برای درک عمیق‌تر این مفهوم، لازم است وضعیت بشر در گذشته را مورد بررسی قرار دهیم. آدام هوچ‌شیلد در کتاب «زنجیرها را بگور بسپار» توضیح می‌دهد که در اواخر قرن هجدهم، به طور قابل توجهی بیش از سه چهارم کل جمعیت جهان در بردگی یا تحت سیطره‌ی نظام ارباب-رعیتی به سر می‌بردند. اکثریت کسانی که برده نبودند، مجبور به اطاعت از پادشاهان یا دیکتاتورها بودند و در چارچوب سنت‌های غیرقابل تغییر و بدون امکان ابراز مخالفت زندگی می‌کردند. آن‌ها محکوم به گذراندن زندگی‌هایی کوتاه توأم با فقر طاقت‌فرسا، بیماری و خشونت بودند.

تا همین اوقات اخیر، حتی در کشورهای توسعه‌یافته، زن‌ها، افراد با رنگ پوست تیره‌تر، افراد دارای معلولیت و بسیاری از اقلیت‌های قومی و مذهبی، با تبعیض‌های گسترده مواجه بوده‌اند. این تبعیض‌ها شامل جداسازی از بدنه‌ی جامعه، محرومیت از حق رأی و اعمال انواع دیگر محدودیت‌ها بوده که غالباً با پشتوانه‌ی کامل قوانین و رویه‌های قانونی همراه بوده است. گرچه امروزه نیز اعضای این گروه‌ها با چالش‌های تبعیض روبرو هستند، طی چهل سال گذشته شاهد تحول در هنجارهای اجتماعی بوده‌ایم که منجر به گشوده شدن فرصت‌ها برای بسیاری از آن‌ها شده است. این تغییرات در سطح جهانی حتی چشمگیرتر بوده است، چرا که فروپاشی حکومت‌های اقتدارگرا، توسعه‌ی آموزش، بهداشت و ارتباطات برای صدها میلیون خانواده و ایجاد طبقه‌ی متوسط گسترده در پیِ رشد اقتصادی، زمینه‌ساز انفجاری از فعالیت‌های شهروندی و تأسیس میلیون‌ها سازمان با اهداف اجتماعی جدید گردیده است.

محرک اصلی این تغییر، جنبش زنان بوده است که باعث تغییر خواسته‌ها و گسترش دامنه‌ی امکانات برای زنان در بسیاری از جوامع (البته به طور قطع نه همه) شده است. در سال‌های اخیر، رهبرانی مانند ایلا بهات، بنیان‌گذار انجمن زنان خوداشتغال در هند، و وانگاری ماتای برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل، بنیان‌گذار جنبش کمربند سبز در کنیا، مسیرهای جدیدی را برای زنان در آسیا و آفریقا ایجاد کرده‌اند. همچنین گروه‌های به حاشیه رانده‌شده‌ی دیگر، مانند آفریقایی-برزیلی‌ها، روماها در مجارستان و دالیت‌ها (نجس‌ها) در هند، از طیف وسیعی از جنبش‌های عدالت اجتماعی بهره‌مند شده‌اند.

از اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی، شاهد فروپاشی بسیاری از رژیم‌های کمونیستی و اقتدارگرا در سراسر جهان بوده‌ایم. شهروندان در کشورهایی که تنها سی یا چهل سال پیش ممکن بود به دلیل به چالش کشیدن قدرت یا سنت‌های حاکم، «ناپدید»، «ممنوع‌الفعالیت» یا زندانی شوند، اکنون به طور منظم به مشارکت مدنی روی آورده و این رویه‌ها را مورد پرسش قرار می‌دهند. پیش از دهه‌های ۱۹۸۰ یا ۱۹۹۰، مفهوم «کارآفرین اجتماعی» در کشورهایی نظیر آرژانتین، برزیل، شیلی، مجارستان، اندونزی، نیجریه، پاکستان، لهستان، پرتغال، آفریقای جنوبی، اسپانیا، تایلند یا ویتنام، جایی برای ظهور و فعالیت نداشت. با وجود خطراتی که همچنان در برخی از این کشورها وجود دارد، بسیاری از کارآفرینان اجتماعی اکنون به صورت علنی فعالیت می‌کنند.

Mikhail Gorbachev گفته است که مهم‌ترین عامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گروه موسیقی بیتلز بود.

چندین دهه پیش از ظهور اینترنت، رادیو، تلویزیون و نوار کاست‌ها، کنترل ایده‌ها در مرزها و سرکوب آرمان‌های انسانی را دشوار می‌کرد. باید به یاد بیاوریم که مدت زیادی نمی‌گذرد که رهبرانی مانند واتسلاف هاول و استیو بیکو به دلیل قدرت کلماتشان زندانی یا به شهادت رسیدند.  قطعا سرکوب همچنان در کشورهایی مانند چین، میانمار و کره شمالی ادامه دارد.

