به گفته هارولد بلوم، منتقد، مشکل هملت نیست "بیش از حد فکر میکند"، بلکه "بیش از حد خوب فکر میکند" و در نهایت "نمیتواند در هر نوع توهم آرام بگیرد". این امر را همچنین میتوان در مورد نسیم نیکلاس طالب، فیلسوف، مقالهنویس و تاجر نیز گفت. او مشاهده کرده است که متخصصان سرمایهگذاری را گمراه کرده و در عین حال کاملاً مطمئن، معاملهگران، مدیران صندوقهای تامینی، بانکداران وال استریت، M.B.A.s، مدیران عامل، اقتصاددانان برنده نوبل و دیگرانی که ادعا میکنند، پوسیدهای را شناسایی میکند. آنها قادرند آینده را پیشبینی کنند و گذشته را توضیح دهند. طالب میگوید که همانند همه متخصصان دیگر، این "متخصصان" به قدردانی از "قوهای سیاه" کوتاهی میکنند: رویدادهای بسیار مهم اما بعید است که پیشبینیها و توضیحات استاندارد را بدتر از بیارزش میدانند. سبک طالب شخصی و ادبی است، اما بینشهای هترودوکسی او سختگیرانه است (گاهی اوقات ممکن است با فیلیگرن نویسنده تکان بخورد). این ترکیب، یک کتاب هیجانانگیز، آزاردهنده، بحثانگیز و فراموشنشدنی درباره شانس و تصادف را به وجود میآورد. در حالی که طالب داروی قوی ارائه میدهد که برخی از خوانندگان ممکن است گاهی اوقات آن را خیلی تلخ ببینند، من آن را برای هر کسی که میخواهد یک تلقیح قدرتمند در برابر زودباوری داشته باشد تجویز میکنم.
نکات اساسی کتاب
- "قوهای سیاه" رویدادهایی بسیار مهم اما بعید هستند که به راحتی قابل توضیح باشند - فقط در گذشته قابل توجیه هستند.
- قوهای سیاه تاریخ فناوری، علم، تجارت و فرهنگ را شکل دادهاند. همانطور که جهان بیشتر به هم متصل میشود، قوهای سیاه اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
- ذهن انسان در معرض نقاط کور، توهمات و سوگیریهای متعددی است. یکی از سوگیریهای بسیار ضار، استفاده نادرست از ابزارهای آماری استاندارد مانند "منحنی زنگ" است که قوهای سیاه را نادیده میگیرد.
- ابزارهای آماری دیگری مانند "توزیع قانون قدرت" بهتر در مدلسازی بسیاری از پدیدههای مهم عمل میکنند.
- توصیههای تخصصی اغلب بیفایده هستند و بیشتر پیشبینیها شبهعلم هستند.
- امکان دارد خودتان را آموزش داده و سوگیریهای شناختی خود را غلبه کنید و به تصادفات ارزش بدهید، اما این کار آسان نیست.
- میتوانید در برابر قوهای سیاه منفی محافظت کنید و همزمان از قوهای سیاه مثبت بهرهبرداری کنید.
چکیده کتاب قو سیاه
وقتی همه قوها سفید بودند
قبل از سال 1697، معلمان با اطمینان به دانشآموزان اروپایی آموزش میدادند که همه قوها سفید هستند. آنها دلیل کمی برای فکر کردن در غیر این صورت نداشتند، زیرا هر قوی که تا به حال مورد بررسی قرار گرفته بود پرهای برفی یکسانی داشت. اما سپس کاشف هلندی ویلم دی ولامینگ در استرالیا فرود آمد. در میان بسیاری از موجودات عجیب و غریب مانند کانگورو، پلاتیپوس، اردک پشمالو، و خرس عروسکی کوالا، ولامینگ پرندههای تیره پرهایی را کشف کرد که به طرز قابل توجهی شبیه قوها بودند. آیا قوهای سیاه؟ در واقع بله. پس از مشاهده، آنها به همان اندازه غیرقابل انکار بودند که غیرقابل تصور بودند و اروپاییها را مجبور کردند که برای همیشه در مفهوم "قو" تجدید نظر کنند. با گذشت زمان، قوهای سیاه به معمولیت رسیدند.
