تفاوت اصلی بین کارآفرینی اجتماعی و تجاری به هدف نهایی یا همان چیزی که کسب و کار سعی در به حداکثر رساندن آن دارد، مربوط می‌شود.

برای کارآفرینان اجتماعی، هدف نهایی به حداکثر رساندن نوعی تأثیر اجتماعی است، که معمولاً با رسیدگی به نیازهای فوری‌ای انجام می‌شود که توسط سایر نهادها به درستی مدیریت نمی‌شود، نادیده گرفته می‌شود یا کاملاً مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد.

از سوی دیگر، برای کارآفرینان تجاری، هدف نهایی ممکن است به حداکثر رساندن سود یا ثروت سهامداران، یا ایجاد یک نهاد مستمر و محترم باشد که برای مشتریان ارزش و برای کارمندان کار معنادار فراهم کند.

جهان به هر دو نوع کارآفرینی نیاز دارد و برتری قاطعی بین آن‌ها وجود ندارد، هرچند کارآفرینی اجتماعی اغلب به این دلیل چالش‌برانگیزتر است که به حل مشکلاتی می‌پردازد که راه‌حل‌های دولتی برای آن کارساز نبوده و هنوز راه‌حل‌های مبتنی بر بازار برایشان ارائه نشده است.

البته همپوشانی‌هایی نیز وجود دارد: کارآفرینان اجتماعی اغلب از طریق بنگاه‌های اجتماعی سود به دست می‌آورند و تاجران نیز به طور مرتب دغدغه مسئولیت اجتماعی را دارند.

هر دو نوع کارآفرینی به چشم‌انداز، ابتکارعمل، سازمان‌دهی و بازاریابی نیاز دارند. از نظر مهارت و شخصیت، کارآفرینان اجتماعی و تجاری شباهت‌های قابل توجهی دارند. اما اهداف اصلی آن‌ها متفاوت است.

انگیزه‌های راه‌اندازی کسب‌وکار متنوع است. برخی به دنبال تاسیس برترین شرکت کفش ورزشی جهان، ساخت سریع‌ترین رایانه‌های دنیا یا گسترش بازار وام‌های با ریسک بالا هستند. برخی دیگر می‌خواهند مجتمع‌های مسکونی مجهز برای افراد معلول ایجاد کنند، واکسن‌هایی برای بیماری‌های کشورهای در حال توسعه بسازند یا به کودکان کم‌بضاعت برای دسترسی به کتاب‌های باکیفیت کمک کنند.

برخی محققان استدلال می‌کنند که تمایز قائل شدن بین کارآفرینان چندان مفید نیست و همه کارآفرینان را باید کارآفرین اجتماعی در نظر گرفت؛ چرا که آن‌ها اشتغال ایجاد می‌کنند و به رفع نیازها می‌پردازند. ما با این دیدگاه مخالفیم. کسی که اسنک‌هایی مانند چیپس سیب‌زمینی یا تابلک‌های خامه‌ای را وارد بازار چین می‌کند، حتی اگر شرکتش یک میلیون شغل ایجاد کند، کارآفرین اجتماعی به حساب نمی‌آید.

به حداکثر رساندن تأثیر اجتماعی تنها معیار کارآفرینی اجتماعی نیست. همان‌طور که گرگ دیس اشاره کرد، کارآفرینی شامل عناصر تازگی و پویایی است.

امروزه، هزاران شرکت «فناوری پاک» و «فناوری سبز» در حال رسیدگی به مشکلات زیست‌محیطی هستند، اما همه آن‌ها نمونه‌هایی از کارآفرینی اجتماعی نیستند. برای مثال، در صنعت انرژی خورشیدی، بسیاری از شرکت‌ها محصولات موجود را در بازارهای شناخته‌شده می‌فروشند. با کم‌اهمیت جلوه ندادن سهم آن‌ها در راه‌حل، تمایز قائل شدن بین شرکت‌های سنتی و شرکت‌هایی که در حال پیشگام‌بودن در محصولات جدید، تلاش برای تغییر صنایع یا ایجاد بازار در شرایط به‌خصوص دشوار هستند، مفید است.

شرکت کوچک «طراحی دی‌لایت» نمونه‌ی خوبی است. در دنیایی که دو میلیارد نفر به برق دسترسی ندارند، این شرکت در تلاش است تا چراغ‌های خورشیدی کم‌هزینه را به روستاییان و ساکنان زاغه‌ها در کشورهای در حال توسعه بفروشد تا آن‌ها بتوانند از استفاده از نفت سفید – ماده‌ای ناسالم و خطرناک که به گرمایش زمین دامن می‌زند – دست بکشند.

