بعضی از رویکردهای اصلی برای مطالعه کارآفرینی عبارتند از: 1. رویکرد جامعه شناسی 2. رویکرد روانشناسی 3. رویکرد سیاسی 4. رویکرد ترکیبی.
مفهوم کارآفرینی، همانطور که تاکنون مطالعه کردیم، مفهومی نه چندان قدیمی است. این مفهوم پس از جنگ جهانی دوم به موضوعی محبوب در مطالعات توسعه اقتصادی تبدیل شد. در آن زمان، دانشجویان توسعه اقتصادی به مشکلات اقتصادی کشورهای کمتوسعه تمرکز کردند و دریافتند که واقعیت مشکل توسعه در این کشورها، بیشتر به موضوعات غیراقتصادی تعلق دارد.
عنصر کارآفرینی در فرایند صنعتیسازی و توسعه اقتصادی، از اوایل قرن نوزدهم به طور قابل توجهی قابل درک بود. وبر و شومپتر ممکن است اولین دانشمندان باشند که نقش کارآفرینان در شرکتهای تولیدی را به صورت سیستماتیک توضیح دادهاند.
از آن زمان به بعد، دانشمندان رشتههای مختلف در حوزه مسائلی مانند پایههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عرضه کارآفرینانی، ویژگیهای روانشناختی کارآفرینان و عملکردهای کارآفرینی در شرکتهای تجاری، تمرکز کردهاند.
به طور کلی، چهار رویکرد برای مطالعه کارآفرینی وجود دارد:
- رویکرد جامعه شناسی(Sociological Approach)
- رویکرد روانشناسی(Psychological Approach)
- رویکرد سیاسی(Political Approach)
- رویکرد ترکیبی(Composite Approach)
1. رویکرد جامعه شناسی:
رویکرد جامعه شناسی به مطالعه کارآفرینی، عوامل اجتماعی و فرهنگی مسئول برای طبیعت و رشد توسعه کارآفرینی در یک جامعه میپردازد. این رویکرد سعی میکند بفهمد که چرا یک ساختار اجتماعی و فرهنگی، توسعه کارآفرینی را تسهیل یا مانع میکند. این رویکرد باور دارد که قوانین توسعه در ساختار اجتماعی و فرهنگ یک منطقه قرار دارند.
این رویکرد سعی میکند به سوال اینکه چرا یک بخش از ساختار اجتماعی، تعداد بیشتری از کارآفرینان تولید میکند، پاسخ بدهد. به عنوان مثال، در دوره میجی در ژاپن، اصلیترین جامعهای که میتوانست به کارآفرینی برسد، جامعه سامورایی بود. کارآفرینی هند، از ابتدا توسط سه جامعه پارسی، گجراتی و مارواری کنترل شده است. با این حال، آنها همچنان در حوزه کسب و کار نیز اکثریت را تشکیل میدهند.
مکس وبر، کوکران، یانگ، هوسلیتز و هاگن از میان دانشمندانی هستند که به خاطر تفسیر جامعه شناسی توسعه کارآفرینی معروف هستند. دیدگاه مکس وبر این است که پروتستانتیسم و نه کاتولیسیسم، میتواند به تولید کارآفرینی و سرمایهداری مدرن کمک کند. وبر باور داشت که دین هندویستی هند، قابلیت ترویج کارآفرینی را ندارد.
ساختارهای اجتماعی سنتی، قشرها و خانوادههای گروهی که ویژگیهای اساسی جامعه هندو بودند، به نظر وبر، برای فرآیند رشد کارآفرینی مضر بودهاند. کاپ (1963) همچنین فرهنگ هندو و سازمان اجتماعی هندو را مسئول کندی در فرآیند توسعه دانسته و پیشنهاد میدهد که "راه حل دائمی مسئله تنها با تحولی تدریجی و سیستماتیک از سیستم اجتماعی، دیدگاه جهانی و سطح آرزوهای شخصی هندوستان قابل یافتن است".
مدل پارسونی از توسعه، به عنوان رویکرد ایدهآل-نمونه شناخته شده در کارآفرینی و توسعه، با مدل معیاری الگویی ویشاپارسون وابسته است. بی.اف. هوسلیتز از مدل پارسونی از معیارهای الگویی برای توضیح دادن این که توسعه کارآفرینی چگونه تابع تغییرات فرهنگی-اجتماعی معروف به مدرنیزاسیون است.
