رنه ژیرار، فیلسوف فرانسوی، عضو فرهنگستان فرانسه و استاد دانشگاه استنفورد، نظریه تقلیدی را توسعه داد. این نظریه توضیح می‌دهد که چگونه انسان‌ها یاد می‌گیرند، چرا قوانین وجود دارند و چرا افراد زیادی به دنبال ورود به رشته‌ی مالی هستند. در سال‌های اخیر، مطالعات مستقل در مورد تقلید، شکل‌گیری میل و نورون‌های آینه‌ای، شواهد تجربی را برای تأیید این نظریه به ارمغان آورده‌اند. بیایید با بررسی مفهوم اصلی تئوری تقلیدی شروع کنیم: میل تقلیدی.

Figure 1. (Emotionally) violent imitation in monkeys [src]


میل تقلیدی [Mimetic Desire]

رنه ژیرار بر این باور است که میل ذاتی توهمی است. ما خواسته‌های خود را با تقلید از خواسته‌های دیگران شکل می‌دهیم. ما از افرادی که تحسین‌شان می‌کنیم (مثل یک راهنما یا فرد مشهور) و همچنین از افرادی که شبیه ما هستند (پدرانمان یا همکارانمان در محل کار) تقلید می‌کنیم. این تقلید ناخودآگاه است؛ ما پیش از آنکه حتی متوجه شویم، نگرش‌ها و خواسته‌های مدل خود را تکرار می‌کنیم. در حالی که تقلید می‌تواند به نتایج منفی و خشونت‌آمیز منجر شود، برای یادگیری و کشف مسیر زندگی نیز حیاتی است.

بیایید به مثالی از میل تقلیدی (مثبت) نگاه کنیم: با تقلید از میل دوستتان برای شرکت در مسابقه سه‌گانه، شما نیز به تمرینات او می‌پیوندید.

شکل ۲: دوست شما در مورد مسابقه سه‌گانه‌ای که برای آن تمرین می‌کند صحبت می‌کند و ناگهان احساس الهام می‌گیرید که شما هم همین کار را انجام دهید. این ساختار سه‌بعدی سوژه-الگو-موضوع، «میل تقلیدی مثلثی» نامیده می‌شود.

در چند سال اخیر، بسیاری از محققان به صورت تجربی به بررسی تقلید پرداخته‌اند. مطالعات آن‌ها مستقل از ژیرار انجام شده است، اما موضوعات آن‌ها ارتباط بسیار زیادی با نظریه تقلیدی دارد. این مطالعات نشان می‌دهند که تقلید در کودکان خردسال چقدر برجسته است و نورون‌های آینه‌ای چگونه به تقلید مرتبط هستند:

  • یادگیری فرهنگی: کودکان غذا، نوشیدنی و اسباب‌بازی‌هایی را که در بزرگسالان می‌بینند، تقلید می‌کنند. این اثر زمانی قوی‌تر می‌شود که فرد بزرگسال محبوب‌تر در نظر گرفته شود (مطالعه).
  • همسان‌سازی احساسات: کودکان از سنین بسیار پایین، حالت احساسی بزرگسالانی را که با آن‌ها تعامل دارند تقلید می‌کنند (اولین بار اینجا منتشر شد و از آن زمان تکرار شده است). اندازه‌گیری احساسات در نوزادان دشوار است، بنابراین از حالات چهره آن‌ها به عنوان معیار استفاده شد. [Peekaboo science](لینک منبع را نمی‌توانم قرار دهم)
  • نورون‌های آینه‌ای: در مغز نورون‌هایی وجود دارند که هم زمانی که شما وظیفه‌ای را انجام می‌دهید و هم زمانی که فرد دیگری را در حال انجام همان کار می‌بینید، فعال می‌شوند ([بررسی در Nature](لینک منبع را نمی‌توانم قرار دهم)). این کار می‌تواند هر چیزی باشد، از خوردن ساندویچ و گرفتن یک شیء تا تجربه احساساتی مانند عصبانیت. این نورون‌های آینه‌ای بیش از ۲۵ سال پیش کشف شدند، اما همچنان موضوع بحث‌های زیادی هستند. در مورد وجود آن‌ها توافق کلی وجود دارد، اما در مورد عملکرد دقیق آن‌ها در مغز همچنان اختلاف نظر وجود دارد ([بررسی اجمالی](لینک منبع را نمی‌توانم قرار دهم)).