در طول دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بود که نابرابری در ثروت و آزادی، از طریق رسانه‌های جهانی، برای بخش اعظم جهان به طرز مشهودی آشکار شد. دولت‌ها و کسب و کارها با نظارت دقیق روبرو شدند. با افشاگری‌های جدید، انتظارات مردم تغییر کرد. در بسیاری از نقاط، ناامیدی و خشم نسبت به شرایط (و سوءاستفاده‌هایی) که قبلاً بدون پرسش و چالش رها شده بود، افزایش یافت. در میان سازمان‌های جامعه مدنی جهان، اجماعی شکل گرفت که دولت‌ها اغلب در وظایف اصلی نمایندگی خود شکست می‌خورند و شرکت‌ها نیز اغلب باعث تشدید رنج و نابرابری و تخریب محیط زیست برای سود کوتاه مدت می‌شوند. روشن‌ترین نشانه نارضایتی از دولت‌ها، کاهش مشارکت رای‌دهندگان در تقریباً تمام کشورهایی بود که انتخابات آزاد در آنها برگزار می‌شد. دولت‌ها، چه لیبرال و چه محافظه‌کار، به طور گسترده ناتوان در برابر قدرت متمرکز شرکت‌ها تلقی می‌شدند.

دولت‌ها به طور آشکار در برابر منافع تجاری، زمانی که پای حفاظت از محیط زیست، حقوق بشر، تضمین دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی و شرایط کاری مناسب و تنظیم‌گری مؤسسات مالی در میان بود، ناتوان از ایستادگی به نظر می‌رسیدند. برای بسیاری چنین به نظر می‌رسید که پروژه‌های بانک جهانی و سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول صریحاً برای سود رساندن به ثروتمندان به بهای فقرا طراحی شده‌اند. اصلاحاتی لازم بود و در هیچ کجا  این نیاز به اصلاح، بیش از  نهادهای  مسئول  در قبال  حفظ منافع عمومی احساس نمی‌شد. اما بسیاری اذعان داشتند که این تغییرات از درون این نهادها نشأت نخواهد گرفت. برای وقوع  تحول، نیاز به ایجاد نهادهای جدید و حوزه‌های قدرت جدید است.

درک این ضرورت برای نهادسازی جدید، همزمان با آزادی‌های نوظهوری بود که پیش‌تر به آن‌ها اشاره شد. این روند با پیشرفت‌های آموزشی و بهداشتی تقویت گردید و منجر به توانمندسازی بیشتر شهروندان جهانی شد.  بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۵، سوادآموزی بزرگسالان در کشورهای در حال توسعه از ۴۳ درصد به ۶۰ درصد افزایش یافت. تنها در طول دهه ۱۹۷۰، تعداد دانشگاه‌های جهان دو برابر شد. در طول قرن بیستم، امید به زندگی به دلیل بهبود بهداشت، ظهور آنتی‌بیوتیک‌ها و پیشرفت در ژنتیک گیاهی (که منجر به انقلاب سبز شد) به طور قابل توجهی افزایش یافت. این شاخص در کشورهای در حال توسعه از ۲۵ به ۶۳ سال و در کشورهای توسعه‌یافته از ۴۵ به ۷۵ سال جهش کرد. بسیاری از دستاوردهای مهم دیگر نیز طی چهار دهه گذشته متمرکز شده‌اند. برای مثال، در دهه ۱۹۸۰، میزان واکسیناسیون جهانی کودکان از ۲۰ درصد به تقریباً ۸۰ درصد افزایش یافت که این امر سالانه از مرگ و معلولیت میلیون‌ها کودک جلوگیری می‌کند.

همراه با این تغییرات، شاهد جابه‌جایی‌های جمعیتی عظیمی بوده‌ایم. آخرین دهه قرن بیستم، اولین دهه در تاریخ بشر بود که در آن تعداد ساکنان شهرها از ساکنان مناطق روستایی پیشی گرفت. دو یا سه نسل پیش، اکثر قریب به اتفاق مردم جهان همچنان در روستاها یا شهرک‌هایی زندگی می‌کردند که ارتباطات آن‌ها با دنیای خارج محدود بود. در گذشته، افراد تمایل داشتند تمام عمر خود را در یک مکان بمانند و حرفه‌شان را به صورت سنتی از والدین خود فرا گیرند.

دنیای پیشین از میان رفته است و از منظر تاریخی، می‌توان گفت این اتفاق یک‌شبه رخ نداده است. طی چند دهه، صدها میلیون نفر برای یافتن کار از روستاها و شهرک‌ها به سمت شهرها مهاجرت کرده‌اند. جمعیت شهری در کشورهای در حال توسعه در سال ۱۹۵۰ سیصد میلیون نفر بود. انتظار می‌رود این رقم تا سال ۲۰۲۵ به چهار و نیم میلیارد نفر برسد.

