محمد یونس، اقتصاددان و برنده جایزه صلح نوبل، در تشریح علل فقر، از تمثیلی جالب استفاده میکند. او معتقد است که فرد فقیر مانند بذری است که در گلدان کوچکی کاشته شده باشد. این بذر، همانند انسان، پتانسیل رشد و تبدیل شدن به یک درخت تناور و ثمربخش را دارد. اما محدودیت گلدان، مانع از شکوفایی کامل آن میشود. یونس فقر را نتیجهی محرومیت از فرصتها و امکانات، همچون گلدان کوچکی که مانع رشد بذر میشود، میداند.
به عقیده یونس، بزرگترین چالش او در طول فعالیتهایش، تغییر طرز فکر غلط جامعه نسبت به فقر، نهادهای مالی و ماهیت سرمایهداری بوده است. او معتقد است که این عوامل، همچون زنجیرهایی نامرئی، مانع رشد و شکوفایی میلیونها انسان در سراسر جهان میشوند. یونس میگوید: "ذهن انسان بازیهای عجیبی با ما میکند. ما دنیا را آنطور که ذهنمان به چشمهایمان دستور داده است، میبینیم."
امروزه، کارآفرینان اجتماعی در تلاشند تا با تغییر ذهنیتها، مهمترین گام را در جهت حل مشکلات جوامع بردارند. آنها با متقاعد کردن مردم به این امر که حتی دشوارترین معضلات نیز قابل حل هستند، امیدی دوباره در دلها روشن میکنند.
در ایالات متحده، طی چهار دهه گذشته، اعتماد به بسیاری از نهادهای اجتماعی مانند دولت، دین، نظام سلامت، قانون، بانکداری، آموزش عمومی و رسانهها به شدت کاهش یافته است. در چنین فضایی، سازمانهایی مانند بانک گرامین، براک، آشوکا، اکوینگ گرین، تدریس برای آمریکا، سال شهر، منطقه کودکان هارلم و دهکدههای جوانان، با ارائه راهحلهای نوآورانه و الهامبخش، امیدی تازه را به ارمغان آوردهاند. این سازمانها نشان میدهند که با اتکا به خلاقیت و عزم راسخ، میتوان حتی ریشهدارترین مشکلات را از بین برد و دنیایی عادلانهتر و انسانیتر ساخت.
اجتماعات کارآفرینان اجتماعی نه تنها در سطح کلان، بلکه در سطح فردی نیز برای تغییر طرز تفکر تلاش میکنند. بسیاری از آنها راههایی برای شکوفا کردن پتانسیل انسانی در افرادی یافتهاند که به طور سنتی به عنوان بیصلاحیت، قابل چشمپوشی یا غیرقابل بازپروری شناخته میشدند.
به عنوان مثال، در هند، سازمان خط تلفن کودکان، کودکان خیابانی را به عنوان خط مقدم شبکه ملی حمایت از کودکان به کار میگیرد. در کانادا، شبکه حمایت مادام العمر برای افراد معلول نشان داده است که افراد دارای معلولیت که به عنوان اعضای کامل جامعه پذیرفته میشوند، به شیوههای غیرقابل پیشبینی زندگی دیگران را غنی میکنند. در ایالات متحده، بازیهای صلح دانشآموزان کلاس پنجم ابتدایی در مدارس شهری را آموزش میدهد تا «صلحساز» شوند و به دانشآموزان کوچکتر نحوه حل درگیری در بوفه و حیاط مدرسه را بیاموزند. به گفته مدیران، صلحسازان فرهنگ مدرسه را تغییر میدهند و آن را برای یادگیری مناسبتر میکنند.
چه زندانیان، کشاورزان بیسواد، کودکان ده ساله یا افراد هفتاد ساله باشند، ما زمانی که افراد را با کمبودهای ادراکیشان تعریف میکنیم، آنها را دستکم میگیریم.
