در مورد رهیافت جامعه شناسی به کارآفرینی، می‌توان گفت که رهیافت جامعه شناسی به کارآفرینی به مطالعه روابط بین کارآفرینی و ساختارهای اجتماعی، فرهنگ و عوامل محیطی می‌پردازد. این رهیافت بر این ایده تمرکز دارد که کارآفرینی به عنوان یک فرایند اجتماعی، تحت تأثیر ساختارهای اجتماعی و فرهنگ جامعه و عوامل محیطی قرار می‌گیرد و در عین حال، می‌تواند تغییراتی را در ساختارهای اجتماعی و فرهنگ جامعه ایجاد کند.

با توجه به این رهیافت، تحقیقات انجام شده نشان می‌دهد که کارآفرینان تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار می‌گیرند، از جمله عوامل اجتماعی، فرهنگی و محیطی. این عوامل می‌توانند در تشکیل و توسعه کسب و کارهای جدید و همچنین در ایجاد تغییرات در ساختارهای اجتماعی و فرهنگ جامعه نقش مهمی داشته باشند.

به عنوان مثال، می‌توان به تأثیرات فرهنگی اشاره کرد که ممکن است بر روی رفتار کارآفرینی تأثیرگذار باشد. فرهنگ جامعه می‌تواند به عنوان یک عاملی برای تقویت یا ضعیف کردن روحیه کارآفرینی در جامعه عمل کند. همچنین، ساختارهای اجتماعی می‌توانند به عنوان یک عاملی برای ایجاد یا محدود کردن فرصت‌های کارآفرینی عمل کنند. به عنوان مثال، وجود سیستم‌های مالی و حقوقی موثر می‌تواند کارآفرینان را تشویق به راه‌اندازی کسب و کار کند، در حالی که عدم وجود چنین سیستم‌هایی ممکن است این فرصت را محدود کند.

در نهایت، تحقیقات نشان می‌دهد که کارآفرینی می‌تواند به عنوان یک عامل مهم در تغییر ساختارهای اجتماعی و فرهنگ جامعه عمل کند. در برخی موارد، کارآفرینی ممکن است منجر به دگرگونی ساختارهای اجتماعی شود، در حالی که در برخی دیگر این تغییرات ممکن است به طور موقت باقی بمانند. به همین منظور، رهیافت جامعه شناسی به کارآفرینی می‌تواند از دیدگاه‌های مختلفی، از جمله اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و محیطی، برای بررسی و تحلیل کارآفرینی استفاده شود. با توجه به اینکه کارآفرینی به عنوان یک فرایند اجتماعی، تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار می‌گیرد، پژوهش‌های جامعه شناسی می‌توانند به شناسایی این عوامل و تأثیر آنها بر کارآفرینی کمک کنند. همچنین، این رهیافت می‌تواند به شناسایی فرصت‌های کارآفرینی در جامعه، ارزیابی تأثیر کارآفرینی بر رشد اقتصادی و اجتماعی، و همچنین طراحی و پیاده‌سازی سیاست‌ها و برنامه‌های حمایتی از کارآفرینان کمک کند.

به طور کلی، رویکرد جامعه شناسی به کارآفرینی یک دیدگاه ارزشمند در خصوص شناخت ماهیت پیچیده و چند الزامی کارآفرینی است. با مطالعه عوامل اجتماعی، فرهنگی و محیطی که بر رفتار کارآفرینی تأثیر می‌گذارند، می‌توانیم مفاهیم، چالش‌ها و فرصت‌هایی که در برابر کارآفرینان در محیط‌ها و فرهنگ‌های مختلف وجود دارد را بهتر درک کنیم. عواملی مثل شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ و ساختارهای اقتصادی و سیاسی می‌توانند در تحلیل گسترده کارآفرینی مورد استفاده قرار گیرند.

به عنوان مثال، تحقیقات نشان داده‌اند که شبکه‌های اجتماعی می‌توانند نقش مهمی در موفقیت کارآفرینان ایفا کنند. ارتباطات اجتماعی می‌توانند به کارآفرینان دسترسی به منابعی مانند سرمایه، دانش و تخصص، همراه با حمایت عاطفی و انگیزش را فراهم کنند. همچنین، شبکه‌های اجتماعی ممکن است به همگرایی فعالیت‌های کارآفرینی منجر شوند و ساختارهای قدرت موجود را تثبیت کنند و فرصت‌هایی برای کسانی که از ارتباطات قوی برخوردار نیستند محدود کنند.