شهرنشینی، تغییرات اقتصادی را تشدید می‌کند. ریچارد فلوریدا، نویسنده کتاب «ظهور طبقه خلاق»، اشاره می‌کند که چهل منطقه‌ی کلان‌شهر بزرگ جهان – که مجموعه‌هایی از شهرهای به‌هم‌پیوسته در پهنه‌ای به وسعت صدها مایل هستند – تنها میزبان یک‌پنجم جمعیت جهان‌اند، اما دوسوم از کل خروجی اقتصادی و ۹۰ درصد نوآوری‌های جهان را تولید می‌کنند. شهرنشینی با رشد طبقه‌ی متوسط قابل توجهی در برزیل، چین، هند، اندونزی و دیگر کشورهای در حال توسعه همراه بوده است. از آنجا که اعضای این طبقه به آموزش، ثروت و قدرت سیاسی دسترسی دارند و در عین حال کمتر در بند امتیازات سنتی گرفتار هستند، اغلب به کارآفرینان اجتماعی بسیار موفقی تبدیل می‌شوند.

در سطوح پایین‌تر از طبقه متوسط، گسترش فرصت‌های اقتصادی از طریق «میکرو‌مالی» و هزاران سازمان مانند «کیک‌استارت» (Kick-Start)، «تکنوسرو» (TechnoServe)، و «بنگاه‌های توسعه‌ی بین‌المللی» که به کسب‌وکارهای کوچک و متوسط کمک‌رسانی می‌کنند، به ده‌ها میلیون خانواده رسیده است. به طور فزاینده‌ای، مردم ساکن مناطق روستایی و زاغه‌ها، مهارت‌ها، منابع و اعتماد به نفس لازم برای راه‌اندازی کسب‌وکار و سایر سازمان‌ها را در اختیار دارند. میکرو‌مالی و کمک به کسب‌وکار اغلب منجر به سطوح بالاتری از مشارکت سیاسی می‌شود.

در کنار این مزایا، مهاجرت بی‌وقفه از مناطق روستایی به شهرها در دهه‌های اخیر، سختی‌های زیادی را به همراه داشته است. شهرهای کشورهای در حال توسعه – یا همان کلان‌شهرهای حلبی – اغلب خشن، ناسالم و زشت هستند و مردم در میان فاضلاب روباز و آلودگی صنعتی زندگی می‌کنند. کسانی که به دلیل نیروهای خارج از کنترلشان از روستاها آواره شده‌اند – پروژه‌ی سدسازی بانک جهانی، شرکت چندملیتی استخراج معدن یا چوب‌بری، یا حتی بحران وام مسکن که منجر به رکود جهانی می‌شود – اغلب احساس سردرگمی، اضطراب و عصبانیت می‌کنند. گرمایش زمین عمدتاً نتیجه‌ی مصرف، صنعت و کشاورزی در غرب است، اما این فقرای کشورهای در حال توسعه هستند که بیشترین آسیب را از خشکسالی‌ها، سیل‌ها و طوفان‌هایی که دانشمندان پیش‌بینی می‌کنند، متحمل خواهند شد.

با افزایش روند جهانی شدن شهرنشینی و وابستگی متقابل، سرعت تغییرات نیز شتاب گرفته است. در عصر حاضر، سیستم‌های سازگار ما باید با این سرعت همگام شوند. خواه تهدیدات زیست‌محیطی، بیماری‌های عفونی، تروریسم جهانی یا بحران‌های اقتصادی باشد، زمانی که امور به بیراهه می‌رود، فرصت اندکی برای اصلاح آن‌ها وجود دارد. بعلاوه، رویکردهای متمرکز به تنهایی قادر به حل مسائل نیستند. راه‌حل‌ها باید به صورت غیرمتمرکز، یکپارچه و در زمان واقعی به کار گرفته شوند.

اکنون، بیایید به یک جمع‌بندی کلی برسیم.

در سراسر جهان، جمعیت عظیمی از مردم شاهد رفع محدودیت‌های تاریخی بوده‌اند. دستیابی به این آزادی‌های تازه به دست آمده، همزمان با افزایش ثروت، طول عمر بیشتر، ارتباطات بهتر و طیف وسیعی از مشکلات جدید است که مستلزم راه‌حل‌های نوآورانه می‌باشد.

اکنون به تحولات چهار دهه گذشته توجه کنید: ظهور میلیون‌ها سازمان جدید با هدف رسیدگی به مشکلات از ابعاد مختلف و همچنین صدها جنبش نوظهور برای حفاظت از محیط زیست، حقوق مصرف‌کنندگان، پاکسازی مین‌های زمینی، توسعه دسترسی به اعتبار خرد، تأسیس و تأمین مالی کسب‌وکارهای با اهداف اجتماعی، ایجاد دادگاه کیفری بین‌المللی و حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت، گروه‌های بومی، اقلیت‌های جنسی و بسیاری دیگر. جوامع در جستجوی راه‌حل دیگر منتظر رهبری دولت‌ها، شرکت‌ها، مؤسسات مذهبی یا دانشگاه‌ها نمی‌مانند.

دگرگونی‌های تاریخی، در عین حال که توانایی مردم سراسر جهان را برای رویارویی با مشکلات بالا می‌برد، مسائل فوری و پیچیده‌ای را نیز به وجود آورده است. آنچه در حوزه کارآفرینی اجتماعی شاهد آن هستیم، برخورد این نیروها در حال ظهور آن‌هاست.