در کتاب «ناآرامی مبارک» نوشته‌ی پل هاوکِن، طرح کلی یک جنبش جهانی در حال رشد ترسیم می‌شود. این جنبش متشکل از میلیون‌ها سازمان جدید است که عمدتا به پایداری زیست‌محیطی و عدالت اجتماعی اختصاص دارند. هاوکِن توضیح می‌دهد که سعی در درک «گستردگی این جنبش» مانند تلاش برای نگه داشتن اقیانوس در دستانتان است. از آنجایی که این جنبش، متنوع و غیرمتمرکز است و فعالیت هدف اصلی آن نیست، نسبت به جنبش‌های گذشته توجه کمتری را به خود جلب کرده است. با این حال، هاوکِن استدلال می‌کند که این جنبش، امکان دگرگونی واقعی را به همراه دارد. او در سخنرانی فارغ‌التحصیلی سال ۲۰۰۹ به دانشجویان گفت: «زمین به یک سیستم عامل جدید نیاز دارد. شما برنامه‌نویسان هستید و ما ظرف چند دهه به آن نیاز داریم.»

الیور وندل هلمز نوشت که یک فرد «باید در شور و اشتیاق و عمل زمان خود سهیم باشد، در غیر این صورت ممکن است قضاوت شود که زندگی نکرده است.» چند ماه پس از ورود به دفتر کار، رئیس جمهور اوباما خطاب به ملت چنین درخواستی کرد: «ما در حال حاضر، در این مقطع تاریخی به خدمت شما نیاز داریم. از شما می‌خواهم که بلند شوید و نقش خود را ایفا کنید. از شما می‌خواهم که به تغییر مسیر تاریخ کمک کنید، شانه‌ی خود را به چرخ فشار دهید.»  با افزایش تعداد افرادی که برای پیشبرد تغییر در برابر موانع دشوار قدم برمی‌دارند – در دانشگاه‌ها و شرکت‌ها، حومه شهرها و زاغه‌ها، مزارع و کارخانه‌ها، بیابان‌ها و جنگل‌ها، کلاس‌های درس و آسمان‌خراش‌ها – ما باید بررسی کنیم که چگونه هر یک از ما می‌توانیم به بهترین نحو برای شرکت در «شور و عمل» زمان خود آماده شویم.

پیتر دراکر، اندیشمند برجسته مدیریت، در کتاب تاثیرگذار «چالش‌های مدیریت برای قرن بیست و یکم» آینده‌ای را پیش‌بینی می‌کند که مسیرهای شغلی سنتی به طور فزاینده‌ای مبهم می‌شوند. در این آینده، سازمان‌ها راهنمایی کمتری ارائه می‌دهند و افراد باید مسیر خود را در چشم‌اندازی حرفه‌ای در حال تغییر، خودشان ترسیم کنند. با در نظر گرفتن این موضوع، خودآگاهی برای کسانی که به دنبال مشارکت معنادار در حوزه‌ی کارآفرینی اجتماعی هستند، اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند.

این فرآیند خودشناسی با درک ارزش‌ها و نقاط قوت کلیدی شما آغاز می‌شود. دانشجویان اغلب با پرسش‌هایی مانند «آیا باید یک کارآفرین اجتماعی شوم یا به یک سازمان موجود بپیوندم؟» یا «روی مسائل محیط زیست تمرکز کنم یا فقر؟» دست و پنجه نرم می‌کنند. پاسخ‌ها در مسیرهای از پیش تعریف‌شده قرار ندارند، بلکه در کاوش عمیق انگیزه‌های خودتان نهفته‌اند. چه چیزی شور و شوق شما را برمی‌انگیزد؟ در چه محیط‌هایی پیشرفت می‌کنید؟ با ابهام و عدم قطعیت راحت هستید؟ آیا استقلال را به شدت طلب می‌کنید؟

