آیا کاپیتالیسم میتواند از خود نجات یابد؟ فهرستی از مشکلاتی سنگین اقتصاد جهانی را مشاهده میکنیم، از جمله شرایط نامعلوم کسب و کار، عدم توازن درآمدی گسترده، فقر مداوم و تخریب محیط زیست. اما استاد فیلیپ کاتلر معتقد است که کاپیتالیسم همچنان بهترین نظام اقتصادی است و توانایی تغییر پارادایم خود را برای افزایش عملکرد، بهرهوری، ثروت و خوشبختی دارد. راه حل او بیشتر شناخت خودآگاهی و ضمیر اجتماعی است که با رویکرد «بودن خوب برای کسب و کار خوب است» ارائه میشود. اما دیدگاه کاتلر درباره اینکه حقوق پایین نه تنها غیراخلاقی است، بلکه برای کسب و کار نیز مضر است - زیرا کارگران به حقوق بالاتری نیاز دارند تا مصرف و تولید را تحریک کنند - به طور کامل به نقش جهانیسازی در این معادله پاسخ نمیدهد. پیام او شایسته شنیده شدن است، اما با ترکیب عناصری از راستا و چپ سیاسی، دیدگاه توازندهنده و پیچیدهای را درباره کاپیتالیسم ارائه میدهد.
نکات کلیدی کتاب
- بطور کلی، افراد از کاپیتالیسم بیشتر بهرهمند میشوند نسبت به سایر نظامهایی مانند کمونیسم، اما کاپیتالیسم همواره کامل نیست.
- نقاط ضعف جدی کاپیتالیسم شامل فقر مداوم، عدم توازن درآمدی گسترده، تخریب محیط زیست و فکر کوتاهمدت با هدف خشنودی سهامداران است.
- شرکتها باید با دولتها همکاری کنند تا راهکارهای چندجانبه برای مبارزه با فقر و مشکلات اجتماعی ناشی از آن را توسعه دهند.
- افزایش حقوق حداقلی، محدود کردن نسبت درآمد مدیرعاملان به حقوق کارگران و اصلاح مالیات میتواند به مقابله با عدم توازن درآمدی کمک کند.
- اقتصاد کاپیتالیستی شرکتها را در معرض چرخهها و آشوب قرار میدهد.
- جامعهگرایی ارزشهای مشترک و مسئولیت اجتماعی شرکتی را ترویج میکند.
- شرکتها باید برنامهریزی را به صورت همزمان برای دوره کوتاه و بلند مدت انجام دهند.
- شراکتهای عمومی-خصوصی کسبوکار و دولت میتوانند به تأمین نیازهای زیرساختی پاسخ دهند.
- رشد بینظارت میتواند منابع طبیعی را بهخاطر ببرد.
- کاپیتالیسم سالم رشد پایدار و سالمی را ترویج میکند.
خلاصه کتاب
کاپیتالیسم دارای نقاط ضعف و راه حلها است.
کاپیتالیسم یک سیستم اقتصادی است که در بیشتر کشورها در حال حاضر به کار میرود. در این سیستم، شرکتها و کسبوکارها به طور آزادانه میتوانند محصولات و خدمات خود را تولید و به بازار عرضه کنند و از این فرایند سود کسب نمایند. این سیستم بر پایه ایده اصلی خصوصیسازی منابع و آزادی اقتصادی استوار است.
اما انواع مختلفی از کاپیتالیسم در جوامع مختلف و با توجه به دیدگاههای ملی و فرهنگی هر کشور عمل میکنند. به عنوان مثال، در ایالات متحده، نقش دولت در کاپیتالیسم متفاوت است. در برخی ایالتها، دولت تمرکز خود را بر رها کردن بازار و کمترین مداخله در امور اقتصادی قرار میدهد (رویکرد لازیز-فرهادگر)، در حالی که در برخی ایالتها، دولت دخالت فعالتری در تنظیمات، رفاه اجتماعی و کنترل اقتصاد دارد.
در نتیجه، نحوه عملکرد کاپیتالیسم در هر کشور ممکن است متفاوت باشد و به نظرات و سیاستهای دولت و جامعه آن کشور وابسته باشد.
طرفداران کاپیتالیسم اغلب به عنوان یک شهر بر فراز تپه درخشان عمل میکنند که همه دیگران باید به آن نگاه کنند و تحسین کنند، اما کاپیتالیسم دارای کمبودهای زیادی است.
کاپیتالیسم به طور کلی به عنوان یک سیستم اقتصادی، امکانات بیشتری را برای افراد فراهم میکند نسبت به سایر سیستمهای اقتصادی مانند کمونیسم. این سیستم به شرکتها و کسبوکارها اجازه میدهد تا با خلق و فروش محصولات و خدمات، سود کسب کنند و از این طریق به رشد و توسعه اقتصادی بپردازند.
اما همانطور که اشاره شد، کاپیتالیسم همواره کامل نیست و دارای نقاط ضعفی است. برخی از این نقاط ضعف عبارتند از:
- فقر مداوم: در کاپیتالیسم، نیروهای کارگری در برخی موارد ممکن است در شرایط فقر و بیاعتباری زندگی کنند و به سختی به نیازهای اساسی خود دسترسی پیدا کنند.
