نیکوکاری به طور بالقوه، نوآورانهترین شکل سرمایه در جامعه است، اما همیشه به طور مؤثر به کار گرفته نمیشود. خیرین در مقایسه با سیاستگذاران و سرمایهگذاران تجاری، میتوانند ریسک بیشتری را بپذیرند، تمرکز بلندمدتتری داشته باشند و از ایدههای کمطرفدارتر حمایت کنند. خیرین بودجهی اولیهی بسیاری از مهمترین تغییرات اجتماعی در تاریخ ایالات متحده را تامین کردهاند. آنها اغلب مدتها پیش از آنکه این تلاشها درک یا به طور عمومی تایید شوند، از لغوگران بردهداری، جنبش حق رأی زنان، سازماندهندگان کارگری، گروههای حقوق شهروندی، سازندگان بیمارستان و دانشگاهها و مدارس برای معلولان حمایت مالی کردهاند.
نیکوکاری میتواند در دهههای آینده تأثیر بخش مردمی را به طور چشمگیری افزایش دهد. محققان برآورد میکنند که ارثیهی نیمهی اول قرن بیست و یکم به دهها تریلیون دلار خواهد رسید که بخش قابل توجهی از آن برای اهداف نیکوکاری اختصاص خواهد یافت. کل هزینههای سالانهی سازمانهای خیریهی ایالات متحده که در حال حاضر به ادارهی مالیات گزارش میدهند، تقریباً یک تریلیون دلار است.
علاوه بر افزایش منابع، خیرین همچنین در حال آزمایش مدلهای جدیدی از تامین مالی هستند که نسبت به رویکردهای گذشته برای پاسخگویی به نیازهای نوآوران اجتماعی، ساختاریافتهتر هستند. برای مثال، برخی ضمانت وام و صندوقهای «اولین زیان» را برای دسترسی مشارکتکنندگان به بازارهای سرمایه ارائه میدهند؛ برخی دیگر از کمکهای بلاعوض برای برانگیختن نوآوری و ایجاد بازارهای جدید استفاده میکنند؛ و برخی دیگر سرمایهگذاریهای «سرمایهی صبورانه» چند ساله و مشارکتی را برای تقویت رشد سازمانهای اثباتشده انجام میدهند. اینها برخی از رویکردهای جدید هستند که با عنوانهای «نوعی سرمایهگذاری خیرخواهانه»، «نیکوکاری راهبردی» و «سرمایهگذاری تاثیرگذار» توصیف شدهاند.
در گذشته، نیکوکاری از دریچهی خیریه دیده میشد و اغلب به شیوهای غیرسیستماتیک و حتی دلبخواهی انجام میگرفت. مطمئنا، بسیاری از بنیادهای پیشرو مانند راکفلر، فورد و رابرت وود جانسون مدتهاست بر روی نتایج تمرکز داشتهاند. اما در سالهای گذشته، اهداکنندگان درک ضعیفی از اثربخشی کمکهای مالی خود یا شایستگیهای نسبی فرصتهای بخشش داشتند. رویکرد استاندارد این بود که کمکهای مالی کممقیاس و یکساله با محدودیت برای مصارف خاص ارائه شود، روشی که برای نیازهای سازندگان مؤسسات مناسب نیست.
بسیاری از بنیادها همچنین عملکرد خود را ارزیابی نکردهاند. در سالهای اخیر، آنها به خاطر این غفلت مورد انتقاد قرار گرفتهاند. منتقدان استدلال میکنند که نیکوکاری که مزایای مالیاتی به همراه دارد، باید مانند سایر منابع عمومی محاسبه شود. در پاسخ به چنین انتقاداتی و تحت تأثیر ظهور کارآفرینی اجتماعی، بسیاری از خیرین تمرکز خود را بر نتایج قابل سنجش افزایش دادهاند. جسورترین آنها حتی به ارزیابی شدن توسط دریافتکنندگان کمکهای مالی خود رضایت دادهاند، روندی که باید تشویق شود.