مهم است که این افسانه را از بین ببریم که تأثیرگذاری اجتماعی مستلزم کارآفرینی است. در حالی که برخی از افراد برای رهبری و تأسیس سازمان‌ها فراخوانده می‌شوند، اکثر قریب به اتفاق افراد به شیوه‌های ارزشمندی در درون ساختارهای موجود مشارکت می‌کنند. به صنعت فیلم‌سازی فکر کنید: ساختن یک فیلم موفق تنها به کارگردان و تهیه‌کننده نیاز ندارد، بلکه به بازیگران، تدوین‌گران، تکنسینن‌ها و افراد بی‌شمار دیگری نیاز دارد. به طور مشابه، کارآفرینی اجتماعی با تکیه بر یک اکوسیستم متنوع از محققان، سرمایه‌گذاران، سیاست‌گذاران، مدیران و قصه‌گویان که همگی نقش‌های حیاتی ایفا می‌کنند، شکوفا می‌شود.

خودآگاهی فراتر از مهارت‌ها و سبک‌های رهبری صرف است. این کاوش به سرزمین حاصلخیز علایق ذاتی شما نفوذ می‌کند. درباره‌ی «باستان‌شناسی زندگی» خود تأمل کنید – تجربیات گذشته، روابط، تحصیلات و کار. موضوعات تکرارشونده‌ای را که نشان‌دهنده‌ی رسالت واقعی شما هستند، کشف کنید. اصالت و شور و شوق واقعی برای اثربخشی بلندمدت در این حوزه چالش‌برانگیز حیاتی است. کارآفرینان اجتماعی اغلب سال‌ها در گمنامی دست و پنجه نرم می‌کنند تا به شهرت برسند و تعهد راسخ که با یک ارتباط عمیق شخصی تقویت می‌شود، همان چیزی است که آن‌ها را در طول مسیر حفظ می‌کند.

در کتاب «شجاعت برای آموزش»، پارکر پالمر نشان می‌دهد که چگونه زندگی درونی یک فرد به طور اجتناب‌ناپذیری در دنیای بیرون تجلی پیدا می‌کند. از آنجایی که عاملان تغییر به دنبال تحمیل اراده خود بر جامعه هستند، باید انگیزه‌های خود را درک کنند، حتی اگر فقط برای جلوگیری از آسیب رساندن ناخواسته باشد. بسیاری از کارآفرینان اجتماعی این مسئولیت را درک می‌کنند و از مشاوران مذهبی، درمانگران، مربیان زندگی، راهنمایان و مشاوران حرفه‌ای کمک می‌گیرند. برخی برای یادگیری نحوه‌ی تعامل موفق‌تر با دیگران، تست‌های شخصیت‌شناسی انجام می‌دهند. حتی در حین رهبری سازمان‌ها، بسیاری با تردیدها و اضطراب‌های خود دست و پنجه نرم می‌کنند، احساسات قدرتمندی که اگر مورد بررسی قرار نگیرد، می‌تواند به روابط آسیب برساند و تأثیرگذاری را تضعیف کند. همانطور که پالمر اشاره می‌کند، اگر می‌خواهیم ساختارهای اجتماعی و کسب‌وکارهایمان ارزش‌های انسانی روشنگرانه را منعکس کنند، به رهبرانی نیاز داریم که مایل به خودآزمایی باشند.

برای کسانی که تصمیم به راه‌اندازی سازمان‌های تغییر اجتماعی می‌گیرند، اولین چالش‌های عملی، یافتن راهی برای تأمین مالی خود در حین راه‌اندازی سازمانشان خواهد بود. برخی افراد یک شغل پردرآمد را حفظ می‌کنند و ایده‌های خود را در اوقات فراغت توسعه می‌دهند. تعداد کمی از سازمان‌هایی مانند «اکوینگ گرین»، «بنیاد دراپر ریچاردز» و سایر تأمین‌کنندگان مالی که از مراحل اولیه حمایت می‌کنند، کمک‌هزینه دریافت می‌کنند. برخی دیگر برای کاهش موقت هزینه‌های شخصی خود، به خانه‌ی دوستان یا خانواده نقل مکان می‌کنند. برخی دیگر از همسر یا شریک زندگی خود می‌خواهند برای مدتی نان‌آور اصلی یا تنها نان‌آور خانواده باشند. متخصصان مانند پزشکان یا وکلای دادگستری ممکن است به صورت پاره وقت به کار خود ادامه دهند تا درآمدی را که از سازمان خود دریافت می‌کنند، تکمیل کنند. بسیاری برای دریافت کمک‌های مالی اولیه یا سرمایه‌گذاری به سراغ خانواده و دوستان می‌روند.