- نابرابری درآمدی: در سیستم کاپیتالیستی، توزیع درآمد ناعادلانه است و ثروت بهطور نامتناسب در دسترس کمترین تعداد افراد قرار میگیرد. این موضوع باعث ایجاد اختلافات اجتماعی و نابرابری در زندگی افراد میشود.
- هزینههای اجتماعی ناپذیر: کاپیتالیسم ممکن است به هزینههای اجتماعی ناپذیری منجر شود. به عنوان مثال، آلودگی محیطی، نابسامانی در سیستم بهداشت و درمان، بحران مسکن و بیکاری عدم تعادل از جمله این هزینهها هستند.
- بدهی عظیم: در برخی موارد، کاپیتالیسم میتواند منجر به ایجاد بدهی عظیمی در سطح فردی و سازمانی شود. این بدهی ممکن است منجر به نابودی شرکتها و تهدید برای استحکام اقتصادی شود.
- از دست دادن شغلها به خودکارسازی: رشد فناوری و خودکارسازی در کاپیتالیسم میتواند به از بین رفتن شغلهای انسانی و افزایش بیکاری منجر شود، به خصوص در بخشهایی که تکنولوژی به طور چشمگیری پیشرفت کرده است.
- تخریب محیط زیست: برخی از روشها و شیوههای تولید و مصرف در کاپیتالیسم میتواند به تخریب محیط زیست و آسیب به منابع طبیعی منجر شود.
- مناوره سیاسی: در برخی موارد، نفوذ و تأثیر شرکتها و گروههای تجاری بر روند سیاستگذاری میتواند به انحراف و تحریف سیاستها و تصمیمگیریهای عمومی منجر شود.
- محدودیت رشد توسط مقررات دولتی: برخی از مقررات و قوانین دولتی در کاپیتالیسم ممکن است باعث محدودیت رشد و نوآوری شرکتها شود و فعالیتهای اقتصادی را محدود کند.
- فکر کوتاهمدت: در برخی موارد، شرکتها در کاپیتالیسم ممکن است به دنبال رضایت سهامداران خود باشند و در نتیجه به فکر کوتاهمدت باشند، به جای توجه به چشمانداز بلندمدت و ارزشهای اخلاقی.
با این حال، با سیاستهای بهتر و تغییرات در سیستم، برخی از این نقاط ضعف میتوانند تسکین یابند. به عنوان مثال، دولت میتواند با تنظیمات مناسب، تعادل بیشتری در توزیع ثروت و درآمد فراهم کند، قوانین محیط زیست را تشدید کند و برنامهها و سیاستهای رشد اقتصادی درازمدت و اخلاقی را ترویج کند. این اقدامات میتوانند بهبودی در عملکرد کاپیتالیسم و رفع برخی از نقاط ضعف آن را به همراه داشته باشند.
سرمایه داری باعث ایجاد فقر و نابرابری درآمد می شود
فقر به عنوان یک مسئله اجتماعی، مخصوصاً در دوره انقلاب صنعتی و ظهور کاپیتالیسم در قرن نوزدهم، به طور گستردهای پدیدار شد. در آن زمان، با ظهور صنایع و تجارت بزرگ، شرایط زندگی برای طبقات فقیر و کارگران بهبود نیافت و در بسیاری از موارد بدتر هم شد. تنها یک بخش کوچک از جامعه بهرهبرداری از ثروت و رشد اقتصادی کردند، در حالی که اکثریت جمعیت در فقر و بیامکانات زندگی میکردند.
با گذر زمان، علت فقر تغییر کرده است، اما هنوز بسیاری از افراد در سراسر جهان با آن روبرو هستند. عواملی مانند بیکاری، نابرابری در توزیع درآمد، تحقیر و تبعیض اجتماعی، کمبود آموزش و مهارت، ناپایداری اقتصادی و سیاسی، کمبود منابع و زیرساختهای اجتماعی، تغذیه ناسالم و بیماریها، تغییرات آب و هوا و بحرانهای طبیعی، همگی میتوانند به ظهور و حفظ فقر در جوامع مختلف موثر باشند.
اقدامات دولتی و برنامههای کمک اجتماعی در کشورهای توسعهیافته، علیه فقر تلاش میکنند، اما هنوز هم تعداد زیادی از افراد در شرایط فقر قرار دارند. مبارزه با فقر نیازمند تلاشهای چندجانبه و هماهنگی بین دولتها، سازمانهای بینالمللی، جوامع مدنی و بخش خصوصی است. این تلاشها میتوانند شامل توسعه اقتصادی پایدار، ایجاد فرصتهای شغلی، توزیع عادلانهتر ثروت و درآمد، بهبود سیستم آموزش و بهداشت، تقویت زیرساختها، ترویج تساوی جنسیتی و حقوق بشر، مبارزه با فساد و تحقیر اجتماعی، ارتقاء دسترسی به منابع آب و مواد غذایی، و توسعه پایدار منابع طبیعی شامل انرژی تمیز و حفاظت از محیط زیست.
یکی از مسائل کلیدی درباره سیستم سرمایهداری این است که آیا این سیستم به طور ضروری منجر به تفاوتهای بزرگ و رو به افزایش در درآمد و ثروت شخصی میشود یا خیر.