در طول دههی گذشته، اهداکنندگان متعددی مانند شرکای سرمایهی جسورانهی نیکوکاری، مؤسسهی New Profit، نیکوکاریهای آتلانتیک، بنیاد رابین هود و صندوق سرمایهی مدارس جدید، رویکردی را برای بخشش اتخاذ کردهاند که بر اساس مدل سرمایهگذاریِ سرمایهی جسورانه است. این رویکرد شامل کمکهای مالی چند ساله است که معمولاً با نوعی مشارکت مستقیم از طرف اهداکنندگان همراه میشود. این کمکها ممکن است شامل مشاورهی مدیریت، توسعهی طرحهای تجاری، تحقیق، شبکهسازی، حمایت از لابیگری یا کمک به بازاریابی باشد. بودجه اغلب بین اهداکنندگان جمعآوری میشود و به یک برنامهی رشد گره میخورد، به جای اینکه به یک برنامه محدود شود. یکی از مزایای این رویکرد این است که اگر سازمانها به اهداف عملکردی که در برنامههایشان مشخص شده است برسند، کمکهای مالی اغلب به صورت خودکار تمدید میشوند. اگرچه این موضوع ممکن است صرفاً معقول به نظر برسد، اما نشاندهندهی خروج از رویهی گذشته است، جایی که کمکهای مالی اغلب به صورت سالانه و بر اساس ملاحظاتی که به دور از شفافیت بودند، دوباره مورد مذاکره قرار میگرفتند.
گروههایی مانند بریجسپان و شرکای سرمایهی نیکوکاری صندوق سرمایهی مالی غیرانتفاعی به سازمانها در توسعهی استراتژیهای رشد کمک میکنند، در حالی که برخی از خیرین با هدف قرار دادن زمینههای خاص و مراحل نهادی، در آن حوزهها تخصص پیدا میکنند. برای مثال، بنیاد اِدنا مککانل کلارک و شرکای سرمایهی سیچنج فقط به سازمانهایی که هدفشان متحول کردن زندگی جوانان است، بودجهی رشد اختصاص میدهند. اخیراً، بنیاد اسکول، «صندوق تهدیدات فوری اسکول» را برای حمایت از تلاشها برای مقابله با تغییرات آب و هوایی، درگیری خاورمیانه، تکثیر هستهای، همهگیریها و کمبود آب راهاندازی کرده است.
تمام این عوامل باعث تغییر رویکرد از نیکوکاری «تسکینی» به نیکوکاری «درمانگر» میشود، رویکردی که در آن اهداکنندگان به جای تلاش صرف برای کاهش آلام، در صدد تغییر شرایط اجتماعیای هستند که باعث رنج و مشقت میشوند. عناصر اصلی این تغییر عبارتند از جستجوی ایدههای نوآورانه، سرمایهگذاری هدفمند روی کارآفرینان اجتماعی با عملکرد بالا، تأمین سرمایه بلندمدت به همراه کمکهای مدیریتی و پیگیری دقیق نتایج.
این تغییرات به طور گستردهای توسط نسل فعلی کارآفرینان و خیرین حوزهی فناوریبالا پذیرفته شده است – بسیاری از آنها در حالی که هنوز در دهههای ۳۰ و ۴۰ زندگی خود بودند ثروتاندوزی کردهاند و تا اواسط قرن بیست و یکم فعال خواهند بود. بر خلاف خیرین سنتیتر، آنها نه تنها تمایل به نوشتن چک، بلکه به مشارکت مستقیم در ساخت راهحلها نشان دادهاند.