"دنیای مدرن... تحت سلطه رویدادهای نادر - بسیار نادر - است."
الگوهایی مانند قوهای سیاه در تاریخ بسیار رایج بودهاند. این الگو به طور کلی به مواردی اشاره دارد که اتفاقات یا ظواهری که قبلاً مشاهده نشدهاند و یا به نظر غیرممکن میرسند، بعداً رخ میدهند و به عنوان چیزهای طبیعی و روزمره شناخته میشوند.
دلیل این امر میتواند به عوامل مختلفی برگردد. به طور کلی، دلیل اصلی این پدیده، عدم آگاهی یا ناشناختگی ما درباره وجود یا امکان رخداد برخی از پدیدههاست. همچنین، تغییرات در علم، فناوری، فرهنگ و سایر عوامل میتوانند باعث شوند که وقایع بعید به نظر آمده ولی در آینده رخ دهند.
به عنوان مثال، قبل از اختراع رایانه شخصی و اینترنت، بسیاری از مردم نمیتوانستند این امکان را تصور کنند که چگونه یک شبکه جهانی ارتباطی وجود خواهد داشت که به همه اجازه دسترسی به اطلاعات و ارتباط با یکدیگر را بدهد. اما این اختراعات و تغییرات در حوزه فناوری ارتباطات، به مرور زمان و با پیشرفت علم و فناوری، واقعیت شدند.
همچنین، ممکن است تغییرات در شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باعث شوند که وقایع غیرمعمول و بعید به نظر برسند. به عنوان مثال، ظهور حملات تروریستی 11 سپتامبر در آمریکا که قبلاً به آن فکر نمیشد، باعث تغییرات عمدهای در سیاستهای جهانی و امنیت عمومی شد.
در نهایت، مهم است که درک کنیم که پیشبینی رویدادهای آینده همواره چالشبرانگیز است و هیچکس نمیتواند با قطعیت کامل و دقیق وقوع یا عدم وقوع یک رویداد را پیشبینی کند. با این حال، با داشتن دیدی گسترده و اطلاعاتی کاملتر، میتوانیم بهتر درک کنیم که برخی از وقایع غیرمعمول و بعید نیز میتوانند رخ دهند و باید آماده باشیم تا با آنها روبرو شویم.
ما به آنچه اتفاق افتاده احترام می گذاریم و آنچه می توانست اتفاق بیفتد را نادیده می گیریم.
سادهسازی یکی از ویژگیهای مهم ذهن انسان است و درک و تفسیر دادهها را سهولت میبخشد. سادهسازی به ما امکان میدهد اطلاعات پیچیده را به شکلهای سادهتر و قابل فهمتر تجزیه و تحلیل کنیم. این فرایند به ما اجازه میدهد تا با حجم بزرگی از اطلاعات که هر روزه در اطرافمان وجود دارد، مقابله کنیم و تصمیمگیریهای مؤثرتری انجام دهیم. داستانها نمونهای از سادهسازی در ذهن انسان هستند. انسانها دارای تمایلی به ساختن داستانها هستند تا واقعیت پیچیده را به شکلی سادهتر و قابل فهم برای خود تعریف کنند. داستانها به ما امکان میدهند الگوها و روابط میان اطلاعات را درک کنیم و به خاطر بسپاریم. همچنین، داستانها ابزاری قدرتمند برای انتقال ایدهها، ارزشها و تجربیات اجتماعی هستند. اما باید توجه داشت که سادهسازی همچنین میتواند به خطاها و سوگیریها منجر شود. وقتی که اطلاعات پیچیده را به شکل سادهتری تفسیر میکنیم، ممکن است جنبههایی از واقعیت را نادیده بگیریم و به نتایج نادرستی برسیم. همچنین، سوگیریها و تمایل به تأیید افکار و باورهای قبلی نیز میتوانند در نتیجه سادهسازی بیش از حد بروز کنند.