شرکتها و دولت باید برای توسعه پاسخهای چندجانبه به فقر همکاری کنند. به عنوان مثال، سازندگان سیاست باید دیدگاه واقعبینانهای نسبت به رشد و توسعه اقتصادی داشته باشند و باید از جنبشهای مسئولیت اجتماعی کنونی، که اغلب به آنها "کاپیتالیسم هوشمند" یا "اقتصاد جدید" میگویند، بهرهبرداری کنند. ایده این است که ثروت به طور متناوب به همه افراد منتقل میشود و همگان را بالا میبرد، یک افسانه است. نابرابری درآمد همچنان در حال افزایش است. درآمد خانوار متوسط آمریکا 51,000 دلار است، در حالی که پنج مدیر ارشد شرکت درآمد مرتبط با عملکرد خود را در سال 2013 به مجموع 189.5 میلیون دلار دریافت کردند. سه مدیر از برترین صندوقهای سرمایهگذاری مشترک وال استریت تنها در سال 2011 مجموعاً 8.5 میلیارد دلار درآمد داشتند. با این حال، حقوق کارگران عادی در حال رکود است و بهرهوری کاهش مییابد که نشانه رشد اقتصادی کندتر است.
به عنوان یک اقتصاددان با رویکرد رفتاری بازار، تمرکز خود را بر عملکرد پنج بازیگر اصلی در یک اقتصاد بازاری میگذارم: شرکتهای تجاری، سازمانهای غیرانتفاعی، مالیداران، خانوارها و دولت.
پیامدهای سیستم سرمایهداری، نهادهایی که بدون توجه به نوع حکومت (دموکراتیک یا توتالیتاری) در جامعه و دولتها وجود دارد، پیامدهای خطرناکی برای جامعه به همراه دارد. صندوق بینالمللی پول بیان میکند که اقتصاد به تناسب مناسبی نیاز دارد. تلاشهایی مانند آنچه که در برنامه "میلیونرهای وطنپرست" انجام میشود - که شامل افزایش مالیات بر ثروتمندان است - و تلاشهای برنامه "تعهد اهدا" که تحت رهبری وارن بفت و بیل گیتس است، میتوانند به تحقق تعادل کمک کنند. افزایش حداقل دستمزد، محدود کردن نسبت درآمد مدیران عالی به درآمد کارگران و اصلاح سیستم مالیات، بیشترین پتانسیل را برای یافتن راهحلها دارد.
حقوق کمتر و تعداد کمتر شغلها
در طول دوره صنعتی، اکتشاف و استفاده ناعادلانه از نیروی کار رخ داده است. این موضوع به ویژه در زمان انقلاب صنعتی بود که شرایط سخت و سنگین کاری، حقوق پایین و عدم حقوق کارگران را به نمایش گذاشت. بر اساس برآورد سازمان بینالمللی کار، حدود 21 میلیون نفر در سراسر جهان در شرایطی مشابه بندگی و بردهداری زندگی میکنند، از جمله کارگران مهاجر فارم در ایالات متحده.
قبل از ظهور اتحادیهها در قرن نوزدهم، کارگران کمتر یا هیچ نهادی برای مطرح کردن نیازها و مشکلات خود نداشتند. با تشکیل اتحادیهها، کارگران توانستند در مورد شرایط کاری خود صدا بزنند و از طریق تحرک و فعالیتهای اتحادیهای، بهبود حقوق، شرایط بهتر کاری و مزایای دیگر را برای خود به دست آورند. از جمله این تحققات میتوان به ایجاد ساعت کاری منظم، حقوق منصفانه، حق بیمه، استراحت و تعطیلات سالانه اشاره کرد.
با این حال، این فعالیتهای اتحادیهای نیز رابطه مخالفانهای بین کارگران و مدیران شرکتها ایجاد کرد. در بسیاری از موارد، اتحادیهها با مدیریتها در تضاد و در رقابت با یکدیگر قرار گرفتند. این مسئله منجر به بروز تنشها و نزاعات کارگری-مدیریتی شد. امروزه، با تحولات در ساختار کسب و کار و تغییرات در نظام اقتصادی، نقش اتحادیهها کاهش یافته است و از اولویتهای اصلی کارگران به دور شده است.
درنتیجه، هرچند اتحادیهها بهبودهای چشمگیری در شرایط کارگران به ارمغان آوردند، اما همچنان نیاز به تلاش برای ایجاد تعادل بین نیروی کار و مدیریت و بهبود شرایط کاری و حقوق کارگران وجود دارد.
از دیدگاه اقتصادی، تمرکز بالای درآمد و ثروت منجر به کاهش سطح تقاضای مصرف کننده میشود، که در نتیجه ادامه بحران اقتصادی را به همراه دارد.
در حال حاضر، حقوق حداقل ساعتی تعیین شده توسط دولت فدرال آمریکا 7.25 دلار است. اما این مقدار به تنهایی به اندازه کافی برای تأمین نیازهای اساسی کارگران برای زندگی مناسب نیست. به عبارت دیگر، این حقوق حداقل نمیتواند به تنهایی هزینههای معیشتی از جمله مسکن، غذا، پوشاک و بهداشت را پوشش دهد.
در این راستا، برخی از ایدهها مطرح شدهاند تا شکاف بین درآمد کارگران و درآمدی که باید برای تأمین نیازهای اساسی خود کسب کنند، پر شود. این ایدهها شامل موارد زیر است:
- حقوق حداقل ضمانت شده: این مفهوم بر این اساس است که دولت یک حقوق حداقل تعیین کند که به اندازه کافی برای تأمین نیازهای اساسی افراد است.
