فعالیت اجتماعی را می‌توان به عنوان زیرمجموعه‌ای از کارآفرینی اجتماعی در نظر گرفت؛ یکی از تاکتیک‌های متعددی که برای پیشبرد تغییر به کار گرفته می‌شود. ساده‌ترین تمایز این است که فعالان اجتماعی به طور کلی به دنبال ایجاد تغییر از طریق تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری نهادهای بزرگ یا تغییر نگرش‌های عمومی هستند، در حالی که کارآفرینان اجتماعی دامنه وسیع‌تری از گزینه‌ها را دنبال می‌کنند، از جمله ایجاد مؤسساتی که راه‌حل‌ها را مستقیماً خودشان اجرا می‌کنند.

بسیاری از کارآفرینان اجتماعی، فعالیت اجتماعی را در کار خود ادغام می‌کنند و کمپین‌هایی را برای ایجاد تغییر در دولت‌ها، شرکت‌ها، دانشگاه‌ها یا سازمان‌هایی مانند سازمان تجارت جهانی طراحی می‌کنند. به عنوان مثال، گروه‌هایی مانند 1Sky، 350.org و ائتلاف اقدام انرژی، صدها هزار نفر را برای تغییر سیاست‌های زیست‌محیطی ایالات متحده در واکنش به گرمایش زمین بسیج می‌کنند. «شبکه مداخله در نسل‌کشی» نمونه دیگری است که دانشجویان فعال را برای فشار بر دولت‌ها به منظور مداخله قاطعانه‌تر در واکنش به جنایات هولناک در دارفور، جمهوری دموکراتیک کنگو و سایر کشورها سازماندهی کرده است. در دهه‌های اخیر، فعالان نقش اصلی را در جنبش‌های خواهان ممنوعیت مین‌های زمینی و پیشبرد حمایت‌های قانونی از زنان، همجنسگرایان، اقلیت‌های نژادی و افراد دارای معلولیت ایفا کرده‌اند.

فعالیت اجتماعی و راه‌حل‌های مستقیم، دو روی یک سکه

فعالیت اجتماعی و راه‌حل‌های مستقیم به طور جدایی‌ناپذیری با هم مرتبط هستند. برای مثال، در حوزه معلولیت، نخستین کارآفرینان اجتماعی، مدارس را برای افراد با اختلالات بینایی و شنوایی بنا نهادند و محیط‌های یادگیری را برای افراد دارای سایر معلولیت‌ها سازگار کردند. آن‌ها در دهه‌های اخیر، محل‌های کار قابل دسترس و مراکز زندگی مستقل را ایجاد کردند. این نوآوری‌ها زمینه‌ساز شدند و نشان دادند که افراد دارای معلولیت می‌توانند زندگی مستقل‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشند – و بسیار فراتر از آنچه قبلاً تصور می‌شد، در جریان اصلی جامعه ادغام شوند. اما اکثر آن‌ها سازمان‌های نسبتاً کوچک و با بودجه خصوصی بودند و راه‌حلی جامع برای تبعیض علیه معلولان به شمار نمی‌آمدند. مدافعان حقوق معلولین دریافتند تا زمانی که قانون به مدارس دولتی، دانشگاه‌ها و کسب‌وکارها اجازه دهد که دانش‌آموزان و کارمندان را صرفاً به دلیل معلولیت به طور سیستماتیک طرد کنند، افراد دارای معلولیت همچنان در حاشیه باقی خواهند ماند.

بنابراین، گروه‌های معلولیت در دهه ۱۹۷۰ سازمان‌های جدیدی را تأسیس کردند که صراحتاً بر فعالیت اجتماعی به جای ارائه خدمات متمرکز بودند و هدف دوگانه‌ی گسترش آگاهی در مورد وضعیت افراد دارای معلولیت و تغییر قوانین و استانداردها در سراسر جامعه را دنبال می‌کردند. یکی از گروه‌های اولیه، «معلولیت در عمل» با اشغال یک طبقه در ساختمان اداری فدرال به مدت ۲۵ روز در سال ۱۹۷۷، توجه ملی را به خود جلب کرد. این توجه باعث شد تا دولت ایالات متحده اولین مقررات را برای ممنوعیت تبعیض علیه معلولین در هر مؤسسه یا پیمانکار دولتی با بودجه‌ی فدرال تصویب کند. بسیاری از همین فعالان در سال ۱۹۹۰ موفق به تصویب قانون مهم آمریکایی‌ها با معلولیت‌ها شدند.

