اندیشمندان مدیریت نئوکلاسیک، در دهه 1950 میلادی و پس از رویکرد کلاسیک فعالیت میکردند. آنها با تأکید بر ارزش مشتری، توجه به عوامل انسانی و بهبود عملکرد سازمان، به شناخت روشهایی برای بهبود کارایی و افزایش بهرهوری در سازمانها کمک کردند. در ادامه به معرفی چند نفر از بزرگان این رویکرد در حوزه مدیریت پرداختهایم:
- پیتر دروکر (Peter Drucker): وی با ارائه "مدیریت بر مبنای اهداف" (Management by Objectives)، به شناخت روشهایی برای بهبود عملکرد سازمانها و استفاده بهینه از منابع کمک کرد. همچنین وی با تأکید بر اهمیت مشتری، به شناخت روشهایی برای توسعه بازار و رشد کسبوکار کمک کرد.
- ویلیام ای. دمینگ (W. Edwards Deming): وی با تأکید بر کیفیت، به شناخت روشهایی برای بهبود کیفیت محصولات و خدمات، افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها کمک کرد. نظریه «مدیریت کیفیت جامع» (Total Quality Management) نیز در اصل از او گرفته شده است.
- داگلاس مکگرگور (Douglas McGregor): وی با ارائه "نظریه X و Y"، به شناخت نحوه تفکر و رفتار مدیران در سازمانها و روابط آنها با کارکنان کمک کرد. وی در این نظریه دو نوع تفکر مدیران را مطرح کرد که به ترتیب به عنوان "تفکر ایکس" (X) و "تفکر وای" (Y) شناخته میشوند. در تفکر ایکس، مدیران فرض میکنند که کارکنان در حالی که از کارشان بیشتر لذت میبرند، کارایی پایینی دارند و نیازمند کنترل و نظارت هستند. در تفکر وای، مدیران فرض میکنند که کارکنان مستعد پیشرفت، خلاق و متعهد هستند و با دادن فرصت و بهرهگیری از توانمندیهایشان، میتوانند به بهترین شکل عملکرد کنند.
- جی. ادواردز دمینگ (J. Edwards Deming): وی با تأکید بر مدیریت کیفیت، به شناخت روشهایی برای بهبود کیفیت محصولات و خدمات، افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها کمک کرد. وی نظریه "چرخه دمینگ" (Deming cycle) را ارائه داد که بهبود مداوم کیفیت را در سازمانها تضمین میکند.
- جوزف جوران (Joseph Juran): وی نیز با تأکید بر کیفیت، به شناخت روشهایی برای بهبود کیفیت محصولات و خدمات، افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها کمک کرد. وی نظریه "مدیریت کیفیت جامع" (Total Quality Management) را توسعه داد و در این زمینه با دمینگ همکاری کرد. همچنین وی با ارائه "سه نوع کنترل کیفیت"، به شناخت روشهایی برای بهبود کیفیت محصولات و خدمات کمک کرد.
- آلفرد چاندلر (Alfred Chandler): وی با تأکید بر اهمیت سازماندهی، به شناخت روشهایی برای بهبود سازماندهی و مدیریت شرکتهای بزرگ کمک کرد. وی با ارائه "سازماندهی مبتنی بر تابلوهای فرماندهی" (Structure follows strategy)، به شناخت نحوه تأثیر استراتژی بر سازماندهی کمک کرد. او همچنین با بررسی موفقیت شرکتهای بزرگ از جمله جنرال موتورز، اریکسون و دوپونت، به شناخت اهمیت مدیریت مستقر و مدیریت مرکزی در سازمانها کمک کرد.
- وارن بنیس (Warren Bennis): وی با تأکید بر اهمیت رهبری و مدیریت انسانی، به شناخت روشهایی برای توسعه رهبری و مدیریت انسانی کمک کرد. او با ارائه "چهار رسالت رهبری"، به شناخت ویژگیهای موثر در رهبران کمک کرد.