- اعتبار مالی قابل استرداد: این روش شامل ارائه اعتبار مالی توسط دولت به افراد با درآمد کمتر است، که به صورت قابل استرداد است و به آنها کمک میکند تا هزینههای معیشتی خود را تأمین کنند.
- مالکیت سهام کارگری: این ایده شامل ارائه سهام یا سهمیههای شرکت به کارگران است، که آنها را به عنوان صاحبان شرکت درآمدها و سودهای شرکت شریک میسازد.
- طرحهای جامع برای پس انداز بازنشستگان: این طرحها شامل روشهایی برای پس انداز و اندوختهگیری در طول سالهای کاری فعال کارگران است، تا در زمان بازنشستگی بتوانند درآمد ثابتی داشته باشند.
این ایدهها هدف دارند تا نیازهای اساسی کارگران را تأمین کنند و شکاف درآمدی را کاهش دهند، از جمله افزایش سطح معیشت و بهبود شرایط زندگی آنها. هر یک از این ایدهها میتوانند به شکل جداگانه یا به صورت ترکیبی مورد استفاده قرار گیرند تا به یک نیروی کار با درآمد و شرایط بهتر دست یابیم.
فقر سم خود را بر بقیه انسانها میریزد.
در سراسر جهان، تقریباً ۲۰۰ میلیون نفر بیکار هستند و این آمار ممکن است با افزایش استفاده از اتوماسیون و فناوری بدتر شود. با گسترش فناوری و اتوماسیون، بسیاری از صنایع مختلف تحت تأثیر قرار میگیرند و شغلهای بسیاری از بین خواهند رفت؛ شامل بخش خردهفروشی که به سمت تجارت الکترونیکی در حال حرکت است. این تغییرات در بازار کار باعث کاهش فرصتهای شغلی میشود و این موضوع منجر به افزایش بیکاری و کاهش رشد اقتصادی میشود.
بخصوص در بخش خدمات، شغلها در حال رشد هستند اما برای این شغلها مهارتهای تخصصی و ویژه معمولاً لازم است. به همین دلیل، افراد کم تحصیل و بدون مهارتهای لازم دسترسی کمتری به این نوع شغلها دارند و احتمالاً در بیکاری باقی خواهند ماند.
بیکاری باعث کاهش تقاضای مصرفکننده میشود، زیرا افراد بیکار درآمد کمتری دارند و قادر به خرید و مصرف محصولات و خدمات به میزان مناسب نیستند. این موضوع میتواند روند رکود و کاهش رشد اقتصادی را تداوم دهد و در نتیجه بیشتر شدن بیکاری را به همراه داشته باشد.
معنای زندگی و ارزشمندی یک فرد به شدت با داشتن شغل و قدرت انتقال به یک شغل بهتر مرتبط است.
در اقتصاد جدید، با تغییرات و تحولات صنعتی و فناوری، نیاز به مهارتهای شغلی جدید و بهروز افزایش یافته است. به همین دلیل، افراد باید با دورههای آموزشی و آموزش مجدد، مهارتهای لازم را برای ورود به بازار کار جدید یاد بگیرند. این فرایند آموزش و آموزش مجدد، به افراد امکان میدهد تا با تغییرات درخواستهای بازار کار سازگار شوند و فرصتهای شغلی را به دست آورند.
اما یکی از نگرانیها این است که برخی افراد نمیتوانند به سرعت به مهارتهای جدید عادت کنند یا به دورههای آموزشی دسترسی داشته باشند. این موضوع میتواند باعث شود که برخی افراد به طور طولانیمدت بیکار بمانند و به طور خاص در زمینههایی که تحولات سریعی را تجربه میکنند، یک "طبقه دائمی از بیکاران بلندمدت" شکل گیرد. این طبقه افراد بیکار ممکن است با مشکلات مالی، روانی و اجتماعی روبرو شود و احساس عدم ارزش و کاهش ارزش شخصی خود را تجربه کنند.
بنابراین، شرکتها و سازمانها در بررسی راههای مقابله با این چالشها میباشند. هر چند که حمایت از بیکاران میتواند هزینهبرتری نسبت به ایجاد شغل برای آنها داشته باشد، اما در عین حال، برخی شرکتها در نظر دارند که با ارائه آموزش، برنامههای توسعه مهارت و ایجاد فرصتهای شغلی برای بیکاران، از نیروی کار ماهر برخوردار شوند و همچنین مزایای اقتصادی و اجتماعی برای جامعه به همراه داشته باشند.
در نهایت، مهم است که اقداماتی اتخاذ شود تا افراد بیکار به دورههای آموزشی مناسب دسترسی داشته باشند و بتوانند مهارتهای لازم را بهروزرسانی کنند و یا به شغلهای جدیدی منتقل شوند، تا بتوانند به عنوان اعضای فعال و موفق در اقتصاد جدید شرکت کنند.
چرخههای تجاری
در یک اقتصاد سرمایهداری، شرکتها در محیطی فعالیت میکنند که تحت تأثیر عوامل مختلف اقتصادی قرار دارد. این عوامل میتوانند تغییراتی در تقاضا و عرضه، سرمایهگذاری، قیمتها، بهرهوری و سایر عوامل اقتصادی ایجاد کنند. به این تغییرات و الگوهای اقتصادی که در طول زمان رخ میدهند، "چرخه تجاری" یا "چرخه اقتصادی" گفته میشود.