بنابراین شواهد تجربی خوبی برای تأیید «میل تقلیدی» به عنوان هسته‌ی اصلی نظریه تقلیدی وجود دارد. در بخش بعدی، به این موضوع می‌پردازیم که چگونه تقلید از خواسته‌های دیگران می‌تواند منجر به مشکلاتی شود.

تضاد تقلیدی [Mimetic Conflict]

میل تقلیدی لزوماً مشکل‌ساز نیست، اما زمانی که شیء مورد نظر کمیاب باشد، می‌تواند منجر به تضاد شود. این کمیابی می‌تواند مادی (دو کودکی که می‌خواهند با یک اسباب‌بازی بازی کنند) یا غیرمادی (دو همکار که به دنبال یک ارتقای شغلی هستند) باشد. حتی تقلیدی که در ابتدا ثمربخش است، می‌تواند به تضاد تبدیل شود: شاگردی چنان از استادش تقلید می‌کند که در نهایت مغازه خود را در همان شهر استادش باز می‌کند. برخی از اشیاء مورد نظر آنقدر کمیاب هستند که گویی اگر مردم به دنبال آن‌ها نباشند، اصلاً وجود نخواهند داشت. اعتبار و جایگاه اجتماعی نمونه‌های خوبی از این دست هستند.

با بازگشت به مثال مسابقه سه‌گانه، بیایید تصور کنیم که دوست شما حالا جاه‌طلب‌تر شده است. او دیگر فقط به شرکت در مسابقه راضی نیست، بلکه می‌خواهد برنده شود:

شکل ۳: زمانی که سوژه تمایل مدل را برای به دست آوردن یک شیء کمیاب (در اینجا برنده شدن در مسابقه سه‌گانه) تقلید می‌کند، دچار تضاد می‌شود.

همانطور که می‌بینیم، اگر شیء مورد نظر فقط توسط یک نفر قابل تصاحب باشد، تقلید سوژه از مدل منجر به تضاد می‌شود. هر دو نفر اکنون برای به دست آوردن همان منبع کمیاب رقابت می‌کنند. ما به «تقلید تضادآمیز» رسیده‌ایم. در این مرحله، اگر هر دو طرف بسیار رقابت‌جو باشند، شیء مورد نظر اهمیت کمتری پیدا می‌کند. تضاد دیگر بر سر به دست آوردن شیء نیست، بلکه بر سر شکست دادن دیگری است.

در یک رقابت شبیه‌سازی‌شده مانند ورزش، چرخه‌ی تقلیدی ممکن است در همین جا متوقف شود. شما ممکن است یک دوست را از دست بدهید اما حداکثر اکسیژن مصرفی خود را بالا ببرید، پس همه چیز خوب است. اما اگر منافع بالاتر باشند، اگر اوضاع از کنترل خارج شود و مردم پرخاشگر شوند چه؟

ژیرار می‌گوید: مردم با مشاهده‌ی تضاد، تقلید از مدل خود را متوقف نمی‌کنند. در عوض، هر دو طرف پرخاشگری یکدیگر را نیز تقلید می‌کنند که منجر به دوره‌ی خشونت می‌شود. و با نگاهی به مطالعات انجام‌شده در مورد همسان‌سازی احساسات، اگر هر طرف دوستان خود را برای پیوستن متقاعد کند، کل شهر به تدریج خشمگین می‌شود.

البته این اتفاق معمولاً در مورد مسابقه‌ی سه‌گانه‌ی ساده رخ نمی‌دهد. اما در یک جامعه‌ی آسیب‌پذیر و ابتدایی، در زمان‌هایی که نارضایتی قبلاً وجود دارد، اوضاع متفاوت است. در آنجا، خشونت می‌تواند مانند یک بیماری مسری شیوع پیدا کند، و جامعه را در معرض فروپاشی قرار دهد: «بحران تقلیدی» در حال شکل‌گیری است.