ساختن یک سازمان، فرآیندی مبتنی بر پرورش روابط است. این یعنی با افراد تماس بگیرید و بپرسید: «می‌توانم با شما صحبت کنم؟» کارآفرینان اجتماعی به طور مرتب با همکلاسی‌ها، معلمان و همکاران سابق خود ارتباط برقرار می‌کنند. آن‌ها به طور معمول، صرفاً بر اساس دوستی افراد را جذب نمی‌کنند. آن‌ها به دنبال همکاری با افرادی با ارزش‌های مشابه هستند، به ویژه کسانی که می‌توانند نقاط ضعف خودشان را جبران کنند.

یک «بررسی بازار» انجام دهید. برای مثال، اگر نگرانی شما رسیدگی به مسائل محیط زیستی است، بهتر است تمرکز خود را روی یک حوزه خاص معطوف کنید - مثلاً فعالیت‌های سیاسی در قبال گرمایش زمین یا چیزی به طور خاص در مورد روش‌های کاهش مصرف آب در کشاورزی. سپس پنج مورد از مهم‌ترین نوآوری‌های در حال وقوع در آن زمینه را فهرست کنید. شاید مجبور شوید برای رسیدن به پنج ایده، به پنجاه نمونه نگاه کنید. این کار ممکن است ماه‌ها گفتگو و مطالعه به طول انجامد، اما در پایان این فرآیند، باید با طیف وسیعی از مشکلات، رویکردها و بازیگران در آن حوزه آشنا شوید. سپس در موقعیتی قرار خواهید گرفت که الگوها را شناسایی کنید و شکاف‌ها را مشخص کنید. با توسعه‌ی ایده‌تان، برنامه‌های خود را مکتوب کنید. حتی یک طرح مفهومی دو صفحه‌ای هم می‌تواند به یک ایده، کیفیتی ملموس ببخشد که به خودی خود نیروی محرکه ایجاد می‌کند. این طرح به مبنایی برای بحث تبدیل می‌شود. تغییرات عظیم با پرسیدن نظر کسی در مورد برنامه‌ی شما آغاز می‌شود.

مردم به دلیل هیجان ساختن چیزی که به آن اهمیت می‌دهند، درگیر ایده‌ها می‌شوند. همیشه کشف کنید که ایده‌ی شما چگونه با چشم‌اندازهای فرد دیگری برای زندگی‌اش همخوانی پیدا می‌کند. اگر کسی پرسید: «چگونه می‌توانم به شما کمک کنم؟» چند ایده در ذهن داشته باشید - نه فقط درخواست پول - بلکه مشاوره، معرفی، حمایت عاطفی.

پیش‌زمینه‌ی ذهنی باز، لازمه‌ی نوآوری است، اما تا نقطه‌ای مشخص. خلق هر چیز جدیدی مستلزم مقدار فوق‌العاده‌ای شنیدن است. از طرف دیگر، برای پیش‌قدم شدن، باید باور داشته باشیم که به اندازه‌ی کافی می‌دانیم که شروع کنیم. این امر مستلزم برقراری تعادل بین پذیرای آموزه‌های جهان و در عین حال، فراموش نکردن آنچه شما باید به جهان بیاموزید، است. چگونه بین توصیه‌هایی که باید به آن‌ها گوش فرا دهید و توصیه‌هایی که می‌توانید با خیال راحت نادیده بگیرید، تمایز قائل می‌شوید؟ به این سوال به عنوان فرصتی برای شفاف‌سازی انگیزه‌ی خود فکر کنید. وقتی لایه‌های یک ایده را کنار می‌زنید، آنچه در هسته باقی می‌ماند، باید پایه‌ای محکم باشد: یک بینش یا باوری که با قدرت خود شما را در بر می‌گیرد - چیزی که می‌دانید ۱۰۰ درصد درست است. میزان عمل شما بر اساس یک هسته‌ی غیرقابل تزلزل، همان میزانی است که می‌توانید با جاده‌ی پرپیچ و خم پیش رو مواجه شوید، سیگنال را از نویز تشخیص دهید و در برابر انتقاد، مخالفت و شکست مقاومت کنید.

