کارآفرینی اجتماعی فرآیندی است که شهروندان از طریق آن به منظور بهبود زندگی افراد، نهادهایی را برای پیشبرد راهحلهایی برای مشکلات اجتماعی مانند فقر، بیماری، بیسوادی، تخریب محیط زیست، نقض حقوق بشر و فساد، ایجاد یا متحول میکنند. دانشگاهیان، فعالان و نیکوکاران آن را به عنوان یک حرفه، زمینه کاری و جنبش توصیف میکنند. گستردهترین تعریف ارائه شده توسط گرگ دیز، که اغلب به عنوان پدر آموزش کارآفرینی اجتماعی شناخته میشود، ارائه شده است. دیز با الهام از اندیشههای اقتصاددانان ژان باتیست سی و جوزف آ. شومپیتر استدلال میکند که کارآفرینان ظرفیت تولیدی جامعه را بهبود میبخشند و «تخریب خلاقانه» را که محرک تغییر اقتصادی است، به ارمغان میآورند. دیز بر این باور است که کارآفرینان اجتماعی همین کار را برای تغییر اجتماعی انجام میدهند و ترکیبی جدید از افراد و منابع را ایجاد میکنند که به طور قابل توجهی توانایی جامعه را برای حل مشکلات بهبود میبخشد. او توضیح میدهد که کارآفرینان اجتماعی ارزش عمومی ایجاد میکنند، فرصتهای جدید را دنبال میکنند، نوآوری و تطبیقپذیری دارند، با جسارت عمل میکنند، از منابعی که کنترل نمیکنند، استفاده میکنند و حس قوی پاسخگویی را نشان میدهند.
در ادامه مبحث کارآفرینی اجتماعی، گرگ دیز دو رویکرد فکری غالب در ایالات متحده را شناسایی کرده است که بر توسعه و نوآوری سازمانی تمرکز دارند. رویکرد اول بر اهمیت استراتژی سازمانی، ایجاد درآمد و برنامهریزی مالی به عنوان ارکان اصلی بنگاههای تاثیرگذار تأکید میکند، در حالی که رویکرد دوم بر بینشهای پیشگامانه متمرکز است. برخی از پژوهشگران تعریفی جامع را مطرح میکنند که انواع مختلف رفتارهای ایجاد تغییر را در بر میگیرد؛ در مقابل، برخی دیگر این اصطلاح را فقط برای توصیف افرادی با خلاقیت، شجاعت و پشتکار خارقالعاده به کار میبرند که کارشان منجر به تغییرات بنیادین در مقیاس وسیع میشود.
با وجود نبود تعریفی واحد و مورد توافق همگانی، اصطلاح «کارآفرینی اجتماعی» به دلیل اتکا به برداشتهای دیرینهسال در مورد کارآفرینی و بهکارگیری آنها به شیوههای نوین، مفید واقع شده است. این مفهوم با نشان دادن چگونگی سوق دادن ویژگیهای کارآفرینی به سمت حل مشکلات اساسی، مسیرهای تازهای از رفتار و شیوههای تحلیل را برای افرادی که انگیزه حل این مشکلات را دارند، گشوده است.
اگرچه کارآفرینان اجتماعی همواره در طول تاریخ حضور داشتهاند، اما در گذشته با عناوینی مانند پیشرو، انساندوست، نیکوکار، اصلاحطلب، قدیس یا به طور کلی رهبران بزرگ شناخته میشدند. تمرکز بیشتر بر شجاعت، دلسوزی و دوراندیشی آنها بود و به ندرت به جنبههای عملی دستاوردهایشان پرداخته میشد. به عنوان مثال، ممکن است مردم از آموزههای اخلاقی قدیس فرانسیس آگاه باشند، اما ندانند که چگونه فرانسیسکوییها به سرعت به بزرگترین فرقه مذهبی زمان خود تبدیل شدند. یا شاید در مورد خدمات فلورانس نایتینگل به سربازان زخمی شنیده باشند، اما از نقش او در تأسیس اولین مدرسه حرفهای پرستاری و متحول کردن ساختار بیمارستانها بیاطلاع باشند. به همین ترتیب، گاندی بیشتر به خاطر تظاهرات بدون خشونت شناخته میشود تا ساختار تشکیلات سیاسی غیرمتمرکز که هند را به سمت استقلال رهنمون کرد. و در حالی که همه میدانند مارتین لوتر کینگ جونیور در سخنرانی معروف خود در مقابل بنای یادبود لینکلن چه گفت، تعداد کمی از نقش آسا فیلیپ راندولف و بایارد راستین در سازماندهی راهپیمایی به واشنگتن و قرار دادن کینگ در جایگاه سخنران پایانی برای رسیدن به حداکثر تاثیر، آگاه هستند.