جول ال. فلیشمن در کتاب خود، «بنیاد: راز بزرگ آمریکا»، پیشبینی میکند که کارآفرینی اجتماعی و نوعی سرمایهگذاری خیرخواهانه بر نیکوکاری در قرن بیست و یکم تسلط خواهد یافت، زیرا این الگوها برای سازماندهی و تأمین مالی تغییر اجتماعی، «تأثیری به مراتب بیشتر از دلارهایی که به شیوهی سنتی هزینه میشوند، به دست میآورند». با این حال، یکی از محدودیتهای قابل توجه نوعی سرمایهگذاری خیرخواهانه این است که سازمانهای اجتماعی، برخلاف کسبوکارهای نوپا، در صورت موفقیت، سودی تولید نمیکنند. آنها همچنین به طور معمول از صرفهجویی ناشی از مقیاس بهرهمند نمیشوند. هیچ استراتژی خروجی وجود ندارد؛ آنها با رشد خود، فقط به پول بیشتری نیاز دارند. رویکرد سرمایهی جسورانه برای حمایت از بنگاهها در مراحل اولیهی آنها طراحی شده است، نه برای همیشه. کارآفرینان اجتماعی برای نیازهای مداوم یا تأمین مالی رشد قابل توجه، باید به دولتها یا منابع مالی اهداکنندگان بزرگ روی آورند، یا از طریق کسبوکار اجتماعی، درآمد خود را ایجاد کنند. مورد آخر توجه فزایندهای را در میان خیرین جلب کرده است. برخی از آنها صندوقهای به اصطلاح «سرمایهی صبورانه» ایجاد کردهاند تا کارکردِ ساختوسازِ نهادها را که صندوقهای سرمایهگذاری خصوصی برای کسبوکار انجام میدهند، برآورده سازند.
چشمانداز بخشش نیز از طرق دیگری در حال گسترش است. سازمانهایی مانند GlobalGiving و Kiva با استفاده از اینترنت، منابع را از میلیونها «خیرخواه خرد» گرد هم میآورند. نمونههای دیگر گردآورندگان منابع عبارتند از حلقههای بخشش، بنیادهای زنان و انجمنهای شهر. مدل قدیمی بخشش از سوی افراد غریبه به غریبههای دیگر، در حال جایگزینی با مدلی مبتنی بر ارتباط و پاسخگویی است.
در ادامه، به برخی از ایدهها دربارهی اینکه چگونه خیرین میتوانند منابع را برای مهار مؤثرتر کارآفرینان اجتماعی دوباره به کار گیرند، اشاره شده است:
ایجاد مشارکت مؤثرتر کارآفرینان اجتماعی با کسب و کارها و دولتها
بنیاد بیل و ملیندا گیتس، بزرگترین بنیاد جهان، در سال ۲۰۰۹، ۳.۵ میلیارد دلار کمک مالی اهدا کرد. این رقم ممکن است بسیار زیاد به نظر برسد، اما از بودجهی سالانهی ادارهی پلیس شهر نیویورک کمتر است. بنیاد گیتس امیدوار است با این پول، بر فقر و بهداشت جهانی تأثیر بگذارد. بنابراین، این بنیاد به اهرم فشار نیاز دارد. یک رویکرد، حمایت از کارآفرینان اجتماعیای است که توانایی تغییر رویهها در کسب و کار و دولت را دارند.
در وهلهی اول، سیاستگذاران و کارآفرینان اجتماعی باید بهطور منظمتری گردهم آیند تا بتوانند راههایی برای ترکیب نقاط قوت خود برای بهبود سیستمهای دولتی بیابند. همچنین، کارآفرینان اجتماعی و رهبران کسب و کار باید با هم مشارکتهایی را شکل دهند تا نحوهی متحول کردن شیوههای کسب و کار برای پاسخگویی به نیازهای ضروری را کشف کنند. فرایند گردهم آوردن این طرفین، به اشتراک گذاشتن ایدهها و ایجاد اعتماد، زمانبر و پرهزینه است. خیرین جایگاه ویژهای برای برانگیختن چنین تبادلهایی و ایجاد فضایی بیطرف برای پرورش ایدهها و نهادهای جدید دارند.
حمایت از زیرساختهای کارآفرینی اجتماعی
نیکوکاران میتوانند از نفوذ خود بر دانشگاهها برای تشویق آموزش و پژوهش متمرکز بر کارآفرینی اجتماعی استفاده کنند. آنها میتوانند برای جذب دانشجویان علاقهمند به این حوزه، از شهریه حمایت کنند. برنامههای بورسیه موجود مانند برنامههای اکوینگ گرین، بنیاد دراپر ریچاردز، آشوکا یا میند تراست، نقش کلیدی در پرورش استعدادها برای حوزهی کارآفرینی اجتماعی ایفا میکنند. اما تعداد آنها بسیار محدود است. برای جذب افراد بیشتر به این حوزه و به طور خاص، برای جذب متقاضیان از خانوادههای کمدرآمد که اغلب با ترک مسیرهای شغلی سنتی، ریسک مالی قابل توجهی را بر عهده میگیرند، به برنامههای بورسیهی زیادی نیاز است.