فعالیت اجتماعی اغلب متکی بر جلب توجه و رسیدگی به شکایات از طریق اعمال فشار بر مقامات منتخب، مدیران کسب و کار یا سایر رهبران است. با این حال، در یک استراتژی بلندمدت برای تغییر، شاید بزرگ‌ترین قدرت فعالیت اجتماعی نه توانایی آن در اجبار به اقدام، بلکه برانگیختن حس همدلی از طریق ملموس کردن بی‌عدالتی و رنج باشد. نمونه‌ای برجسته‌تر از این، راهپیمایی نمک مهاتما گاندی در سال ۱۹۳۰ است که با تمرکز بر به نظر می‌رسد محدودیتی ناچیز، یعنی قانونی که هندی‌ها را از ساختن نمک خودشان منع می‌کرد، بی‌عدالتی حکومت استعماری را به تصویر کشید.

این طرحی به ظاهر ساده بود: گاندی تصمیم خود را برای ساختن نمک اعلام کرد و روزها را صرف پیاده‌روی از آشرام داخلی خود به سمت نمکزارهای بمبئی در اقیانوس هند کرد. او می‌دانست که پیاده‌روی ۲۴۱ مایلی او به آرامی تعلیق ایجاد می‌کند و با رویارویی با استعمارگران به اوج خود می‌رسد. سرانجام، هنگامی که او در مقابل ده‌ها هزار نفر شاهد، از جمله بسیاری از روزنامه‌نگاران، به دریا رسید، خم شد، مقداری نمک برداشت، آن را بالا نگه داشت و بلافاصله دستگیر شد.

فعالیت اجتماعی غالباً بر جلب توجه و رسیدگی به شکایات از طریق اعمال فشار بر مقامات منتخب، مدیران کسب و کار یا سایر رهبران استوار است. با این حال، در یک استراتژی بلندمدت برای تغییر، شاید بزرگ‌ترین قدرت فعالیت اجتماعی نه توانایی آن در اجبار به اقدام، بلکه برانگیختن حس همدلی از طریق ملموس کردن بی‌عدالتی و رنج باشد. نمونه‌ای درخشان‌تر از این، راهپیمایی نمک مهاتما گاندی در سال ۱۹۳۰ است که بی‌عدالتی حکومت استعماری را با تمرکز بر به نظر می‌رسد محدودیتی ناچیز، یعنی قانونی که هندی‌ها را از ساختن نمک خودشان منع می‌کرد، به تصویر کشید.

این طرحی به ظاهر ساده بود: گاندی تصمیم خود را برای ساختن نمک اعلام کرد و روزها را صرف پیاده‌روی از آشرام داخلی خود به سمت نمکزارهای بمبئی در اقیانوس هند کرد. او می‌دانست که پیاده‌روی ۲۴۱ مایلی او به آرامی تعلیق ایجاد می‌کند و با رویارویی با استعمارگران به اوج خود می‌رسد. سرانجام، هنگامی که او در مقابل ده‌ها هزار نفر شاهد، از جمله بسیاری از روزنامه‌نگاران، به دریا رسید، خم شد، مقداری نمک برداشت، آن را بالا نگه داشت و بلافاصله دستگیر شد.

بیش از شصت هزار هندی این اقدام او را تکرار کردند. بسیاری از آن‌ها بعداً توسط سربازان تحت امر استعمار انگلیس به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. فعالان از مقابله به مثل خودداری کردند و تصاویر مردان و زنانی باوقار که توسط سربازان به وحشیگری کتک خورده می‌شدند، در سراسر جهان منتشر شد. تأثیر این رویداد، آشکار ساختن عمق تباهی اخلاقی استعمار بود.