چرخه تجاری معمولاً از چهار فاز عبور میکند. اولین فاز، "تنگش" یا "کاهش" است که در آن رشد اقتصادی کاهش مییابد و تولید و اشتغال کاهش مییابند. در این مرحله، شرکتها ممکن است با مشکلات مالی و کاهش درخواست مواجه شوند و در نتیجه، تنگش مالی را تجربه کنند.
نقطه کمینه بعدی، "نقطه کمینه" است که به عنوان نقطه پایینترین فعالیت اقتصادی در چرخه تجاری شناخته میشود. در این مرحله، اقتصاد به حالت رکود و رکود ورود میکند و اشتغال و تولید به حداقل میرسند.
سپس، فاز "گسترش" رخ میدهد که در آن رشد اقتصادی افزایش مییابد و اشتغال و تولید بهبود مییابند. در این مرحله، شرکتها ممکن است با رونق اقتصادی و فرصتهای رشد مواجه شوند و به توسعه و گسترش فعالیتهای خود بپردازند.
و در نهایت، فاز "نقطه بیشینه" است که به عنوان نقطه بالاترین فعالیت اقتصادی در چرخه تجاری شناخته میشود. در این مرحله، اقتصاد به وضعیت بالابردن رسیده است و رشد اقتصادی به حداکثر میرسد. در این مرحله، برخی از عوامل مانند افزایش قیمتها و تورم ممکن است موجب کاهش تقاضا و کاهش فعالیت اقتصادی شوند.
چرخه تجاری تحت تأثیر عوامل مختلف قرار میگیرد، مانند وضعیت اقتصاد بیشحرارت، بدهی خانوارهای بیشاندازه، سطوح پایین اعتماد کسب و کار و مصرفکننده. این عوامل میتواننسبب تغییرات و نوسانات در چرخه تجاری شوند. به عنوان مثال، وقتی که اقتصاد یک کشور بیشحرارت میگیرد، به معنای آن است که رشد اقتصادی به یک سطح غیرپایدار و نامتناسب افزایش یافته است و ممکن است باعث بروز نقاط ضعف اقتصادی مانند شکست بانکها و افزایش بدهی شود. همچنین، سطوح پایین اعتماد کسب و کار و مصرفکننده میتواند باعث کاهش سرمایهگذاری و تقاضا شود و در نتیجه به رکود و کاهش فعالیت اقتصادی منجر شود.
در نتیجه، شرکتها در یک اقتصاد سرمایهداری با چرخههای تجاری روبرو هستند که میتواند تأثیرات مختلفی بر روند کسب و کار و عملکرد آنها داشته باشد. برای مدیریت بهتر این چرخهها، شرکتها باید به عوامل اقتصادی و اجتماعی توجه کنند و استراتژیهای مناسبی را برای سازگاری با تغییرات اقتصادی و محیط کسب و کار پیش بگیرند.
بعضی از افراد ادعا میکنند که اقتصاد آمریکا از سرمایهداری "حامی بازار" به سوی "حامی کسب و کار" و "دوستی بازار" حرکت کرده است.
پیشرفتهای در فناوری اطلاعات، به همراه افزایش جهانیسازی، منجر به فشارهای بیشتری بر روی شرکتها و اقتصاد جهانی شده است. این روند باعث شده است که شرکتها بیشتر به یکدیگر وابسته شوند و در عین حال آسیبپذیرتر نسبت به تغییرات مختلف شوند. به عنوان نمونه، تأثیرات بحرانهای محیطی، تغییرات در نیازها و ترجیحات مشتریان، و نوسانات در بازارهای مالی قابل ذکر هستند.
شرکتها برای مواجهه با این چالشها نیازمند برنامهریزی استراتژیک مناسب هستند. این برنامهها باید تأثیرات روزافزون مسائل محیطی را در نظر بگیرند. برای مثال، تغییرات در تحرکات اقلیمی، محدودیتهای منابع طبیعی، و تقاضای مشتریان برای محصولات و خدمات پایدار. این مسائل نیازمند نگرشی جدید به مدیریت و برنامهریزی است که به سازمانها کمک کند با محیط زیست هماهنگ شوند و راهکارهای نوآورانه را برای مدیریت منابع و کاهش تأثیرات محیطی پیش بگیرند.
علاوه بر این، شرکتها باید به تغییرات در بازارها و ترکیب قدرت مشتریان توجه کنند. با پیشرفت تکنولوژی و دسترسی آسان به اطلاعات، مشتریان قدرت بیشتری در انتخاب و تعیین شرایط خرید دارند. شرکتها باید روی مشتریان خود تمرکز کنند و استراتژیهایی را اتخاذ کنند که نیازها و ترجیحات مشتریان را در نظر بگیرند و به آنها پاسخ دهند. این شامل ارائه محصولات و خدمات با کیفیت بالا، تجربه مشتری مثبت، و استفاده از فناوریهای برتر برای بهبود روند خرید و تعامل با مشتریان است.
با توجه به پیچیدگی محیط کسب و کار، شرکتها باید نیز به تغییرات در بازارهای مالی توجه کنند. این شامل نوسانات در نرخ ارز، تغییرات در قوانین و مقررات مالی، و تحولات در نظام بانکی و مالی است. شرکتها باید به طور مداوم تحلیل و بررسی بازارهایمالی را انجام داده و استراتژیهای مالی مناسب را برای مدیریت ریسکها و بهرهوری مالی انتخاب کنند.