کارآفرینی اجتماعی همچنان کمبازتاب است. بنیادها میتوانند با سرمایهگذاری بر ساختارهای رسانهای جدیدی که پوشش بیشتری از راهحلها در اخبار را در بر میگیرند، به این مشکل رسیدگی کنند. آنها همچنین میتوانند از ایجاد پلتفرمهایی (روزنامهها، وبسایتها، پایگاههای دادهی عمومی و غیره) برای تسهیل اشتراک دانش در مورد نوآوری اجتماعی حمایت کنند. وبسایت «لبهی اجتماعی» بنیاد اسکول، فضایی را برای کارآفرینان اجتماعی فراهم میکند تا دربارهی تجربیات خود بنویسند، توصیههایی رد و بدل کنند و از رویدادها و فرصتهایی مانند برنامههای بورسیه و تأمین مالی مطلع شوند. وبسایت «تغییرساز» آشوکا، میزبان «رقابتهای مشارکتی» است که در آن مردم سراسر جهان راهحلهایی برای مشکلات جهانی پیشنهاد میدهند. این قالب منبع باز، ایدههای کاربردی زیادی را به خود جلب میکند و بهترین آنها با جوایز و گاهی اوقات کمکهای مالی قابل توجه از بنیادها پاداش داده میشوند. بنیادهایی که دارای کارکنان پژوهشی هستند نیز باید برای کمک به اعطاکنندگان کمکهای مالی کوچکتر در شناسایی فرصتهای بخشش راهبردی، اقدامات بیشتری انجام دهند.
بنیادها میتوانند با تأمین مالی برنامههای آموزشی و بورسیههای تحصیلی به نسل «بیبیبومر» (متولدین دههی ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴) کمک کنند تا در «حرفههای بازنشستگی» خود به سمت ایجاد تغییرات مثبت حرکت کنند. مارک فریدمن، نویسندهی کتاب «بازنشستگی»، این استراتژی را برای جامعه ضروری میداند تا بتواند از «بزرگترین نسل تاریخ آمریکا» یک «سود سهام تجربه» قابل توجه به دست آورد.
بنیادها همچنین میتوانند با الگوبرداری از بنیاد «تپرووت»، از برنامههایی که «کمکهای بلاعوض خدماتی» به شرکتها ارائه میدهند، حمایت کنند تا کار داوطلبانه را با مشاغل تجاری بیشتر ادغام کرده و اطمینان حاصل کنند که شرکتها در دوران رکود اقتصادی نیز از لحاظ اجتماعی درگیر باقی میمانند. این نوع مواجهات، جریان استعدادها را در میان بخشهای مختلف افزایش میدهد.
در نهایت، خیرین میتوانند با حمایت از رشد خدمات مشاورهای بیشتری مانند «مشاوران تأثیرگذاری اجتماعی افاسجی» که به خیرین و سرمایهگذاران اجتماعی برای تصمیمگیریهای هوشمندانهتر در مورد تأمین مالی کمک میکنند، از سرمایهگذاریهای موجود خود بیشترین بهره را ببرند.
به رویکردهای اثربخش پایبند باشید و شفاف صحبت کنید
در دنیای تجارت، سرمایهگذاران زمانی استراتژی خود را تغییر میدهند که باور داشته باشند میتوانند بازدهی بهتری کسب کنند. اما خیرین، سیاستگذاران و افراد منصوبشدهی سیاسی اغلب برای ایجاد تنوع یا صرفاً برای متمایز کردن خود از پیشینیان، تغییر مسیر میدهند. یک نمونه، دور شدن یونیسف از تمرکز بر بقای کودکان است. یونیسف بین سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۹۵ با جلب توجه جهانی به چند مداخلهی نجاتبخش اساسی، به دستیابی به پیشرفتهای چشمگیر در زمینهی سلامت کودکان کمک کرد. میلیونها مرگ، عمدتاً از طریق واکسیناسیون و درمان با محلول خوراکی پیشگیری شد. با تغییر رهبری یونیسف در سال ۱۹۹۵، تمرکز بر بقای کودکان کاهش یافت – نه به این دلیل که نتایج ضعیف بود یا نیاز رفع شده بود، بلکه به این دلیل که رهبر جدید به مداخلات مبتنی بر حقوق اولویت میداد.