ShoreBank: الگویی درخشان برای کسب و کارهای اجتماعی

ShoreBank Corporation یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های کارآفرینی اجتماعی در ایالات متحده است. این شرکت اولین شرکت مادر بانکداری در سطح ملی با تمرکز بر توسعه‌ی جامعه و محیط زیست به شمار می‌رود. ShoreBank که دفتر مرکزی آن در بخش جنوبی شیکاگو واقع شده، امروزه به یک شرکت 2.4 میلیارد دلاری تبدیل شده است که دارای بانک‌های انتفاعی و زیرمجموعه‌های عام‌المنفعه در پنج ایالت، و همچنین بخش‌های مشاوره و تأمین مالی جهانی است. فعالیت ShoreBank با اعطای وام به بازرگانان محلی در بخش جنوبی شیکاگو آغاز شد، تاجرانی که به بازسازی واحدهای مسکونی محله اقدام می‌کردند. اگر ShoreBank شعبه‌ای را در یک جامعه‌ی طبقه‌ی متوسط تأسیس می‌کرد، ما به سادگی آن را یک بانک – البته یک بانک خوب – می‌نامیدیم. اما بنیانگذاران آن عمداً شعبه را در منطقه‌ای فقیرنشین در شیکاگو افتتاح کردند، منطقه‌ای که با فرار طبقه‌ی متوسط، خدمات بانکی در آن تقریباً به طور کامل از بین رفته بود. ShoreBank الگوی کسب و کاری را متناسب با نیازهای این جامعه‌ی کم‌خدمات بانکی توسعه داد و در این فرآیند، به تحول آن کمک کرد. این بانک در حالی که حاشیه‌ی سود مناسبی را حفظ می‌کرد، به دنبال حداکثر کردن تأثیر اجتماعی وام‌های خود بود. اگر ShoreBank تنها به دنبال حداکثر کردن سود می‌بود، همان کاری را انجام می‌داد که بسیاری از بانک‌های دیگر در آن زمان انجام دادند: رها کردن مراکز شهر. در عوض، ShoreBank تنها بانکی شد که از «قانون باز سرمایه‌گذاری جامعه» - قانون برجسته‌ای که هدف آن توقف محرومیت مناطق فقیرنشین از خدمات مالی بود - حمایت کرد.

علاوه بر این، دو تن از بنیانگذاران ShoreBank، یعنی رون گریزوینسکی و مری هاوتون، چندین بار به بنگلادش سفر کردند تا تجربیات بانکداری خود را با مقامات بانک گرامین و BRAC به اشتراک بگذارند. از طریق بخش غیرانتفاعی وابسته به ShoreBank، یونس و یکی از مدیران ارشد BRAC برای تبادل نظر به ایالات متحده سفر کردند. این تبادلات منجر به تأسیس برنامه‌های تأمین مالی خرد در چندین ایالت آمریکا شد و توجه سیاست‌گذاران کلیدی، به ویژه بیل و هیلاری کلینتون، فرماندار وقت و بانوی اول آرکانزاس، را به خود جلب کرد. آن‌ها حمایت خود را از تأمین مالی خرد به کاخ سفید بردند.

درک مفهوم کارآفرینی اجتماعی مستلزم در نظر گرفتنِ تکاملِ تفکر و عمل در یک حوزه‌ی خاص است. آنچه در یک نسل نوآورانه به شمار می‌رود، ممکن است در نسل بعدی متعارف یا حتی پس‌رو تلقی شود.

تأمین مالی خرد در ابتدا نمونه‌ای از کارآفرینی اجتماعی بود، اما اکنون این خدمات توسط مؤسسات مالی رسمی که در درجه‌ی اول به سودآوری علاقه دارند، گسترش یافته است. بانک‌های تجاری پس از سی سال کارِ پیشگامانِ این عرصه که قابلیتِ دوامِ آن را اثبات کردند، وارد این بازار شده‌اند. افراد پیشگام ثروتمند نشدند؛ برخی برای ساختن سازمان‌های خود از پس‌اندازهای شخصی‌شان زدند. اکنون تأمین مالی خرد تجاری نویدبخشِ گشودن جریان‌های عظیم سرمایه‌گذاری برای تأمین مالی وام‌های کوچک است. تلاش‌های بانک‌ها، در صورتِ مدیریت مسئولانه، می‌تواند به سود صدها میلیون نفر، شاید میلیاردها نفر، باشد.

با این حال، از نظر ما، بانک‌ها تنها زمانی کارآفرینی اجتماعی را به کار می‌بندند که به دنبال حداکثر کردن تأثیر اجتماعی به جای سودآوری باشند. معیار آن‌ها در مواجهه با انتخاب بین این دو هدف است. آیا آن‌ها وام‌گیرندگان فقیر را به نفع ثروتمندترها نادیده می‌گیرند؟ آیا به فقرا نرخ‌های بهره‌ای را تحمیل می‌کنند که به‌طور قابل توجهی از هزینه‌ی سرمایه‌ی خودشان بالاتر است؟ بحران وام مسکن فعلی به این دلیل رخ داد که بانک‌ها چنان دغدغه‌ی سود داشتند که عواقب اجتماعیِ اعطای وام‌هایشان را نادیده گرفتند. بحران مشابهی در تأمین مالی خرد می‌تواند منجر به رنج در سراسر جهان شود.

برای نسل‌ها، تعداد کارآفرینان تجاری از کارآفرینان اجتماعی بیشتر بوده و توجه بیشتری را به خود جلب کرده‌اند. برترین کارآفرینان تجاری از خدمات مالی و مدیریتی قوی بهره‌مند شده‌اند که به آن‌ها امکان ساخت شرکت‌های فوق‌العاده موفق را داده است. آن‌ها هیجان فراوانی ایجاد کردند و بسیاری از آن‌ها به اسطوره تبدیل شدند. برعکس، کارآفرینان اجتماعی با تأمین مالی غیرقابل پیش‌بینی و پراکنده دست و پنجه نرم می‌کردند. سازمان‌های آن‌ها به آهستگی رشد می‌کردند. نام بنیانگذاران آن‌ها در فهرست‌های فوربس دیده نمی‌شد. شرکت‌های رسانه‌ای مجلاتی را به فعالیت‌هایشان اختصاص نمی‌دادند. آن‌ها حتی جایگاهی در روزنامه‌ها نداشتند. در کنار رهبران تجارت و دولت، نقش آن‌ها نادیده گرفته می‌شد.

اما این وضعیت در حال تغییر است. امروزه، توجه‌ها بیشتر به سمت کارآفرینی اجتماعی جلب می‌شود، زیرا افراد بیشتری این سوال اساسی را که در قلب آن قرار دارد از خود می‌پرسند: ارزش ساختن چه نوع کسب و کاری را دارد که زندگی خود را وقف آن کنید؟