یک خواننده دقیق تاریخ میتواند ردپای پنهان کارآفرینان اجتماعی را در شکلگیری بسیاری از نهادها و جنبشهایی که امروزه بدیهی میپنداریم، بیابد. با این حال، تا قرن هفدهم، جوامع شروع به تسریع اصلاحات ساختاری گستردهای نکردند که به تعداد زیادی از مردم امکان میداد تا به کارآفرین تبدیل شوند. این تغییرات در اروپا آغاز شد، جایی که قرنها بود انحصارهای سلطنتی، کلیسا، اربابان فئودال و اصناف، فعالیتهای تجاری را محدود میکردند، مانع نوآوری میشدند و مردم را به زمین و محلههایشان وابسته نگه میداشتند. نه تنها فضای کمی برای تجارت مستقل در هر سطحی وجود داشت، بلکه مردم آزادی یا انگیزه کمی برای استفاده از ابتکار خود داشتند. همانطور که رابرت هیلبرونر در کتاب «فلاسفهگان دنیوی» توضیح میدهد، در فرانسه قرن هفدهم، دکمهسازان بهخاطر آزمایش با پارچه دستگیر میشدند و هزاران تاجر صرفاً به دلیل واردات کالیکوهای چاپی برای فروش، به کشتیهای جنگی فرستاده میشدند، روی چرخ شکسته میشدند و یا به دار آویخته میشدند.
عوامل دگرگون کننده شیوه سنتی زندگی در اروپا، شامل افزایش جمعیت، شهرنشینی، پیشرفتهای علمی، بهبود حملونقل و انباشت ثروت، ساختارهای سنتی را مجبور کرد تا بخشی از کنترل خود را بر فعالیتهای اجتماعی و تجاری واگذار کنند. در دوران روشنگری، اعتقادات مذهبی و فلسفی جدید، بهویژه ظهور لیبرالیسم سیاسی و نظریه حقوق طبیعی - حقوق "جان، آزادی و مالکیت" طبق فرمول مشهور جان لاک - مبنای اخلاقی و مفهومی برای اقتصاد و دموکراسی مدرن فراهم کرد. این ایدهها به تفکیک بخش جدیدی از جامعه - بخش خصوصی - کمک کرد که در آن افراد میتوانستند الگوهای تولید را برای بهرهمندی از منافع کارآفرینی خود بازسازی کنند.
برای درک نیروهای رها شده از این تغییرات تاریخی، علم اقتصاد، که زمانی به آن «علم غمانگیز» میگفتند، زاده شد. اثر بنیادین آن، «ثروت ملل» نوشته آدام اسمیت، در سال ۱۷۷۶ منتشر شد. این انتشار همزمان بود با تولد ایالات متحده، کشوری که بیش از هر کشور دیگری، آزادی اقتصادی را در قلب مباحثات ملی خود قرار داد.
مورخان رویدادی را در دوران رنسانس به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ مدرن به شمار میآورند: ایجاد شرکت سهامی با مسئولیت محدود. این نوآوری حقوقی، گردآوری سرمایه توسط سرمایهگذاران برای تأسیس شرکتهایی را که میتوانستند تقریباً بدون محدودیت رشد کنند، ممکن و جذاب ساخت. برای درک پیامدهای این رویداد، به ایالات متحده امروز توجه کنید. در حالی که ۹۹.۷ درصد از کل شرکتها کمتر از پانصد کارمند دارند، درصد اندکی از شرکتهای بزرگتر تقریباً نیمی از کارمندان حقوقبگیر کل کشور را استخدام میکنند.