جامعه شناسی به کارآفرینی همچنین بررسی معنای فرهنگی و اجتماعی کارآفرینی را در بر می‌گیرد. به عنوان مثال، کارآفرینی می‌تواند به عنوان یک وسیله برای رسیدن به موفقیت فردی و جابجایی اجتماعی، همچنین به عنوان یک راه برای کمک به جامعه و ایجاد تغییرات اجتماعی در نظر گرفته شود. بررسی این مفاهیم و چگونگی تفاوت آنها در محیط‌ها و فرهنگ‌های مختلف می‌تواند به ما کمک کند تا با ترجمه شدن دلایل انگیزه کارآفرینان بهتر درک کنیم و همچنین اهمیت اجتماعی و فرهنگی فعالیت کارآفرینی را بیشتر درک کنیم.

در کنار این عوامل اجتماعی و فرهنگی، رویکرد جامعه شناسی به کارآفرینی نیز بر اهمیت عوامل محیطی مانند ساختارهای نهادی، سیاست‌ها و مقررات تأکید دارد. به عنوان مثال، سیاست‌های مالی، قوانین مالکیت معنوی و دسترسی به خدمات عمومی مانند آموزش و بهداشت می‌توانند کارآفرینی را تسهیل یا محدود کنند.

به طور کلی، رویکرد جامعه شناسی به کارآفرینی دیدگاهی ارزشمند در خصوص ماهیت چندالزامی کارآفرینی ارائه می‌دهد. با تحلیل عوامل اجتماعی، فرهنگی و محیطی که بر کارآفرینی تأثیرگذارند، می‌توانیم درک بهتری از انگیزه‌ها، چالش‌ها و فرصت‌های کارآفرینان در محیط‌ها و فرهنگ‌های مختلف پیدا کنیم و با توجه به این درک، سیاست‌ها و برنامه‌های مناسبی برای حمایت از کارآفرینی و توسعه اجتماعی و اقتصادی بهتر ارائه دهیم.

نظریه‌های جامعه‌شناسی در کارآفرینی

نخستین نظریات

نخستین نظریه کارآفرینی در جامعه شناسی، نظریه شکل‌گیری کارآفرینی (Entrepreneurial Formation theory) بود که در دهه ۱۹۲۰ توسط فردیناند تونیسن مطرح شد. او این نظریه را بر اساس مطالعاتی که درباره روستاهای فرانسه انجام داده بود، توسعه داده بود. بر اساس این نظریه، کارآفرینی به عنوان یک پدیده اجتماعی، به دلیل شرایط خاصی از جمله اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه شکل می‌گیرد.

نظریه دیگری که در دهه ۱۹۳۰ توسط جوزف شامپتر مطرح شد، نظریه نوآوری (Innovation Theory) بود. او بر این ایده تمرکز داشت که کارآفرینان با ارائه نوآوری‌های جدید در بازار، به توسعه و پیشرفت اقتصادی کمک می‌کنند.

در دهه ۱۹۶۰، دیگر نظریاتی نیز درباره کارآفرینی در جامعه شناسی مطرح شد. نظریه نوآوری و خلق شغل (Innovation and Job Creation Theory) که توسط دیوید مکللن مطرح شد، به این ایده تمرکز داشت که کارآفرینی با ارائه نوآوری‌های جدید، به ایجاد شغل و اشتغال در جامعه کمک می‌کند.

نظریه دیگری که در دهه ۱۹۶۰ مطرح شد، نظریه شکل‌گیری کارآفرینی در جوامع محلی (Entrepreneurial Formation in Local Communities Theory) بود که توسط النور ویسنر و هاوارد آلدریچ مطرح شد. آن‌ها بر این ایده تمرکز داشتند که کارآفرینی در جوامع محلی به دلیل تاثیرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی محلی شکل می‌گیرد.