بنابراین، درک ما از سادهسازی به عنوان یک ویژگی مفید در ذهن انسان باید با آگاهی از محدودیتها و خطرات آن همراه باشد. باید تلاش کنیم تا از سادهسازی بهرهمند شویم، اما به طور همزمان بازبینی و ارزیابی مستمر داشته باشیم تا از انحرافات و خطاهای احتمالی در فهم و تصمیمگیری جلوگیری کنیم.
خطای روایتگری
داستانی که طالب در کتاب توصیف کرده است، الگوی معمولی برای داستانهای موفقیت است. این الگو شامل عناصر مختلفی است که در طول داستان پیش میآیند. در اینجا، ما یک تاجر موفق را دنبال میکنیم که از صفر شروع کرده و به ثروت و موفقیت رسیده است.
- شروع در زمان حال: داستان ما در زمان حال آغاز میشود و ما شاهد موفقیت فعلی و ثروتمند شدن تاجر هستیم.
- فروتنی و آرزوی ثروت: تاجر از ابتدا بدون هیچ چیزی شروع کرده و آرزوی ثروتمند شدن را داشته است. این نیاز دراماتیک او را به جلب توجه خواننده میکند.
- مواجهه با موانع: تاجر در راه خود با مانعها و مشکلاتی روبرو شده است، شاید یک رقیب قدرتمند که به عنوان آنتاگونیست عمل میکند. اما او با تصمیمات زیرکانه و دید برازنده، این موانع را غلبه میکند.
- رسیدن به موفقیت و ثروت: به دلیل تصمیمگیریهای هوشمندانه و استفاده از فرصتها، تاجر موفقیت و ثروت جمع میکند.
- خاتمه موفق: تاجر به زودی بازنشسته میشود، زندگی خانوادگی موفقی را برقرار میکند و فرزندان با استعدادی دارد که در مدارس برتر شرکت میکنند. او به عنوان یک الهام بخش و الگوی موفقیت برای دیگران محسوب میشود.
این نوع داستانها به مردم کمک میکنند تا از تجربه موفقیت و ثروتمندی دیگران الهام بگیرند و با این تجربهها همزمان بازبینی کنند. آنها میتوانند به عنوان الگوها و الهامبخشان در مسیر خود بهرهبرداری کنند و از تجربیات آنها در زندگی شخصی و حرفهای خود بهرهبرداری کنند.
به طور کلی، داستانها اغلب یک نقش الهامبخش و الگوی موفقیت را برای خوانندگان به ارمغان میآورند و میتوانند تحت عناوین مختلف در مجلات تجاری و مطالعات کسب و کار مورد تمجید قرار بگیرند.اینجاست که داستان یک تاجر موفق در مجله تجاری معمولی شروع میشود. نام او جاناتان ویلیامز است، یک تاجر خردهفروش معمولی که در یک شهر کوچک زندگی میکند. او همیشه رویای ثروتمند شدن و داشتن یک زندگی با کیفیت را در سر داشته است.
جاناتان از صفر شروع کرده است. او هیچ دارایی قابل توجهی نداشت و تنها یک فروشگاه کوچک را اداره میکرد. اما او همیشه به خود و تواناییهایش اعتماد داشت و از این فروشگاه کوچک به عنوان نقطه شروعی برای رشد و پیشرفت خود استفاده میکرد. در طول سالها، جاناتان با مشکلات و موانع زیادی روبرو شد. رقابت شدید در بازار، تغییرات در سلیقه مشتریان و مشکلات مالی تنها برخی از چالشهایی بودند که او با آنها روبرو شد. اما او هرگز ناامید نشد و از تجربیات خود درس گرفت. جاناتان تصمیمات زیرکانهای را در مدیریت کسب و کار خود اتخاذ کرد. او با دقت بازار را مطالعه کرد و به شناخت اصول اقتصادی و استراتژیهای تجاری عمیقی دست یافت. او از نظریات متفاوت و توصیههای احمقانه که اغلب از افراد محیطش میشنید، عبور کرد و به جای آن، راهکارهای خلاقانه و منطقی خود را اجرا کرد. با رشد و توسعه کسب و کار خود، جاناتان توانست ثروتی قابل توجهی را جمع کند. او از تجربیات خود در موفقیت عمیقی بهرهبرداری کرد و با سرمایهگذاری هوشمندانه، داراییهایش را گسترش داد.در نهایت، جاناتان تصمیم گرفت از کسب و کار خود بازنشسته شود و زندگی شادی را با همسرش آغاز کند. او با یک زن بسیار خوشبخت ازدواج کرد و همچنین فرزندان باهوش و با استعدادی دارد که در دانشگاههای معتبر شرکت میکنند.