اما در مورد حل چالشها و شتاب بخشیدن به بازیابی اقتصادی، نظر کارشناسان تفاوت دارد. برخی از کارشناسان حمایت از سیاست تقشیری (austerity) را تأیید میکنند. سیاست تقشیری شامل کاهش مصرف دولت، کاهش هزینههای عمومی، و محدود کردن بدهی است. طرفداران این سیاست معتقدند که کاهش هزینههای دولت و کنترل بدهی، باعث ایجاد تعادل در اقتصاد و افزایش اعتماد سرمایهگذاران و بازارها میشود.
دیگران از سوی دیگر، حمایت از هزینههای تحریکی (stimulus spending) را ترویج میکنند. هزینههای تحریکی شامل افزایش هزینههای دولت، سرمایهگذاری در زیرساختها، حمایت از بخشهای مختلف اقتصادی و افزایش مصرف است. طرفداران این سیاست معتقدند که افزایش هزینههای دولت و تحریک اقتصادی، بهبود رشد اقتصادی، ایجاد شغل و افزایش قدرت خرید مردم را به همراه دارد.
در نهایت، تصمیمگیری درباره راهبردهای اقتصادی به عهده سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان اقتصادی است و بسته به شرایط و چالشهای خاص هر کشور و زمان، گاهی ممکن است استفاده از هر دو سیاست تقشیری و هزینههای تحریکی مناسب باشد.
ارزشهای جامعهگرایانه
سرمایهداری آمریکایی ارزشهای فردیگرا و وابستگی به خود را در بر دارد، که در رمانهایی همچون "سنجش" و "آتلس خیز" نوشتهٔ آین رند و در فیلمهایی مانند "وال استریت" که در آن متولدان گوردون گکو مفهوم "حرص، خوب است" را بیان میکند، رمانتیک شدهاند. ایدهٔ فردیگرایی از دورهٔ روشنگری، فلسفهٔ برابریگرایی جان لاک و اعلامیهٔ استقلال آمریکا به وجود آمد. در آثار آدم اسمیت در کتاب "ثروت ملل" سال ۱۷۷۶، از منفعت خودآگاه و نوعی سرمایهداری اخلاقی و شایسته خواستاری شده است. اقتصاددان فریدریش هایک هشدار دادهاست که فردیگرایی فراترازحد میتواند منجر به فاشیسم شود.
"تأمین مالی کمپین، منبع واقعی فساد ایدهآل دموکراتیک ما است."
فراتر از سرمایهداری و کمونیسم، یک دیدگاه سوم به نام جامعهگرایی وجود دارد که ارزشها و حقوق مشترک را ترویج میکند. سرمایهداران اروپایی، چینی و ژاپنی به دلایل مختلفی به این رویکرد تمایل دارند. جامعهگرایی بهرههای مسئولیت اجتماعی شرکتی را بهرهبرداری میکند، که توسط شرکتهایی همچون آون، جنرال موتورز و استارباکس نمونهسازی شده است.
سرمایهداری در حال کسری
سرمایه داری که در دوران پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، به عنوان نظام اقتصادی در بسیاری از کشورها به کار گرفته شد. این نظام بر اساس ایدهآلهای کپیتالیسم و بازار آزاد بود و در آن شرکتها و تولیدکنندگان به طور خصوصی مالکیت داشتند و به منظور کسب سود و رشد، در بازار رقابت میکردند.
در دهه ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۰، این نظام سرمایه داری باعث رشد اقتصادی گستردهای در بسیاری از کشورها شد. این دوره شامل برتری غربیها بر کشورهای شوروی و دیگر منافع خارجی بود. سرمایه گذاری در صنایع و زیرساختها، افزایش تولید، ایجاد شغلها و افزایش درآمد مردم در این دوره مشاهده میشد.
اما در دهه ۱۹۸۰، دورهای جدید از تغییرات در بازارها آغاز شد. این دهه به عنوان دهه نئولیبرالیسم شناخته میشود که تمرکز زیادی بر حذف محدودیتها و مقررات دولتی از بین میبرد و به جای آن، بازار آزاد را ترویج میکند. در این دوره، تجارت جهانی و سرمایهگذاری نیرومندی پیدا کرد و نظامهای اقتصادی مختلف در سراسر جهان به سیاستهای بازار آزاد متمایل شدند.
در دهه ۱۹۹۰، به خصوص با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روندی از لغو مقررات مالی آغاز شد. تا آن زمان، مقررات مالی و بانکی به منظور حفظ استحکام و ایجاد تعادل در بازارهای مالی و بانکی وجود داشتند. اما در این دوره، این مقررات در بسیاری از کشورها تخلف شدیدی کردند و موسسات مالی از شیوههای سنتی به معامله در ابزارهای مالی پیچیده منتقل شدند.