جوامع توسعه‌یافته‌ای مانند ما دارای اقداماتی برای محافظت در برابر تشدید خشونت تقلیدی هستند. قوانین، دین یا هنجارهای اجتماعی ما را از برخی تلافی‌جویی‌ها محافظت می‌کنند. فقط به این دلیل که من با برادر شما درگیر شدم، به این معنی نیست که شما مجاز هستید با برادر من درگیر شوید، و ممکن است به زندان بیفتم. اما چنین قوانینی هنوز در زمان اجداد ما وجود نداشت. با این حال جوامع انسانی زنده ماندند. بنابراین حتماً راهی برای اجداد ما وجود داشته است که چرخه‌ی تقلیدی کتک‌زدن برادر را متوقف کنند و بدون نابودی کامل، خود را از بحران تقلیدی بیرون بکشند. ژیرار می‌گوید آن‌ها با انداختن گناه بر روی قربانی‌های بی‌گناه، خود را نجات دادند.

کاباره‌های قربانی [Scapegoats]

بدترین سناریو را تصور کنیم: جامعه‌ای که در آن مردم بسیار برابرند (که منجر به تقلید بیشتر می‌شود) و به طور کلی عصبی هستند (مثلاً در زمان قحطی). برخی از خشونت‌های محلی جرقه می‌زند، شاید خانواده‌ی الف گوسفندان خانواده‌ی ب را بدزدد و خانواده‌ی ب با بردن فرزند اول خانواده‌ی الف تلافی کند. هر شهرک‌نشین محلی طرفی را می‌گیرد و از طریق تقلید، خشونت به سرعت گسترش می‌یابد. به زودی کل جامعه بی‌ثبات می‌شود.

پس مردم برای نجات خود از بحران تقلیدی چه کردند؟ ژیرار می‌گوید به جای قتل یکدیگر، آن‌ها به دنبال فرد دیگری گشتند تا خشم خود را سر او خالی کنند - کسی را برای قربانی کردن پیدا کردند.

کاباره‌ی قربانی ایده‌آل باید بخشی از جامعه باشد (در غیر این صورت چگونه می‌توانست باعث خشم شود؟) اما به اندازه‌ی کافی متمایز باشد (اگر خیلی شبیه ما باشد، همه‌ی ما احساس گناه می‌کنیم). قربانیان به طور دلخواه انتخاب می‌شوند: شاید معلول باشند، موی قرمز داشته باشند یا به یک گروه مذهبی کم‌نماینده تعلق داشته باشند.

سرزنش جمعی کاباره‌ی قربانی به جامعه اجازه می‌دهد تا تمام عصبانیت خود را به یک خروجی واحد هدایت کند. قربانی متهم می‌شود که باعث تشدید خشونت شده است (شاید خدایان را آزرده کرده یا آب‌ها را مسموم کرده است). حالا به جای اینکه به همدیگر آسیب بزنند، جامعه به طور تقلیدی نفرت خود را به سمت کاباره‌ی قربانی هدایت می‌کند. سپس، در یک عمل تطهیر جمعی، کاباره‌ی قربانی به قتل می‌رسد یا به نحوی از شر او خلاص می‌شوند.

برای اینکه این کار به بهترین شکل عمل کند، کل جامعه باید در مجازات شرکت کنند. به همین دلیل است که جوامع باستانی اغلب به صورت جمعی و علنی از قربانیان خود خلاص می‌شدند: «جادوگران» سوزانده می‌شدند و «خیانت‌کاران» سنگسار می‌شدند.

ژیرار این را «قتل بنیان‌گذار» می‌نامد.

شکل ۴: در جامعه‌ای که همه در حال جنگ هستند، مردم خشونت یکدیگر را تقلید می‌کنند. با سرزنش کردن یک کاباره‌ی قربانی، آن‌ها می‌توانند در عوض پرخاشگری یکدیگر را به سمت قربانیِ تازه پیدا شده تقلید کنند. در نهایت، خلاص شدن از شر کاباره‌ی قربانی مشکل را «حل می‌کند».

حالا که کاباره‌ی قربانی از بین رفته است، به نظر می‌رسد مشکل حل شده است و جامعه می‌تواند با آرامش به کار خود ادامه دهد. این قتل بنیان‌گذار نشان‌دهنده‌ی دوگانگی است: مردم کاباره‌ی قربانی را به خاطر تشدید خشونت سرزنش می‌کنند، در عین حال کاباره‌ی قربانی (از طریق قتل جمعی) همچنین باعث بازگشت آرامش از دست‌رفته به جامعه می‌شود. ژیرار می‌گوید این امر زمینه‌ای را برای معنوی کردن کاباره‌ی قربانی فراهم می‌کند - این به یک خدای اولیه تبدیل می‌شود.