اکنون، جاناتان به عنوان یک الهام بخش و نمونهای از موفقیت در دنیای تجارت شناخته میشود. او به عنوان سخنران مهمان به واحد تجاریها و کنفرانسهای مختلف دعوت میشود تا در مورد تجربیات و راههای موفقیت خود صحبت کند. او به عنوان یک سخنران محبوب و الهامبخش مورد استقبال قرار میگیرد و مردم از تجربیات و نکات عملی او برای رشد و موفقیت شخصی و حرفهای خود بهره میبرند.
"ما انسانها گونهای بسیار خوششانس هستیم، و... ژنهای ریسکپذیران را به ارث بردهایم. ریسکپذیران احمق، البته."
فرضیه جایگزینی که مطرح میکند، ادعا میکند موفقیت جاناتان به خوش شانسی برمیگردد و تمام داستان موفقیت او صرفاً به تصادف و شانس ارتباط دارد. این فرضیه معتقد است که او درست در زمان و مکان مناسب قرار گرفته و برنده لاتاری شده است، و هیچ فضیلت یا توانایی خاصی در پشت موفقیت او وجود ندارد.
این نظریه در واقع یک نوع مغالطه لودیک است و به اصطلاح "تحلیل سوگیرانه" نیز معروف است. آنچه که این فرضیه ادعا میکند، این است که مردم به طور غلطی شانس را در زندگی دست کم میگیرند و تمام موفقیتهای فرد به تصادف برمیگردد. این نگرش نادرست است و نادیده گرفتن تلاش، استعداد، تجربه و سایر عواملی که در مسیر موفقیت نقش دارند. بیان این مغالطه لودیک باعث میشود که همه موفقیتها به تصادف و شانس نسبت داده شوند و اراده و تلاش فرد را تحتالشعاع قرار دهند. این نوع تفکر منجر به تخریب اعتماد به نفس و انگیزه افراد میشود، زیرا آنها ممکن است فکر کنند که هیچ کاری برای رسیدن به موفقیت انجام ندهند زیرا همه چیز به شانس بستگی دارد.
به طور کلی، موفقیت یک ترکیب پیچیده از عوامل مختلف است که شامل تلاش، استعداد، مهارت، ارتباطات، فرصتها و بسیاری عوامل دیگر است. نادیده گرفتن این عوامل و تخصیص تمام موفقیت به شانس، تفکری ناقص و نادرست است.
ما داستانها را دوست داریم، خلاصه کردن را دوست داریم، و دوست داریم سادهسازی کنیم، یعنی ابعاد مسائل را کاهش دهیم.
در برخی موارد، شانس میتواند نقش مهمی در موفقیت افراد ایفا کند، و در برخی حرفهها، مهارت و تلاش فرد نیز بسیار اهمیت دارد. همچنین، صحیح است که ممکن است بین افرادی که در شرایط مشابهی شروع به کار میکنند و ویژگیهای مشابهی دارند، نتایج متفاوتی وجود داشته باشد. این مسئله ممکن است به دلیل تفاوتهای فردی، تصمیمگیریهای مختلف، فرصتهای متفاوت، و بسیاری عوامل دیگر باشد. در مورد مثال تاجر الهام بخش، صحیح است که در بین افرادی که شروع به کار کرده و ویژگیهای یکسانی دارند، نتایج متفاوتی وجود دارد. این ممکن است به دلیل تفاوت در استراتژیها، تواناییها، شبکه روابط، شانس و عوامل دیگر باشد. نمیتوان همه را با یک قلم قاپید و به یک نتیجهای رسید.