نوآوران لنز را برمیگردانند: آنها به دنبال نقاط قوت برای تکیه کردن میگردند. با این کار، آنها افسانههایی را در مورد خلاقیت، انعطافپذیری و قوه اخلاقی افرادی که فقیر، بیسواد، معلول، معتاد به مواد مخدر، زندانی یا به سادگی خارج از محدوده سنیای هستند که ما به عنوان سالهای پربار در نظر میگیریم، افشا میکنند. آنها نشان دادهاند که مؤسساتی که فرض میکنند اکثر مردم توانمند و صادق هستند، به طور منظم از مؤسساتی که انتظار بدترین را دارند، عملکرد بهتری دارند.
در کتاب "بومشناسی بازرگانی"، پل هاوکین چالشی به ظاهر متناقض را مطرح میکند: دستیابی به اثربخشی دو برابر با نصف منابع در تمامی بخشهای اقتصاد. برای رسیدن به این هدف، نیازمند نگاهی تازه هستیم - نگاهی که از پیشفرضها فارغ باشد («ذهن مبتدی» در اصطلاحات بودایی) و در برابر «ناتوانی آموختهشده» که تورستن وبلن توصیف میکند، مقاومت کند. خوشبختانه، نمونههای الهامبخش زیادی برای راهنمایی ما وجود دارد.
میکرومالی نمونهی برجستهای است. پیش از ظهور آن، تفکر رایج بر این باور بود که اعطای وام نیازمند مدیریت تکبهتک و وثیقه است - عواملی که فقرا را از این امکان محروم میکرد. به طور مشابه، قبل از تلاشهای پل فارمر، جیم یانگ کیم و همکارانشان در سازمان «همیاران سلامت» برای ترویج «درمان با نظارت مستقیم» (DOT) برای بیماری سل مقاوم به چند دارو (MDR-TB) و ایدز، کمتر کسی باور داشت که بتوان این بیماریها را در میان اقشار محروم کشورهای در حال توسعه به طور مؤثر مدیریت کرد.
امروزه، شبکههای آموزشی تأسیس شده توسط کارآفرینان اجتماعی در ایالات متحده، مانند مدارس دولتی گریندات، مدارس غیرمعمول و برنامه دانش قدرت (KIPP)، با اصلاح ساختار سال و روز تحصیلی، ارائه حمایت گسترده به معلمان، جلب مشارکت خانوادهها و اجرای یک الگوی آموزشی که بر آموزش شخصیت و مشارکت بالای دانشآموزان در کلاس تأکید دارد، به نتایج چشمگیر و گاهی خیرهکنندهای با دانشآموزان محروم دست مییابند.
فراتر از آموزش، کسبوکارها به طور فزایندهای اهداف عملکرد اجتماعی، مالی و محیط زیستی را با هم ادغام میکنند. بخش مراقبتهای بهداشتی نیز شاهد نوآوریهای مشابهی است، با مدلهایی که اختیار بیشتری به پرستاران میدهد، ابزارهای سادهی تصمیمگیری را در اختیار بیماران قرار میدهد و به پزشکان کمک میکند تا از بهترین شیوههای مبتنی بر شواهد در درمانهای خود استفاده کنند.
تمام این تغییرات به دلیل نارضایتی افراد از وضع موجود و جستجوی جایگزینهایی برای روشهای قدیمی صورت گرفته است. درست همانطور که اشعهی X و پنیسیلین توسط دانشمندانی کشف شد که به دنبال چیزهای دیگری بودند، نوآوران اجتماعی پشت این تغییرات همیشه نمیدانستند که به کجا میروند. آنها آزمایش کردند، مشاهده کردند و خود را وفق دادند - فرآیندی که مایک فاینبرگ و دیو لوین، بنیانگذاران مدارس KIPP، نمونهی آن هستند. آنها طی سالها با الهامگیری از مربیان مورد تحسین خود، رویکرد آموزشی خود را بهصورت تجربی بهبود بخشیدند و استراتژیهایی را برای مشارکت دانشآموزان و خانوادهها توسعه دادند.