با تمایل به زنده کردن دوباره‌ی اثر صلح‌آورِ قتل بنیان‌گذار، جوامع به اساطیر و آداب و رسومی می‌رسند که این رویداد گذشته را تکرار می‌کنند. نکته‌ی مهم این است که هرگز نباید یک اتفاق بیفتد: هرگز نباید فهمید که کاباره‌ی قربانی بی‌گناه بوده است.

اگر مشخص می‌شد که «جادوگر» فقط یک زن عجیب و غریب با موهای قرمز است، قتل فقط یک عمل آشکار از بی‌رحمی غیرضروری بود و هیچ‌کدام از اثرات آرام‌بخش را نداشت.

بنابراین قتل مخفی نگه داشته می‌شود. با گذشت زمان، ریشه‌های واقعی و وحشیانه‌ی اسطوره فراموش می‌شود و بازپخش‌های آئینی قتل بنیان‌گذار مبهم‌تر می‌شود.

نظریه‌ی کاباره‌ی قربانی قانع‌کننده است و اسطوره‌های نمونه‌ی بسیاری وجود دارد. ژیرار اغلب به ادیپ یا اسطوره‌های شاخه‌ی زرین فریزر برای اثبات ادعای خود اشاره می‌کند. اما از آنجایی که او استدلال می‌کند که قاتلان جنایت جمعی خود را پنهان می‌کنند، رد کردن آن غیرممکن است. آیا اسطوره‌ای بدون قربانی کردن پیدا کرده‌اید؟ خیلی خوب پنهان شده است. آیا اسطوره‌ای با قربانی کردن پیدا کرده‌اید؟ مدرکی به نفع آن است. من به اندازه‌ی کافی پوپر نخوانده‌ام که بدانم در این مورد چه فکری کنم.

به هر حال، اثر صلح‌آور به تدریج محو می‌شود و چرخه دوباره آغاز می‌شود.

نتیجه‌گیری 

خوشبختانه به لطف قوانین، هنجارها و مذهب، قربانی کردن‌های آئینی دیگر بخشی از زندگی روزمره‌ی ما نیستند. اما از تقلید خواسته‌ها گریزی نیست. پس با این دانش چه کار کنیم؟

از یک طرف، تقلید، به ویژه در شرایط کمیابی، می‌تواند منجر به تضاد شود. به نظر می‌رسد داشتن اهداف مشابه با دیگران به خواسته‌های ما اعتبار می‌بخشد. این بر اساس شعار «کاری که انجام دادنش سخت است، پس حتماً ارزش انجام دادن دارد» است.

اغلب نتیجه‌ی این تقلید، رقابتی بی‌فکر و بدون حاصل است که هیچ پیشرفتی را به همراه ندارد.

از طرف دیگر، تقلید می‌تواند به‌طور باورنکردنی انگیزه‌بخش و پربار باشد. ژیرار استدلال می‌کند که سرمایه‌داری تقلید مثبتی است. مردم در شرایطی به رقابت می‌پردازند که به نفع همه است و به ندرت خشونت واقعی رخ می‌دهد.

البته این در صورتی است که مدل‌های خود را عاقلانه انتخاب کنید. مدل ایده‌آل راه را به شما نشان می‌دهد بدون اینکه هیچ پتانسیلی برای تضاد داشته باشد. برای مثال، مدل ایده‌آل می‌تواند دور، مرده یا خیالی باشد.

مطالعه بیشتر 

بعد از اینکه با نظریه تقلیدی آشنا شدم، شروع کردم به دیدن نمونه‌هایی از آن در همه جا: در نحوه‌ی انتخاب شغل توسط دانش‌آموزان، در رقص، در تبلیغات یا در نحوه‌ی رفتار افراد در محل کار. کتاب‌های ژیرار خواندنشان سخت است، اما دیدگاه شما را باز می‌کنند. پیشنهاد می‌کنم با «خواننده‌ی ژیرار» شروع کنید و سپس به سراغ «چیزهایی که از زمان بنیان جهان پنهان شده‌اند» بروید.