نظریه فرهنگ کارآفرینی مارکس وبر، به بررسی نقش فرهنگ در توسعه کارآفرینی در جامعه می‌پردازد. بر اساس این نظریه، فرهنگ به عنوان یکی از عوامل مهم در تحولات اقتصادی و اجتماعی، به موفقیت یا شکست کارآفرینان در جامعه مؤثر است.
مارکس بر این باور است که فرهنگ و ارزش‌های جامعه، به عنوان شکل دهنده رفتارها و تصمیمات افراد، نقش مهمی در توسعه کارآفرینی دارند. او به عنوان یکی از عوامل اصلی شکست کارآفرینی، نداشتن بستر فرهنگی و اجتماعی مناسب را معرفی کرده است. به عنوان مثال، اگر فرهنگ جامعه به سوی ایجاد شرایط مناسب برای کارآفرینی تمایل نداشته باشد، فردی که می‌خواهد کارآفرین شود، ممکن است با مشکلات و موانعی مواجه شود که باعث شکست وی در کسب و کار می‌شود.
وبر نیز به عنوان یکی از نظریه‌پردازانی که به بررسی نقش فرهنگ در توسعه کارآفرینی می‌پردازد، به فرهنگ و ارزش‌های جامعه به عنوان عوامل تأثیرگذار در توسعه کارآفرینی توجه دارد. وی به عنوان یکی از عوامل مهم در توسعه کارآفرینی، ایجاد فرهنگ و ارزش‌هایی همچون ریسک‌پذیری، خلاقیت و نوآوری را معرفی می‌کند. به عنوان مثال، وی باور دارد که ایجاد فرهنگی که به ریسک‌پذیری، خلاقیت و نوآوری توجه دارد، می‌تواند باعث توسعه کارآفرینی در جامعه شود.
بنابراین، نظریه فرهنگ کارآفرینی مارکس وبر، به بررسی نقش فرهنگ و ارزش‌های جامعه در توسعه کارآفرینی می‌پردازد. این نظریه معتقد است که فرهنگ و ارزش‌هایی که در جامعه شکل می‌گیرد، به موفقیت یا شکست کارآفرینان در جامعه مؤثر است.

مهم‌ترین نظریات جامعه شناسی در کارآفرینی

در حوزه کارآفرینی، بسیاری از نظریات و مدل‌های مفیدی برای توصیف و تحلیل رفتارهای کارآفرینان و پدیده کارآفرینی وجود دارد. در زیر به برخی از این نظریات اشاره می‌کنم:

نظریه انحلالی (Disruption Theory): 

این نظریه توسط کریستنسن و بلوهارت در سال ۱۹۹۷ مطرح شد و برای توصیف پدیده ورود شرکت‌های کوچک و نوپا به بازارهای پر رقابت و تغییر رفتار شرکت‌های بزرگ و پایدار استفاده می‌شود. بر اساس این نظریه، شرکت‌های کوچک و نوپا با ارائه محصولات و خدماتی جدید و با استفاده از فناوری‌های نوین، توانسته‌اند با شرکت‌های بزرگ و پایدار رقابت کنند و با آن‌ها به رقابت بپردازند.

نظریه کارآفرینی اجتماعی (Social Entrepreneurship Theory): 

این نظریه بر این ایده تمرکز دارد که کارآفرینان می‌توانند با ارائه راه‌حل‌های اجتماعی برای مشکلات اجتماعی، بهبود وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعه را بهبود بخشند. بر اساس این نظریه، کارآفرینان اجتماعی به دنبال ایجاد ارزش برای جامعه هستند و در عین حال تلاش می‌کنند سودآوری بهتری نیز داشته باشند.

نظریه اقتصادی کارآفرینی (Economic Entrepreneurship Theory):

 این نظریه بر این ایده تمرکز دارد که کارآفرینان با شکل‌گیری کسب و کارهای جدید، به ایجاد اشتغال و افزایش رشد اقتصادی کمک می‌کنند. این نظریه بر این ایده استوار است که کارآفرینی می‌تواند به عنوان مهمترین عامل پیشرفت اقتصادی جامعه محسوب شود.

نظریه دانش‌محور کارآفرینی (Knowledge-Based Entrepreneurship Theory): 

این نظریه بر این ایده تمرکز دارد که کارآفرینان با استفاده از دانش، تحقیق و توسعه، و فناوری‌های نوین، می‌توانند به ایجاد کسب و کارهای جدید، رشد و توسعه اقتصادی کمک کنند. این نظریه بر این ایده استوار است که دانش و فناوری می‌تواند به عنوان مهمترین عامل پیشرفت و توسعه کارآفرینی در جامعهمحسوب شود.

نظریه دانش و کارآفرینی (Knowledge and Entrepreneurship Theory):

 این نظریه بر این ایده تمرکز دارد که دانش و توانایی‌های کارآفرینان، به عنوان عامل اصلی پیشرفت و توسعه کارآفرینی محسوب می‌شود. بر اساس این نظریه، کارآفرینان با داشتن دانش و توانایی‌های لازم، می‌توانند به ایجاد کسب و کارهای جدید و پایدار، توسعه اقتصادی، اشتغال‌زایی و ارزش‌آفرینی برای جامعه کمک کنند.