هوسلیتز، سه گزینه از پنج گزینه الگویی ویشاپارسون را که به نظر او برای مسئله توسعه قابل اعمال هستند، استفاده میکند: انتخاب بین نوع اشیای اجتماعی (دستاورد در مقابل اعطا کردن)، انتخاب بین نوع استانداردهای جهتگیری ارزشها (عالمانهگرایی در مقابل خصوصیگرایی) و تعریف دامنه علاقه در مورد اشیای اجتماعی (خاصیت در مقابل پخشی).
بازارهای عقبمانده، به نظر هوسلیتز، معمولاً به دنبال دستیابی به کالاهای اقتصادی با استناد به دستاورد به عنوان یک معیار نیستند. با این حال، رفتار با دستاورد همچنان به صورت کامل وجود ندارد، بلکه تنها در موارد محدود وجود دارد.
توزیع کالاهای اقتصادی در جوامع اولیه و همچنین در جوامع قرون وسطی، مثالی از الگوی توزیع به صورت اعطا کردن است. از سوی دیگر، جوامع پیشرفته، قوانین رفتار با دستاورد را نشان میدهند. در چنین جوامعی، سیستم آموزش رسمی و آموزش حرفهای و حرفهای وجود دارد.
ویژگی دوم اقتصادهای کمتوسعه، برتری خصوصیگرایی در توزیع وظایف اقتصادی مرتبط با اجراکنندگان است. الگوی توزیع خصوصیگرایی به عنوان مثال در سیستم قشری سنتی هند وجود دارد. در جوامع پیشرفته، رویکرد عالمانه، یعنی رویکرد منطقی به تخصیص منابع رایج است.
دوباره باید تأکید شود که هر دوی این متغیرها در جوامع مربوطه به صورت خالص وجود ندارند. حرکت جامعه از الگوی خصوصیگرایی به سیستم عالمانهگرایی را همانطور که از اقتصاد عقبمانده به پیشرفته حرکت میکند، میتوان دید. سر هنری مین همین حرکت را با اصطلاحات مختلفی مانند از "وضعیت به قرارداد" بیان کرده است.
سوماً، در جوامع عقبمانده، فعالیتهای اقتصادی بسیار پخش شده هستند. این اتفاق به دلیل کم بودن توسعه تقسیم کار اتفاق میافتد. بخشی از آن نتیجه کمبود بهرهوری است و در عین حال علت آن هم هست. بنابراین، تخصص و تقسیم کار بیشتر، نیاز به توسعه اصل خاصیت و تخصیص منطقی نقشها دارد.
خاصیت، نتیجه برنامهریزی منطقی است که نتیجه ترکیبی از اصول عالمانهگرایی و دستاورد به عنوان معیار برای موقعیتهای اجتماعی اقتصادی مرتبط است. هوسلیتز نتیجه میگیرد که تجزیه و تحلیل جنبههای ساختاری اجتماعی در تفاوت بین اقتصادهای "پیشرفته" و "کمتوسعه"، منجر به نتیجه میشود که انتظار داریم که الگوهای عالمانهگرایی در تعیین فرآیند انتخاب نقشهای مرتبط با اقتصاد در جوامع پیشرفته برتر باشد؛ که نقشهای خود به صورت عملکردی بسیار خاص هستند؛ و که الگوهای غالبی که با فرآیند انتخاب برای آن نقشها تنظیم میشود، بر اصل دستاورد یا "عملکرد" مبتنی هستند.
در یک جامعه کمتوسعه، برعکس، خصوصیگرایی، پخش کارکردی و اصل اعطا کردن به عنوان مسئولین روابط ساختاری اجتماعی، به ویژه در جنبههای اقتصادی، غالب هستند و جهتگیری بازیگران در نقشهای اقتصادی یا سیاسی تقریباً توسط ملاحظات خودخواهانه آنها تعیین میشود.
کوکران معتقد است که توسعه کارآفرینی به شدت به عوامل فرهنگی وابسته است. به نظر او، الگوهای تربیت کودکان و زندگی خانوادگی، الگوهای شخصیتی را تعیین میکند. فرانک وایونگ در مدل واسطهگری فعالیت کارآفرینی خود، به این نکته اشاره میکند که ویژگیهای کارآفرینی به عنوان نتیجهای از پسزمینه خانوادگی خاص و به عنوان بازتابی از ارزشهای فرهنگی عمومی در افراد ظاهر میشود.
ویژگیهای کارآفرینی مانند توانایی ترکیب جدید عوامل تولید، مهارت مدیریتی، درک فرصت، پذیرش ریسک، خلاقیت و انگیزه برای دستیابی به دستاورد، نه تنها بازتابی ضعیفی از این شرایط پیشین هستند؛ بلکه به عنوان یک عامل عللی مستقل درونی بین عوامل ساختاری و توسعه اقتصادی بعدی، واسطهگری میکنند.