افرادی که فراتر از چارچوب های موجود می بینند، سه ویژگی برجسته دارند. اولین مورد علاقه شدید به سوالات ساده و حتی به ظاهر کودکانه است، مانند: چرا نمی توان به روستاییان وام داد؟ یا چرا دانش آموزان در کلاس توجه نمی کنند؟
دومین مورد، زیر سوال بردن assumptions (فرض ها) خود و جامعه و تأمل در مورد چگونگی عملکرد آنها در نهادها است: باورها در مورد کودکان مناطق مرکزی شهر چگونه بر شیوه آموزش مدارس به آنها تأثیر می گذارد؟
سومین مورد، پافشاری بر نگاه کردن و عزم رفتن به سراغ منبع - در این مورد، روستاییان، دانش آموزان یا والدین آنها - برای به دست آوردن درک درستی از مشکلات موجود است.
در بخش قبلی توضیح دادیم که موانع نهادی و مفهومی چگونه مانع حل مشکلات می شود و کارآفرینان اجتماعی چگونه نقش یکپارچه کننده را ایفا می کنند. آنها همچنین نقش مهمی در ایجاد نهادهایی دارند که به مردم کمک می کند تا ماهیت وابستگی متقابل جامعه جهانی را درک کنند.
آمریکایی ها بر استقلال فردی تأکید می کنند. فروپاشی سیستم - قطعی برق یا فراخوان گوشت آلوده - طول می کشد تا به ما یادآوری کند که ما هر روز به دیگران وابسته هستیم و دیگران به ما وابسته هستند. ما هر روز تصمیمات کوچکی می گیریم که به طرق غیرقابل پیش بینی در جهان جاری می شود - از نحوه صحبت با فرزندانمان گرفته تا آنچه برای خوردن انتخاب می کنیم، نحوه رفت و آمد، چه محصولاتی را انتخاب می کنیم و چگونه آنها را دفع می کنیم.
نقش اساسی جنبش زیست محیطی در طول سی سال گذشته - از روز زمین تا treehugger.com - کمک به مردم برای درک رابطه بین رفتار فردی و مشکلات زیست محیطی در مقیاس بزرگ مانند مه دود، آلودگی رودخانه ها، جنگل زدایی، انقراض گونه ها و گرمایش جهانی بوده است.
روانشناس آبراهام مازلو سلسله مراتبی از نیازهای انسانی را تعریف کرد که از بقا به خودشکوفایی معنوی پیشرفت میکند. فیلسوف کن ویلبر استدلال کرده است که جوامع نیز از مراحل مشابهی از آگاهی عبور میکنند و ارزشهای آنها با درک فزاینده ماهیت یکپارچه جهان تغییر میکند. به بیان ساده، طرز فکر ما از «من» به «ما» و در نهایت به «همه ما» تغییر میکند.
نظرسنجیهای جهانی که توسط بنیاد خیریه پיו تأمین مالی شده است، تعداد رو به رشدی از افراد در سراسر جهان را نشان میدهد که خود را به عنوان «شهروند جهانی» معرفی میکنند. پل ری و شری اندرسون، نویسندگان مشترک کتاب «خلاقان فرهنگی»، گزارش میدهند که ۵۰ میلیون نفر در ایالات متحده و ۹۰ میلیون نفر در اروپا ارزشهای مشترکی دارند و جهان را یک جامعه و اکوسیستم واحد به هم تنیده میدانند.
رابرت رایت در کتاب «غیرصفر: منطق سرنوشت انسان»، ادعا میکند که این تغییر نگرش یک سازگاری تکاملی ضروری است. او استدلال میکند که جهان چارهای جز حرکت تدریجی از تفکر «صفر-مجموع» به «غیرصفر-مجموع» ندارد: از مدلی از تعامل که در آن برد یک طرف باخت طرف دیگر است، به مدلی که همه طرفها از آن سود میبرند. ماهیت تهدیدات امروز – از گازهای گلخانهای و بیماریهای همهگیر گرفته تا بحرانهای اقتصادی – راهحلهای هماهنگ جهانی را میطلبد. در دنیایی که بازیگران کوچک با کمک فناوری میتوانند کشورهای ملی را بیثبات کنند، قدرتمندان دیگر نمیتوانند به اصطلاح ضعفا بیتفاوت باشند.