در اثر این تغییرات، سود شرکتها و سرمایهگذاریها به طور چشمگیری افزایش یافت. اما در عین حال، این تغییرات باعث شد که منافع شرکتها و سرمایهداران به طور نسبی افزایش یابد و توزیع عادلانهتر ثروت و منافع اجتماعی به چالش بکشد. به عنوان مثمثال، سودهای بالقوه که قبلاً به صورت عادلانه بین کارکنان، سرمایهگذاران و جامعه تقسیم میشد، به طور عمده به سود سهامداران و سرمایهگذاران اصلی، به ویژه مدیران ارشد (CEO)، رفت. این باعث ایجاد نابرابری درآمدی شد که به طور مستمر در دهههای بعدی نیز ادامه یافته است.
همچنین، با لغو برخی از مقررات مالی، بانکها و موسسات مالی به طور فزایندهای به معامله در ابزارهای مالی پیچیده و ریسکناپذیر مانند مشتقات مالی مشغول شدند. این ابزارها به طور معمول از قبل برای مدیریت ریسک و حفظ تعادل مالی استفاده میشدند، اما در دهه ۱۹۹۰، آنها بیشتر به عنوان ابزارهای معاملاتی استفاده شدند، به طوری که تجارت و معاملات مالی پیچیدهتر و مبهمتر شدند.
به طور کلی، تغییرات در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ منجر به تحولات عمدهای در سیستم مالی و اقتصادی شدند. این تحولات همراه با فرصتها و مزایا بسیاری برای رشد و توسعه اقتصادی بودند، اما در عین حال باعث بروز مسائلی مانند نابرابری درآمدی، ریسکهای مالی بزرگ و آسیبپذیری های سیستم مالی نیز شدند.
"هدف ما این است که کسب و کار خود را دو برابر کنیم، اما به طور همزمان برای کاهش تأثیر و پاشنه محیطزیستی خود اقدام کنیم... این باید از طریق مصرف مسئولانهتر انجام شود." (پل پولمن، مدیرعامل یونیلور)
تا سال ۲۰۰۸، حقوق کارگران به سرعت رکود کرده، نابرابری درآمدی افزایش یافته و مصرف مصرفکنندگان کاهش یافته بود. بدهی بالا، کمبود شفافیت در بخش مالی و تحول پایه اقتصادی از تولید به خدمات مالی و مصرفگرایی، به رکود کمک کرد. شرکتها و افراد متوجه شدند که قادر به پرداخت وامهای خود نیستند؛ نتایج آن شامل شکست بانکها، ورشکستگی صنایع، نجات دولتی و بیکاری بود.
کپیتالیسم شرکتی
سیاست میتواند به چندین روش کپیتالیسم و دموکراسی را تضعیف کند. به عنوان مثال، گروهکاری یک شکل از تبلیغات تأثیرگذار است. این میتواند برای خیر یا شر، بسته به منافعی که ترویج میشود، کار کند. گروهکاری درب چرخشی یک شکلی از سوءاستفاده است که در آن افرادی که از دولت خارج میشوند به سرعت به عنوان گروهکاران در صنعتی که آژانسهای قبلی خود را نظارت میکردند، فعالیت میکنند.
"عدم پیدا کردن راه حلهای بلندمدت، عامل بسیاری از مشکلات کوتاهمدت است."
هزینه بالای کمپینهای انتخاباتی به تضعیف قوانین مالیاتی کمپین کمک میکند. افراد و شرکتها به صورت سنگینی به نامزدها یا کمیتههای اقدام سیاسی واریزات بزرگی میدهند تا تصمیمگیری را به سود منافع خود بچرخانند. افراد بسیار ثروتمند تأثیر بسیاری دارند. رشوه و فساد گسترده است. قانون عملکرد خارجی فدرال آمریکا برای مجازات چنین فعالیتهایی طراحی شده است، اما کشورهای دیگر آن را به کمک درخواست پرداخت هزینه برای خدماتی که باید رایگان باشند، ضعیف میکنند. پیگیری مسیر پولشویی یک راه برای یافتن رفتار غیراخلاقی است. اما تنظیمات و سیاستهای مالیاتی نیز ممکن است بیش از حد و مزاحمتی در تعامل با کسب و کار داشته باشند.
پیش بینی کردن
در یک اقتصاد سرمایهداری، شرکتها باید درباره حال و آینده فکر و برنامهریزی کنند. شرکتهای عمومی به تمایل به فکر کوتاهمدت پیچیدهاند زیرا برای حفظ قیمت سهام و دسترسی به وام با نرخ بهره پایین، باید سود ربع سال را گزارش دهند. با این حال، آنها باید نیز در پروژههای بلندمدت سرمایهگذاری کنند تا رقابتپذیر باقی بمانند. فکر کردن به مدت کوتاه میتواند ناپایداری در بازار ایجاد کند. برخی از شرکتها - مانند آمازون، استارباکس و ایکیا - به جای حداکثرسازی سود در مدت کوتاه، به روابط بلندمدت با مشتریان اهمیت میدهند.
"با امیدواری به اینکه شما به عنوان خواننده، آرزوی من برای بهبود زندگی مردم را به اشتراک میگذارید، با کمکی که به کپیتالیسم بیشتر کارآمدی بدهیم تا بهترین رفاه مادی و معنوی را برای مردم جهان به ارمغان آورد."