به طور مشابه، تأمینکنندگان مالی اغلب به دلایلی که از دریافتکنندگان کمکهای مالی خود پنهان میکنند، رویکرد خود را تغییر میدهند و روابط را با توضیحاتی مانند «چند سال است که با هم کار میکنیم و فکر میکنیم وقت آن رسیده است که به سراغ کارهای دیگری برویم» پایان میدهند. این بیشتر به زبان روابط عاشقانه شباهت دارد تا سرمایهگذاری اجتماعی. هنگامی که تأمینکنندگان مالی به این شکل ارتباط برقرار میکنند، این پیام را میرسانند که عملکرد در اولویت نیست. تأمینکنندگان مالی باید تلاش کنند تا تصمیمات خود را با جملاتی مانند «ما معتقدیم میتوانیم در جاهای دیگر تأثیر بیشتری داشته باشیم – و دلیل آن به شرح زیر است» توضیح دهند.
بگذارید سازمانهای بیشتری تعطیل شوند
هر روز سازمانهای اجتماعی جدیدی تأسیس میشوند، اما تعداد کمی از آنها تعطیل یا ادغام میشوند. از آنجا که عرصه اجتماعی فاقد گردش نهادیای است که در بخش کسبوکار یافت میشود، منابع تمایل دارند با گذشت زمان به جای اینکه از گروههای با عملکرد ضعیف به گروههای با عملکرد بالا اختصاص یابند، هر چه بیشتر پراکنده شوند. صنایع برای جلوگیری از رکود به تجدید مداوم ایدهها، افراد و سازمانها نیاز دارند. راهحل این نیست که مردم را از راهاندازی کسبوکارهای اجتماعی منصرف کنیم، بلکه صرفاً اطمینان حاصل کنیم که شکست و عملکرد متوسط باعث کاهش یا قطع تأمین مالی میشود.
ایجاد همکاری بین کارآفرینان اجتماعی
بیل دریتون معتقد است که مرحلهی بعدی کارآفرینی اجتماعی، بهبود همکاری است. در اوایل قرن بیستم، گروههایی از وکلا و مشاوران مدیریت کشف کردند که میتوانند با پیوستن به یکدیگر در شرکتها، کارایی خود را افزایش دهند و نفوذ خود را چند برابر کنند. نیکوکاری میتواند کارآفرینان اجتماعی را تشویق کند تا در شرکتهایی گرد هم آیند که در آن بتوانند تخصص و مخاطبان را به اشتراک بگذارند، ایدهها را آزمایش کنند، کسبوکارهایی را راهاندازی کنند و خدمات مشاورهای را به مشتریان بزرگتر، از جمله کسبوکارها و دولتها ارائه دهند. چنین شرکتهایی میتوانند پایگاهی را برای کاهش ریسک و تنهاییای فراهم کنند که میتواند کارآفرینان در مراحل اولیه را دلسرد کند. ابتکارات موفق در این راستا شامل «مرکز نوآوری اجتماعی» و «منطقهی کشف مارس»، هر دو در تورنتو، میشوند. یکی دیگر از همکاریهای خلاقانه، «نسل نوآوری اجتماعی» است، که شراکتی بین «بنیاد خانوادهی جی. دبلیو. مککانل»، «منطقهی کشف مارس»، «موسسهی پلن» و «دانشگاه واترلو» است که برای تقویت تغییرات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در کانادا که منجر به نوآوری اجتماعی مستمر و اصلاحات «کل سیستم» میشود، تلاش میکند.
دیدگاه خود را بنویسید