برای تبدیل شدن به یک عامل موفق تغییر، لازم نیست کارآفرینی اجتماعی را مطالعه کنید. شما باید نحوه عملکرد سیستم‌هایی را که امیدوار به تغییر آن‌ها هستید و همچنین تاریخچه‌ی مشکلی که به آن علاقه‌مند هستید، درک کنید. دانستن اینکه مردم در گذشته چگونه سعی کرده‌اند این مشکل را حل کنند - چه چیزی جواب داده، چه چیزی شکست خورده و چرا - ضروری است، زیرا اکثر ایده‌های جدید، اقتباس‌هایی از ایده‌های قبلی هستند که در جزئیات گرفتار شده‌اند. درک آن جزئیات ممکن است تفاوت بین ایجاد تأثیر و شکست باشد. علاوه بر همدلی، صبر و شجاعت، به مهارت‌های سخت نیاز دارید: دانش جدایی‌ناپذیر از ساخت سازمان‌ها - مانند امور مالی، توزیع یا بازاریابی. ژاکلین نووگراتز در کتاب «ژاکت آبی» توضیح می‌دهد: «دنیای امروز به چیزی فراتر از افراد بشر دوست نیاز دارد. ما به افرادی نیاز داریم که بدانند چگونه گوش دهند و مهارت‌های واقعی و ملموسی برای به اشتراک گذاشتن داشته باشند. تنها در صورتی موفق خواهیم شد که یک تحلیل بسیار دقیق را با دلی به همان اندازه نرم ترکیب کنیم.»

گروهی از رهبران تغییر که نقش‌های فزاینده مهمی ایفا خواهند کرد، افرادی با تجربیات و روابط فرا-بخششی و فرا-فرهنگی هستند. برای ایجاد راه‌حل‌های جامع، نیاز به پل‌هایی بین دولت، کسب‌وکار و بخش مردمی، و همچنین بین صنایع و مرزها وجود دارد. واسطه‌ها این فرآیند را هدایت خواهند کرد.

رهبران تغییر باید قبل از هر چیز، یاد بگیرند که چگونه در برابر مقاومت حرکت کنند. تغییر همیشه با مقاومت همراه است. این مقاومت به ندرت منطقی است. جیمز او'تول در کتاب «رهبری تغییر» توضیح می‌دهد که مردم عمدتاً به دلیل مخالفت با تحمیل اراده‌ی دیگران بر خود، در برابر تغییر مقاومت می‌کنند. سپس آن‌ها برای دفاع از جایگاه خود، توجیهات اخلاقی ابداع می‌کنند. همانطور که جاناتان هایدت روانشناس اشاره کرده است، ذهن به دنبال راه‌هایی برای منطقی کردن چیزی است که احساسات درباره‌ی آن تصمیم گرفته‌اند.

به همین دلیل، استدلال‌های صرفاً اخلاقی به ندرت باعث تغییر ذهن افراد می‌شود. برای اثربخشی، اغلب اوقات باید به دیگران اجازه دهید تصور کنند که حق با آن‌هاست. افراد تنها در صورتی که احساس قدردانی و امنیت کنند، ناراحتی زیر سوال بردن خود را تحمل می‌کنند. رهبران تغییر موفق با گوش دادن، تأیید ایده‌های دیگران و نشان دادن احترام، از سدهای دفاعی مخالفان می‌کاهند. سناتور ادوارد کندی با ایجاد روابط صمیمی با قانون‌گذاران جمهوری‌خواه که به‌شدت با او در مورد نقش دولت مخالف بودند، به یکی از مؤثرترین قانون‌گذاران تاریخ آمریکا تبدیل شد. به طور مشابه، کارآفرینان اجتماعی مانند جفری کانادا از «منطقه‌ی کودکان هارلم»، ونِسا کیرش از شرکت «نیو پرافیت» و وندی کُپ از «تدریس برای آمریکا» از رهبران سراسر ایالات متحده حمایت جلب کرده‌اند.