شرایط زیرساخت یک کشور - پلها، جادهها، راهآهنها، شبکه برق، آب آشامیدنی، دفع پسماند جامد - برای رشد پتانسیل آن بسیار حیاتی است، اما زیرساخت آمریکا گاهی اوقات نیاز به بهبود دارد. برای حفظ وضعیت نامطلوب فعلی آن تا سال ۲۰۲۰، تخمین زده شده است که نیاز به حدود ۲.۲ تریلیون دلار سرمایهگذاری است. زیرساخت قوی رشد اقتصادی را تغذیه میکند زیرا هزینه تأمین را کاهش میدهد، رقابت را ترویج میکند و شغلها را ایجاد میکند. برخی شرکتها در حال شکلگیری شراکتهای عمومی-خصوصی هستند تا پروژههای زیرساخت بزرگ را احداث یا تعمیر کنند.
کیفیت محصول
کپیتالیسم آمریکایی تنوع بسیاری از کالاها را تولید میکند و به مصرفکنندگان انواع گزینهها را میدهد. برخی از این کالاها مفید برای سلامتی و ایمنی هستند، اما همه نیستند. در برخی موارد، تمایل به حداکثرسازی سود از طریق فروش نسخههای کمتر سالم و کمتر ایمن، از تمایل به بهرهمندی از مزایای کیفیت برتر برتری میکند. ممنوعیت دولت در مورد اینگونه محصولات به طور کلی کار نمیکند، اما تبلیغات میتواند به مصرفکنندگان در تمایز بین محصولات کمک کند. با این حال، بازاریابی به خاطر تولید و کنترل نیازهای مصرفکنندگان و یا به خاطر اشتباه نیازها با خواستهها، مورد انتقاد قرار میگیرد. تبلیغات اغلب به برآورده کردن فوری نیازها تشویق میکند و بدهی را تشویق میکند. در حالی که بازاریابی میتواند ایده را تقویت کند که مصرف حالت مطلوب بودن است و داشتن بیشتر به خوشبختی منجر میشود، افزایش اطلاعات مصرفکننده و توانمندسازی آنها به تساوی شرایط برای خریداران فردی کمک میکند.
محدود کردن رشد
رشد به طور واضح هدفی مطلوب از کپیتالیسم است، اما رشد بینهایت و غیر واقعبینانه در تولید ناپایدار منابع طبیعی را به خطر میاندازد. چندین جنبش برای مقابله با این مسئله ظاهر شده است. گروه رشد کند میگوید با پیر شدن جمعیت، آموزش رکود، بار بدهی، نابرابری درآمدی، جهانی شدن، هزینههای انرژی بالا و مشکلات سیستم بهداشتی، اقتصاد به طور طبیعی ضعیف میشود. گروه مصرف عاقلانه به کنترلهای دولتی، حتی استبدادی، بر مکانیسمهای مصرف تمایل دارد. و گروه اقتصاد استوار-وضعیت ثابت نسبت به نوسانات ملایم و متعادل در جمعیت، تولید و مصرف تمایل دارد. دیگران ترجیح میدهند که رکود اقتصادی عمومی یا حتی "کاهش رشد" را انتخاب کنند تا سبک زندگی مصرفکنندگان را بازتعریف کنند.
سرمایهداری سالم
رشد ناخالص داخلی (GDP) و اقتصاد سرمایهداری مدرن بر رقابت، نه همکاری، تمرکز دارند. آنها اهداف مادیست، گاهی اوقات غیرعملی، و همچنین ایده را به تصویر میکشند که داشتن بیشتر مسیر خوشبختی است. اما "خوشبختی" قابل اندازهگیری نیست و حتی اندازهگیری "رفاه" نیز نقصانهایی دارد: بسیاری از مطالعات نشان میدهند که مادیگرایی به این دو نتیجه نمیرسد. فراتر از سطحی خاص از درآمد - که در ایالات متحده به نظر میرسد درآمد خانوادگی 75,000 دلار است - پول بیشتر منجر به اضطرابات بیشتری میشود. ایدههایی مانند مفهوم زندگی سادهتر یا معیار خاموش ملی بوتان - که شامل توسعه پایدار، حکمرانی شفاف، ترویج و حفظ ارزشهای فرهنگی و حفاظت از محیط زیست است - زندگی راضی کننده را تضمین نمیکنند. سرمایهداری سالم باید امنیت را فراهم کند، فقر را از بین ببرد، از منابع طبیعی برای بهرهبرداری همگان بهرهبرداری نماید و سطح مصرف سالم را تقویت کند.
درباره نویسنده
فیلیپ کوتلر یکی از بزرگترین نامها و متخصصان در زمینه بازاریابی است. او استاد بازاریابی بینالملل در دانشکده مدیریت کلگ ساکول (Kellogg School of Management) است که بخشی از دانشگاه نورثوسترن (Northwestern University) در ایالت ایلینوی در ایالات متحده آمریکا میباشد. کوتلر بیش از ۵۰ کتاب در زمینه بازاریابی و مدیریت منتشر کرده است که برخی از آثار معروف او عبارتند از "مدیریت بازاریابی" (Marketing Management) و "پنج عامل بازاریابی" (The Five Marketing Ps). او بیشتر به عنوان پیشرو در زمینه تحقیقات بازاریابی در سطح جهان شناخته میشود و به عنوان مشاور در حوزه بازاریابی و استراتژی به شرکتها و سازمانها کمک میکند. تلاشهای کوتلر در توسعه نظریهها و مفاهیم بازاریابی و همچنین ارتقاء شهرت و شناخت این حوزه در سطح جهان توجه چشمگیری را به خود جلب کرده است.
دیدگاه خود را بنویسید