ای.ای. هاگن اظهار داشت که ساختار اجتماعی سلطنتی سنتی، رشد شخصیت با استعداد کارآفرینی را مهار میکند. نظریه او این است که یک کارآفرین، یک حلکننده مسئله خلاق با خلقت نوآورانه، علاقهمند به چیزهایی در زمینه عملی و فناوری است و تحت تأثیر احساس وظیفه برای دستیابی به هدف است.
سیستم دموکراتیک مدرن برای توسعه رفتار نوآورانه مناسبتر است. به نظر او، آنها بیشتر تمایل دارند به کارآفرینی به عنوان یک حرفه روی بیاورند که در طول تغییرات تاریخی، وضعیت اجتماعی آنها تحت تعریض قرار گرفته است.
2. رویکرد روانشناختی:
تاکنون متوجه شدهایم که کارآفرین یک شخص معمولی نیست. او دارای شخصیتی مشخص با مهارتهای خلاقانه، مدیریتی و خیالپردازی است که میتواند نوآوری کند و به طور مثبت به یک پروژه صنعتی کمک کند. این نوع شخصیت در یک فردی توسعه مییابد که انگیزه قوی برای دستیابی به موفقیت دارد.
دیوید ماککللند، بزرگترین نماینده رویکرد روانشناختی به کارآفرینی، معتقد است که تولد و عملکرد کارآفرینان نیاز به انگیزه قوی برای دستیابی به موفقیت دارد. بر اساس دیدگاه ماککللند، انگیزه دستیابی به موفقیت، عملکردی از روشهای تربیت کودکان در یک جامعه است.
بر خلاف رویکرد جامعهشناختی که میگوید ساختار اجتماعی موجود، کارآفرینی و توسعه اقتصادی را تعیین میکند، رویکرد روانشناختی سعی دارد به دنبال یافتن این است که چگونه ساختار اجتماعی بر نگرش افراد جامعه تأثیر میگذارد. مسائلی مانند تعهد کارآفرینی، تمایل به پسانداز و سرمایهگذاری و مدیریت کسبوکار معمولاً توسط روانشناسان مورد بررسی قرار میگیرد.
کالینز، مور و دیگران یک زیرمجموعه از رهبران کسبوکار را مورد بررسی قرار دادند. مطالعه آنها درباره کارآفرینان نوآور نشان داد که بسیاری از افراد مورد مطالعه، در دوران کودکی فقر و زندگی خانوادگی نامنظمی را تجربه کردهاند که انگیزه قوی برای دستیابی به موفقیت شخصی را تحریک کرده است.
جان اچ. کانکل، صحت بسیاری از مفاهیم و اصول روانشناختی-پویایی و مناقشه نامحلول درباره نقش ساختار اجتماعی و شخصیت در فرایند توسعه اقتصادی را به چالش کشید. وی به عنوان گزینهای رویکرد رفتاری را پیشنهاد میدهد.
جوزف شومپیتر، نخستین شخصی بود که یک تفسیر سیستماتیک از کارآفرینی ارائه داد و هنگامی که گفت که کارآفرین، انرژی اراده و ذهنی را دارد تا عادتهای ثابت فکر را شکست دهد و توانایی مقاومت در برابر مخالفت اجتماعی را داشته باشد، دیدگاه روانشناختی را در ذهن داشت.
3. رویکرد سیاسی:
رویکرد سیاسی به کارآفرینی با مسائل مربوط به روابط بین توسعه کارآفرینی و دولت، به خصوص در زمینه نقش دولت در توسعه کارآفرینان، سر و کار دارد. نقش دولت در تصمیمگیری در مورد ماهیت و نرخ توسعه، بسیار حائز اهمیت است.
رشد سریع صنایع و توسعه اقتصادی بسیار به مزیت سیاستهای اقتصادی دولت وابسته است. دولتهای دموکراتیک و نسبتاً پایدار، برای توسعه اقتصادی مفید هستند.
تأمین کارآفرینی در یک کشور، در کشوری که به ایدئولوژی لیبرالیسم سرمایهداری اعتقاد دارد و امکانات اعتباری لازم، فرصتهای آموزشی مناسب، دانش فنی و علمی و انگیزه کافی را فراهم میکند، بیشتر خواهد بود.
دولت هند تا پایان دهه 80 قرن بیستم، سیاست اقتصادی مخلوط را ادامه داد که نتوانست به نرخ رشد 3 تا 4 درصد برای بیش از 40 سال از رژیم اقتصادی کشور کمک کند. فساد، تنبلی، ساختار قدرت سنتی و حکومت ضعیف، مسئول کندی توسعه، قابل حذف نبودند.