قطعا گاهی اوقات تغییرات اجتماعی نیاز به اجبار دارند. همانطور که در دهه‌ی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی، کشور مجبور به وضع قوانین حقوق شهروندی شد. اما در بلندمدت، عمیق‌ترین تغییرات در رفتار و نگرش، نه ریشه در قوانین بلکه در احساسات دارند. هر استراتژی تغییری که در عمل باعث تحقیر یا عصبانیت غیرضروری شود، به طور اجتناب ناپذیری به ضرر خودش تمام می‌شود. به واکنش منفی علیه «درستی سیاسی» نگاه کنید، نمونه‌ای از یک ایده‌ی خوب - احترام به دیگری - که اغلب بدون ظرافت پیش برده می‌شود. در مقابل، یک گام به ظاهر کوچک - خروج از خشم در یک بحث - تبدیل رویارویی به یک تبادل نظر، می‌تواند زمینه‌ای را برای تغییر دیدگاه ایجاد کند.

با بالغ شدن بخش مردمی، مسیرهایی که در حال حاضر دیده نمی‌شوند، آشکار خواهند شد. همانطور که افرادی که در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی می‌توانستند به دره‌ی سیلیکون نقل مکان کنند، حداکثر بهره را از رونق اینترنت بردند، افراد باقیمانده‌ی امروزی که سیار باقی مانده‌اند - و به سبک زندگی‌های پرهزینه وابسته نیستند - قادر خواهند بود از فرصت‌هایی در کارآفرینی اجتماعی در صورت پدید آمدن، استفاده کنند. اگر ایده‌ی شهروندی فعال با شما همخوانی دارد، بهترین مکان برای شروع، هر جایی است که در حال حاضر در آن هستید. ما مجبور نیستیم تا فارغ‌التحصیلی یا بازنشستگی، اقدام را به تعویق بیندازیم. ما با عمل کردن به «ایجاد تغییر» در حال حاضر، یاد می‌گیریم که چگونه باعث تغییر شویم. می‌توانیم در محل کار، مدرسه، محله یا خانواده و همچنین در درون خودمان، تغییراتی ایجاد کنیم. یک راه ساده برای تقویت تعهد، بررسی مشکلی است که درک شما را عمیق‌تر می‌کند و شما را وارد روابط دلسوزانه و محترمانه با افرادی می‌کند که می‌توانید به آن‌ها کمک کنید.

اگر یک جنبه‌ی فراگیر در کارآفرینی اجتماعی وجود داشته باشد که همچنان سوءتفاهم شده است، این تصور است که برای انجام این کار باید ایثارگر باشید. روزنامه‌نگاران اغلب از کارآفرینان اجتماعی به عنوان «خیرخواهان» یاد می‌کنند و تصاویری از فداکاری را تداعی می‌کنند. اما واقعیت ظریف‌تر است. در حالی که کارآفرینان اجتماعی بدون شک تحت تأثیر تمایل به ایجاد تغییر هستند، آن‌ها همچنین می‌توانند در این کار به رضایت عمیق شخصی دست یابند.

جالب اینجاست که اکثر کارآفرینان اجتماعی که می شناسیم کار خود را رضایت بخش و لذت بخش می دانند. در مقابل، نظرسنجی ها نشان می دهد که اکثر پزشکان، وکلا و روزنامه نگاران، برای مثال، از کار خود ناراضی هستند. افرادی که پس از سال ها انجام کارهای "عاقلانه" به کارآفرینی اجتماعی روی می آورند، اغلب می گویند که این کار را برای احساس زنده بودن بیشتر انجام داده اند. از جردن کاسالاو، بنیانگذار VisionSpring که عینک را برای افراد کم درآمد در کشورهای در حال توسعه در دسترس قرار می دهد، بپرسید. او هر بار که چهره یک مشتری را می بیند که با تجربه دید واضح روشن می شود، هیجان زده می شود. انگیزه او برای تبدیل VisionSpring به یک سازمان بین المللی کاملاً واضح است: "من می توانم بارها و بارها آن هیجان را تجربه کنم."