همانطور که رایت نشان میدهد، ما در سرنوشت یکدیگر گره خوردهایم و بسیاری از کارآفرینان اجتماعی در حال ساخت نهادهایی هستند که این واقعیت را منعکس میکنند. به عنوان مثال، جنبش تجارت منصفانه به مصرفکنندگان کمک کرده است تا پیامدهای اقتصادی و زیستمحیطی قهوهای که مینوشند و تیشرتهایی که به تن میکنند بر زندگی کشاورزان یا کارگران پوشاک در آن سوی دنیا را درک کنند. شورای مدیریت دریایی به هزاران نفر درگیر در صنایع ماهیگیری و غذاهای دریایی، همچنین خرده فروشان و مصرف کنندگان، کمک کرده است تا بفهمند چگونه میتوانند برای حفظ سلامت زندگی اقیانوس اقدام کنند.
گروههایی مانند سازمان بینالمللی پاسخگویی اجتماعی به بازرگانان کشورهای صنعتی، مانند خریداران یا طراحان برای زنجیرههای بزرگ پوشاک، کمک کردهاند تا تأثیرات تصمیمات خود را درک کنند. تغییر استایل در اواخر فصل که توسط یک طراح مستقر در منهتن سفارش داده شده است، ممکن است نیاز داشته باشد که هزاران کارمند کارخانه چینی برای هفتهها اضافه کاری کنند تا ضرب الاجل فشرده را برآورده کنند. امروز، این طراح قبل از تصمیم گیری می تواند مزایا و هزینه های انسانی را در نظر بگیرد. گروههایی مانند «راگمارک بینالمللی» و «وریته» به مصرفکنندگان اطلاع میدهند که چه زمانی محصولات با بردهداری کودکان، کار غیرقانونی کودکان یا سایر نقض حقوق بشر آلوده شدهاند. به طور فزایندهای، تولیدکنندگان و خردهفروشان با استفاده از کدهایی که اطلاعاتی در مورد منشاء محصولات ارائه میدهند، به مصرفکنندگان «شفافیت زنجیره تأمین» یا «ردیابی» ارائه میدهند.
گاندی به طور مشهور گفت که ما باید «خودِ تغییری» باشیم که آرزوی دیدن آن در جهان را داریم. و اسقف اعظم دزموند توتو در مورد مفهوم اخلاقی آفریقایی «اوبونتو» صحبت کرده است که بر به هم پیوستگی انسانیت تأکید میکند. توتو گفته است: «انسان از طریق انسانهای دیگر انسان میشود.» او توضیح میدهد: «ما اغلب خود را فقط به عنوان افراد جدا از یکدیگر تصور میکنیم [اما] کارهایی که شما انجام میدهید بر کل جهان تأثیر میگذارد.»
درک این ایدهها در سطح شخصی آسانتر از سطح جهانی است، حتی اگر همیشه اعمال مداوم آنها دشوار باشد. اگر میخواهیم در جهانی آرامتر زندگی کنیم، به راحتی میتوانیم بفهمیم که باید با خانواده، دوستان و همکاران خود صلحآمیز رفتار کنیم. اعمال این ایده در سطح جهانی پیچیده است. حتی گاندی نیز نتوانست در نظر بگیرد که وقتی از هندیها خواست لباسهای خارجی خود را بسوزانند و فقط از پارچههای بافته شده محلی استفاده کنند، سخنانش چگونه کارگران نساجی فقیر در انگلستان را آزار میدهد. در نظر گرفتن همه تأثیرات اعمال ما بر مردم و محیط زیست غیرممکن است.
هر تلاش و اقدامی، حس ارتباط را تقویت می کند، همدردی ایجاد می کند و به ما یادآوری می کند که زندگی ما به دیگران وابسته است. این اقدامات کوچک در کنار هم، زمینه را برای تغییرات ساختاری بزرگتر فراهم می سازند. به عنوان مثال، ایجاد دیوان کیفری بین المللی یا کنوانسیون حقوق کودک، توافقنامه هایی هستند که نشان دهنده آرزوهای (تقریباً) جهانی برای حمایت و تضمین کرامت هر زندگی است.
دیدگاه خود را بنویسید