اصلاحات اقتصادی که هند از سال 1991 آغاز کرد با هدف آزادسازی سیاستهای اقتصادی، ترویج سرمایهگذاری فردی و به دست آوردن تنظیم ساختار، بدون شک نتایج قابل توجهی را به دنبال داشت.
رشد کارآفرینی در هند تا سال 1990 بسیار کند بود. دورانی طولانی از حکومت استعماری و اقتصاد سخت و جزئیاً کنترلشده و ردیابی برای رشد کارآفرینی سریع اجازه نمیداد. تا سال 1990، تعداد واحدهای کوچک مقیاس در کشور در حدود 10 لاکه بود که به دلیل جنبش اصلاحات اقتصادی، تا سال 2005 به حدود 35 لاکه رسید.
مطالعات سیاسی درباره کارآفرینی نشان دادهاند که رشد دیرهنگام کارآفرینی در روسیه و فرانسه به دلیل شرایط سیاسی موجود در این کشورها بوده است. رشد سریع کارآفرینی در ژاپن میتواند به سیستم سیاسی این کشور نسبت داده شود که به طور خاص اقتصاد صنعتی و کشاورزی را به یکدیگر ترکیب کرده است.
4. رویکرد ترکیبی:
کارآفرینی پدیدهای پیچیده است. هیچ یک از رویکردهای مورد بحث بالا نتوانستهاند پویایی کارآفرینی را به طور کامل توضیح دهند. به دلیل طبیعت غیرجامع آنها، نتوانستهاند قوانین دقیقی درباره تأمین و موفقیت کارآفرینی ارائه دهند.
مشاهده شده است که رفتار کارآفرینی نتیجه تعامل چندین عامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و روانشناختی است. هیچ عامل تنها به تأمین کارآفرینان موفق مسئولیت کامل را ندارد. در مطالعه ما درباره تولید کنندگان فرش در منطقه بهادوهی-میرجاپور در هند، هیچ تولیدکنندهای بر اساس هر عامل تنها وارد کسب و کار نشده است.
دویجندرا تریپاتی نیز در مطالعه تطبیقی ریشههای تاریخی کارآفرینی صنعتی در هند و ژاپن، مشاهده کرده است که ظهور، عملکرد و درک کارآفرینان میتواند توسط رویکرد یکپارچهای در نظر گرفته شود که تمامی عوامل اجتماعی، روانشناختی، اقتصادی و سیاسی ممکن را در افزایش رفتار کارآفرینی مد نظر قرار دهد.
متغیرهایی مانند دانش تجاری، انگیزه برای دستیابی، گرایش به ارزشهای مدرن و پیشرفته، سرمایه حداقل لازم، دانش فنی، بازار کافی و شرایط سیاسی مواتفاتی باید به همراه هم وجود داشته باشند تا محیطی را برای تأمین کارآفرینی و توسعه صنعتی فراهم کنند.
جمعبندی
در این بحث، چهار رویکرد برای مطالعه کارآفرینی مورد بررسی قرار گرفت. رویکردهای جامعه شناسی، روانشناسی، سیاسی و ترکیبی به طور جامع مورد بحث قرار گرفتند.
رویکرد جامعه شناسی بر این ایده تمرکز دارد که فرهنگ و اجتماع در توسعه کارآفرینی نقش دارد. رویکرد روانشناسی بر این ایده تمرکز دارد که عوامل روان شناختی، مانند شخصیت، انگیزه و اعتماد به نفس، بر رشد و توسعه کارآفرینی تأثیر میگذارند. رویکرد سیاسی بر این ایده تمرکز دارد که نقش دولت در توسعه کارآفرینی بسیار حائز اهمیت است. در نهایت، رویکرد ترکیبی تلاش میکند تا تمامی عوامل این رویکردها را در یک رویکرد یکپارچه گنجاند.
در طول بحث، بر این نکته تأکید شد که کارآفرینی پدیدهای پیچیده است و هیچ یک از این رویکردها نمیتواند به تنهایی پویایی کارآفرینی را توضیح دهد. به عنوان مثال، مطالعه کارآفرینان تولیدکننده فرش در هند نشان داد که هیچ تولیدکنندهای بر اساس هر فرداکتور تنها وارد کسب و کار نشده است. به همین دلیل، برای درک بهتر کارآفرینی، باید به تعامل چندین عامل مختلف توجه کنیم.
دیدگاه خود را بنویسید