با وابستگی به منابع خارجی کمک کند. بنگاهها میتوانند با تأمین منابع جایگزین، توسعه منابع داخلی و استفاده از منابع با کیفیت بالا، به افزایش تنوع منابع خود بپردازند.
3. افزایش روابط با تأمینکنندگان:
بنگاهها میتوانند با افزایش روابط با تأمینکنندگان، به ارتقای سطح اعتماد و ارتباطات خود با آنها کمک کنند. این اقدام میتواند به بنگاهها در کاهش ریسکها و بهبود عملکرد کمک کند.
افزایش روابط با تأمینکنندگان میتواند به بنگاهها در ارتقای سطح اعتماد و ارتباطات خود با آنها کمک کند. بنگاهها میتوانند با استفاده از روشهای مختلف، به افزایش روابط با تأمینکنندگان خود، اقدام کنند. برخی از روشهایی که بنگاهها میتوانند برای افزایش روابط با تأمینکنندگان استفاده کنند، عبارتند از:
1. برقراری ارتباط مداوم:
بنگاهها میتوانند با برقراری ارتباط مداوم با تأمینکنندگان خود، به ارتقای سطح اعتماد و ارتباطات خود با آنها کمک کنند. بنگاهها میتوانند با برقراری تماسهای دورهای و یا بازدیدهای مستمر، ارتباط خود را با تأمینکنندگان خود تقویت کنند.
2. ارائه اطلاعات دقیق:
بنگاهها میتوانند با ارائه اطلاعات دقیق به تأمینکنندگان خود، به ارتقای سطح اعتماد و ارتباطات خود با آنها کمک کنند. بنگاهها میتوانند با ارائه اطلاعات دقیق و بهروز در مورد نیازهای خود، توانایی خود در پاسخ به نیازهای تأمینکنندگان خود را نشان دهند.
3. همکاری در بهبود عملکرد:
بنگاهها میتوانند با همکاری در بهبود عملکرد تأمینکنندگان خود، به ارتقای سطح اعتماد و ارتباطات خود با آنها کمک کنند. بنگاهها میتوانند با ارائه بازخورد و راهنماییهای لازم به تأمینکنندگان خود، به بهبود کیفیت و عملکرد آنها کمک کنند.
به طور کلی، افزایش روابط با تأمینکنندگان میتواند به بنگاهها در ارتقای سطح اعتماد و ارتباطات خود با آنها کمک کند. بنگاهها میتوانند با برقراری ارتباط مداوم، ارائه اطلاعات دقیق و همکاری در بهبود عملکرد تأمینکنندگان خود، به افزایش روابط با آنها بپردازند.
به طور کلی، بازسازی وابستگی به منابع خارجی میتواند به بنگاهها در کاهش فشارهای خارجی و عدم اطمینانها کمک کند. بنگاهها میتوانند با افزایش تنوع منابع، توسعه شبکههای تأمین و افزایش روابط با تأمینکنندگان، بهبود عملکرد خود را ارتقا دهند و به کاهش ریسکها دست یابند.
نتیجه گیری
تئوری وابستگی منابع بر این اساس استوار است که وابستگی به منابع خارجی بر روی اقدامات سازمانی تأثیر میگذارد و این وابستگی در محیطهای مبادلهای به خصوص کمیاب و با ارزش به چالش میکشاند. در این محیط، سازمانها باید به منابع مورد نیاز خود دسترسی پیدا کنند و این ممکن است به معنای ایجاد روابط با سایر سازمانها باشد.
از این رو، سازمانها برای کاهش وابستگی به یک تامینکننده منفرد و ایجاد روابط با تامینکنندگان بالقوه دیگر، تشکیل اتحاد با شرکای منتخب و یا تغییر اعضای هیئت مدیره برای افزایش وابستگی متقابل و غیره اقدام میکنند. در واقع، هدف سازمانها از این اقدامات، به حداقل رساندن وابستگی آنها به محیط و به سایر سازمانها برای تامین منابع کمیاب است.
از طرف دیگر، شواهد نشان میدهند که این اقدامات میتوانند به سازمانها در مقابل عدم اطمینان و وابستگی محیطی کمک کنند و استراتژیهای موثری برای مدیریت وابستگیهای محیطی فراهم کنند. به طور کلی، پژوهشهای انجام شده در این زمینه نشان میدهند که تئوری وابستگی منابع میتواند به سازمانها در درک بهتری از فرآیند ادغام و مالکیت کمک کند و استراتژیهای موثری برای مدیریت وابستگیهای محیطی فراهم کند.
دیدگاه خود را بنویسید