- تئودور لوئیس (Theodore Levitt): وی با تأکید بر ارزش مشتری، به شناخت روشهایی برای توسعه بازار و رشد کسبوکار کمک کرد. وی با ارائه "تمرکز بر مشتری" (Customer Focus)، به شناخت اهمیت رفتار مشتریان، نیازده خود را با توجه به نیازهایشان و ارائه محصولات و خدماتی که نیازهای آنها را برطرف میکند، تأکید کرد. همچنین وی با ارائه "توسعه بازار" (Market Development)، به شناخت روشهایی برای گسترش بازار و ورود به بازارهای جدید کمک کرد.
- کریستوفر بارتلت (Christopher Bartlett): وی با تأکید بر ارتباط بین استراتژی و سازماندهی، به شناخت روشهایی برای بهبود سازماندهی و مدیریت شرکتهای چندملیتی کمک کرد. وی با ارائه "معماری سازمانی چندملیتی" (Multinational Organizational Architecture)، به شناخت نحوه سازماندهی شرکتهای چندملیتی با توجه به استراتژی و محیط کسبوکار، کمک کرد. همچنین وی با ارائه "مدل شریکی محلی-جهانی" (Local-Global Partnership Model)، به شناخت روشهایی برای توسعه شراکتهایی محلی-جهانی در سازمانها کمک کرد.
- مایکل پورتر (Michael Porter): وی با تأکید بر استراتژی رقابتی، به شناخت روشهایی برای توسعه استراتژیهای رقابتی و ایجاد برتری رقابتی در سازمانها کمک کرد. وی با ارائه "پنج نیروی رقابتی" (Five Competitive Forces)، به شناخت عواملیمانند رقابت در صنعت، تهدید ورودیان جدید، تهدید محصولات جایگزین، قدرت مذاکره با تامینکنندگان و قدرت مذاکره با مشتریان، کمک کرد. همچنین وی با ارائه "زنجیره ارزش" (Value Chain)، به شناخت عواملی که برای ایجاد ارزش در سازمانها مهم هستند (از جمله فرآیندهای اصلی، فرآیندهای حمایتی و فرآیندهای مدیریتی) کمک کرد. وی همچنین با ارائه "استراتژی جایگزین" (Generic Strategies)، به شناخت روشهایی برای دستیابی به برتری رقابتی در سطح صنعت کمک کرد.
- گری هم(Gray Hamel): وی با تأکید بر اهمیت نوآوری و تغییر، به شناخت روشهایی برای توسعه استراتژیهای نوآورانه و ایجاد شرایطی برای تغییر و تحول در سازمانها کمک کرد. وی با ارائه "استراتژی نوآور" (Innovation Strategy)، به شناخت روشهایی برای توسعه محصولات، فرآیندها و ساختارهای جدید کمک کرد. همچنین وی با ارائه "مبارزه با تکثیر" (Combat with Complacency)، به شناخت روشهایی برای جلوگیری از ایجاد تکثیر در سازمانها و ایجاد شرایطی برای تحول و تغییر مستمر، کمک کرد.
- پیتر سناید (Peter Senge): وی با تأکید بر اهمیت یادگیری سازمانی، به شناخت روشهایی برای توسعه سازمانهایی که به طور مداوم یادگیری و بهبود مستمر را ترویج میدهند کمک کرد. وی با ارائه "سازمانهای یادگیرنده" (Learning Organizations)، به شناخت روشهایی برای توسعه سازمانهایی که به طور مداوم یادگیری و بهبود مستمر را ترویج میدهند کمک کرد. همچنین وی با ارائه "مدل سازمانی پنجهای" (Five Disciplines Model)، به شناخت پنج عامل اساسی برای توسعه سازمانهای یادگیرنده (شامل اندیشهپردازی سیستمی، رویکرد تمرکز بر مربیگری، رویکرد تفکر انتقادی، توانمندسازی فردی و تیمی، و توانمندسازی شبکههای ارتباطی) کمک کرد.
دیدگاه خود را بنویسید