شرکتها به طور چشمگیری قدرتمند شدهاند. حدود سیصد شرکت چند ملیتی تقریباً بر یک چهارم ثروت جهان کنترل دارند. مدیران آنها اغلب تصمیماتی میگیرند که برخلاف منافع بلندمدت عموم مردم و حتی سهامداران خودشان است، همانطور که بحران مالی اخیر نشان داد. برخی این سهلانگاریها را نتیجه اجتنابناپذیر ساختار حقوقی شرکتها میدانند. به عنوان مثال، جوئل باکان، استاد حقوق، در کتاب خود با عنوان «شرکت» استدلال میکند که در حالی که یک شرکت از جایگاه حقوقی یک شخص برخوردار است، اما از نیروهای اجتماعی و حقوقی که رفتار خوب افراد واقعی را تضمین میکند، مانند همدردی، توبیخ عمومی و تهدید به زندان، معاف است. او مینویسد: «برخلاف انسانهایی که در آن کار میکنند، شرکت به طور منحصر به فرد خودخواه بوده و قادر به احساس دغدغه واقعی برای دیگران در هیچ زمینهای نیست.» (امروزه، بسیاری از کارآفرینان اجتماعی با پیشینه حقوقی و مالی در تلاش برای تغییر قوانین و ساختارهای تشویقی برای اطمینان از مسئولیت اجتماعی بیشتر شرکتها هستند.)
با توسعه بخش تجارت، نهادهایی برای سرعت بخشیدن به جریان سرمایه، ارائه آموزش تجارت و مدیریت، پاداش دادن به شرکتها برای عملکرد بهتر، گسترش دانش تجارت در سراسر جامعه، تسهیل راهاندازی کسبوکارهای جدید و در برخی کشورها، تنظیم فعالیتهای تجاری و مالی ایجاد شدند. این نهادها و مقررات شامل قوانین ضد انحصار، بورس اوراق بهادار، مدارس کسبوکار، شرکتهای حسابداری، سازمانهای بورس و اوراق بهادار، روزنامهنگاری تجارت و در سالهای اخیر، سرمایهگذاری جسورانه میشود.
ظهور کارآفرینی در کسب و کار تأثیر بسزایی بر جوامع داشته است. همانطور که ویلیام جی. باومول، اقتصاددان برجسته، اشاره کرده است، درآمد سرانه در اروپا در قرن هجدهم به طور تخمینی ۲۰ تا ۳۰ درصد افزایش یافته است. این رقم در قرن نوزدهم به رشدی قابل توجه، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصد، دست یافت. باومول تخمین می زند که در قرن بیستم، درآمد سرانه در اقتصادهای مبتنی بر بازار آزاد شاهد جهشی ۷۰۰ درصدی بوده است.
ظهور کسب و کارهای مدرن پیامدهای متعددی در بر داشته است. از یک سو، منجر به خلق ثروت جدید (طبقه متوسط گسترده)، آسایشهای نوین (مانند ماشین لباسشویی، برق، حمل و نقل سریعتر)، و الگوهای جدید زندگی (هفته کاری ۴۰ ساعته، مرخصی، بازنشستگی) شده است. از سوی دیگر، با چالشهای تازهای نیز همراه بوده است، از جمله جابجایی جمعیت، نابودی فرهنگهای سنتی، شیوههای ناعادلانه کار، بلایای زیست محیطی، و بهرهبرداری بیرویه از منابع معدنی و انرژی ارزان – که بسیاری از آنها ریشه در مشکلات توسعهنیافتگی دارند که همچنان بخش اعظمی از جهان، از ویرجینیای غربی تا کنگو و عراق، را درگیر کرده است.
رابطه تنگاتنگ میان دو شکل از کارآفرینی، یعنی کارآفرینی کسب و کاری و کارآفرینی اجتماعی، در این امر مشهود است که بسیاری از برجستهترین نمونههای کارآفرینی اجتماعی در ایالات متحده، پاسخی به مشکلاتی بودهاند که از رهگذر موفقیتهای کسب و کارهای بزرگ پدید آمدهاند. تأمین مالی این ابتکارات نیز اغلب از طریق نیکوکاری صاحبان صنایع و تجمیع دستمزدهای کارگران آنها صورت گرفته است.