سال‌ها بعد، فعالان حقوق مدنی آمریکا به رهبری مارتین لوتر کینگ جونیور، با الهام از گاندی، در خیابان‌های جنوب به طور مسالمت‌آمیز راهپیمایی کردند، آواز خواندند و دست در دست هم راه رفتند، در حالی که گروه‌هایی از پلیس مجهز به تجهیزات ضد شورش و باتوم، سگ‌های وحشی و شلنگ‌های آب‌پاش، با حملات وحشیانه به آن‌ها یورش بردند. محققان استدلال کرده‌اند که تصاویر این رویارویی‌ها که به میلیون‌ها خانه تابانده شد، نقشی اساسی در برانگیختن حس همدردی میلیون‌ها نفر نسبت به فلاکت سیاه‌پوستان آمریکایی داشت.

یکی از تفاوت‌های اساسی بین کارآفرینان اجتماعی امروز و فعالان دیروز این است که فعالان به‌طور سنتی عمدتاً به عنوان کسانی خارج از قدرت عمل می‌کردند - مانند مهمانان ناخوانده‌ای که به دروازه‌های عمارت یورش می‌بردند. در مقابل، کارآفرینان اجتماعی اغلب برای ایجاد تغییر، تاکتیک‌های بیرونی و درونی را با هم ترکیب می‌کنند. برای مثال، در سال‌های اخیر، کارآفرینان اجتماعی در جنبش محیط زیست به طور مستقیم با شرکت‌هایی مانند وال‌مارت و جنرال الکتریک، و همچنین ارتش ایالات متحده، برای آموزش شیوه‌های مثبت زیست‌محیطی همکاری کرده‌اند. فعالان بیرونی شرکت‌ها را متقاعد کرده‌اند که نیاز به تغییر دارند، در حالی که کارآفرینان اجتماعی که در درون این شرکت‌ها کار می‌کنند، به آن‌ها روش‌های لازم را نشان داده‌اند.

این به نکته‌ای کلیدی در کارآفرینی اجتماعی اشاره می‌کند: مؤسساتی که در معرض فشار برای تغییر قرار دارند، اغلب نمی‌دانند چگونه به این مطالبات پاسخ دهند. برای مثال، فعالان محیط زیست اغلب بر این باورند که مدیران عامل شرکت‌ها می‌دانند که چگونه شیوه‌های کسب و کار خود را اصلاح کنند و در عین حال سودآور باقی بمانند. اما با توجه به فشارهای جدید زیست‌محیطی و اقتصادی جهانی، بسیاری از رهبران کسب و کار سردرگم و حالت تدافعی به خود می‌گیرند. برای اینکه آن‌ها را وادار به جدایی از گذشته کنیم، محکوم کردن یا تحریم شرکت‌هایشان کافی نیست. ما باید به آن‌ها نحوه ساختن آینده را نشان دهیم. ما باید آن‌ها را راهنمایی کنیم یا با آن‌ها رقابت کنیم.

این بعد - عنصر سازنده‌ی تغییر - اغلب توسط عاملان بالقوه‌ی تغییر نادیده گرفته می‌شود. حوزه‌ی آموزش را در نظر بگیرید. مطمئنا، بسیج سیاسی برای اصلاح سیاست‌های آموزشی ضروری است. اما امروز ما باید بفهمیم که چگونه سیستم‌هایی را برای شناسایی، حفظ و پرورش معلمان مؤثر و اطمینان از انتقال سریع معلمان غیرموثر به مشاغل دیگر، ایجاد کنیم. برای این کار، ما به راه‌حل‌های اثبات‌شده نیاز داریم، نه فقط قدرت سیاسی. بر این اساس، نوعی فعالیت اجتماعی در حال ظهور است که بیشتر بر حل مشکلات متمرکز است تا ابراز خشم. همانطور که نیکلاس دی. کریستوف، ستون‌نویس نیویورک تایمز اشاره کرده است: «من تحت تأثیر این موضوع هستم که در حالی که همیشه فعالیت دانشجویی وجود داشته است، اما در زمان من عمدتاً به شکل اعتراض بود، در حالی که امروزه اغلب این فعالیت‌ها شامل راه‌اندازی یک سازمان برای انجام کارهای مثبت نیز می‌شود. این انقلاب کارآفرینی اجتماعی است و من از آن در حیرتم.»