برای درک بهتر این وابستگی متقابل، میتوان به افزایش چشمگیر فعالیتهای خلاقانه شهروندان در ایالات متحده بین سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰ توجه کرد. در این دوره، این کشور با سرعتی فزاینده، از مجموعهای از مزارع کوچک خودکفا و شهرهای متوسط به یک جامعه مصرفگرا و صنعتی در حال تبدیل بود. میلیونها مهاجر و شهروند آمریکایی ساکن مناطق روستایی به سمت شهرها سرازیر شدند که به لحاظ زیرساخت و منابع با فشار مضاعفی روبرو شده بودند. این وضعیت، شباهتهای قابل توجهی با پدیده گسترده مهاجرت از مناطق روستایی به شهری دارد که امروزه در سراسر جهان در حال وقوع است.
ساکنان جدید شهرها مجبور بودند یاد بگیرند که چگونه تعداد بالای خود را به قدرت سیاسی تبدیل کنند تا بتوانند شرایط ظالمانه حاکم بر زاغهها و کارخانههای آمریکا را تغییر دهند. در این دوره، عصر ترقیخواهی، خیرخواهان روشنفکر با "خیریه علمی" شروع به آزمایش کردند. هدف از این نوع خیریه، دگرگون کردن شرایطی بود که منجر به فقر میشد، نه صرفا آسایش تهیدستان و تسکین وجدان ثروتمندان. این عصر منجر به شکلگیری بسیاری از سازمانهایی شد که بافت جامعه آمریکا را تشکیل میدهند: ارتش نجات، لیگ شهری، باشگاههای لاینز، پیشاهنگان دختران و پسران، صنایع نیکوکاری (گودویل)، انجمن اولیا و مربیان (PTA)، انجمن ملی پیشرفت مردم رنگین (NAACP)، خانه هال، روتاری بینالمللی، انجمن زنان مسیحی جوان (YWCA)، لیگ رأیدهندگان زن، بسیاری از اتحادیههای کارگری و صدها سازمان دیگر از این دست.
ایالات متحده از این لحاظ که شهروندانش تقریباً از بدو تأسیس این کشور، برای حل مشکلات دست به خودسازماندهی میزدند، کشوری غیرمعمول بود. الکسیس دو توکویل در دهه ۱۸۳۰ نوشت که به نظر میرسد آمریکاییها تمایل منحصر به فردی برای ایجاد انجمنها دارند. با توجه به انفجار کارآفرینی اجتماعی امروز در مکانهایی به تنوع برزیل، هند، تایلند و آفریقای جنوبی، دیگر مشخص نیست که آمریکا در این زمینه استثنایی باشد. آنچه مسلم است این است که آمریکاییان از قوانین و نگرشهایی بسیار مطلوب برای کارآفرینی اجتماعی بهرهمند بودند. این قوانین را میتوان مستقیماً به قانون مصارف خیریه انگلستان در سال ۱۶۰۱ مرتبط دانست که نقشهایی را برای شهروندان در حل مشکلات اجتماعی تعریف میکرد. قانون اساسی ایالات متحده مقرر میدارد که تمام اختیارات صریحاً داده نشده به ایالتها یا دولت فدرال، به مردم واگذار میشود. هر دو اصل حاکمیت قوی حوزه شهروندی و قانون سازمانهای غیرانتفاعی آمریکا، خروج از عرف جهانی بودهاند. بسیاری از کشورها تا دهه ۱۹۹۰ قوانین مشابهی را وضع نکردند. در فرانسه، که نقطه مرجع توکویل بود، انجمنهای خدمات اجتماعی خصوصی تا سال ۱۹۰۱ ممنوع بودند.
جنبش پرشور فعالیت شهروندی که آمریکاییها یک قرن پیش در مواجهه با یک گذار عمیق و دردناک تجربه کردند، مشابه تحولات جهانی امروز است.
دیدگاه خود را بنویسید