درباره موفقیت هنری نیز، صحیح است که بسیاری از نویسندگان با استعداد در همان زمان آثاری تولید کردهاند، اما به دلایل مختلفی نتوانستهاند به موفقیت و شهرت برسند. ممکن است این دلایل شامل نقص در بازاریابی و تبلیغات، عدم شناخت توسط مخاطبان، تصمیمات نادرست، سختیهای شخصی و زندگی، و سایر عوامل باشد. بنابراین، وجود شواهد گم شده درباره شکستها و عدم موفقیتها، میتواند تصویری ناقص از موفقیت فردی را نشان دهد. به طور کلی، موفقیت و شکست یک ترکیب پیچیده از عوامل است و نمیتوان آن را فقط به شانس یا تلاش تعلق داد. تفاوتها و نتایج متفاوت بین افراد در شرایط مشابه، عدم وجود شواهد قطعی و گم شده درباره شکستها، و عوامل متعدد دیگر، نشان میدهد که تفسیر ساده و یکبعدی از موفقیت و شکست ممکن است نادرست و ناقص باشد.
"اکنون، من با آنهایی که توصیه میکنند از روایت برای جلب توجه استفاده شود مخالف نیستم... فقط اینکه روایت میتواند در مکانهای اشتباه کشنده باشد."
ذهن انسان به تمایل دارد که به دنبال تایید نظریات و ایدههای خود باشد و به دنبال الگوها و الگوهایی بگردد که میتوانند تصویری ساده و قابل فهم از واقعیت ارائه دهند. این تمایل به تایید و تصویب ممکن است باعث شود که افراد به طور ناخودآگاه از شواهد متناقض یا نادر غافل شوند و به دنبال تفسیرهایی بگردند که با دیدگاه و باورهایشان سازگار باشد. همچنین، تمایل به تونل زنی نیز یک الگوی معمول در فهم و تفسیر واقعیت است. افراد ممکن است تمایل داشته باشند که شواهد را به گونهای برچیده و دستهبندی کنند که با ایدهها و باورهایشان سازگار باشد و سایر جوانب و احتمالات را مغفول بگیرند. این ممکن است منجر به تصمیمگیریهای نادرست و انحصاری شود.
همچنین، اعتماد بیش از حد به نظرات و توصیههای افراد متخصص نیز میتواند به مشکلاتی منجر شود. افراد معمولاً به دنبال راهکارهای ساده و قطعی هستند و به تمایل دارند مشکلات و چالشهای پیچیده را به صورت سریع و آسان حل کنند. اما واقعیت این است که مسائل پیچیده اغلب نیازمند بررسی دقیقتر و رویکردهای چندگانهتر هستند.
در نهایت، اغفال قوهای سیاه یا رویدادهای نادر نیز میتواند تأثیرات مهمی در تصمیمگیریها داشته باشد. افراد معمولاً تمایل دارند به عنوان رویدادهای نادر و غیرمعمول ذهنیتی منفی داشته باشند و به طور نادرست آنها را در محاسبات و تحلیلهای خود در نظر نگیرند، در حالی که این رویدادها میتوانند تأثیر بسیاری در طول زمان داشته باشند.
به طور کلی، این الگوهای تفکر و تصمیمگیری میتوانند باعث کاهش دقت و صحت تصمیمات شود و درک کامل و جامع از واقعیترا محدود کنند. برای جلوگیری از این مشکلات، مهم است که افراد به دقت و بازنگری بیشتری در تحلیل شواهد و الگوها پرداخته و از تعارضات و نادرستیها آگاه باشند. همچنین، تنوع در منابع و منابع معتبر برای بررسی و تحلیل مسائل کمک میکند و به افراد کمک میکند تا از محدودیتهای تونل زنی خارج شوند. در نهایت، توجه به قوهای سیاه و رویدادهای نادر نیز باید در بررسی و تحلیل واقعیت در نظر گرفته شود تا به تصمیمات بهتری برسیم.
«مدیوکریستان» یا «افراطی؟»
ذهن انسان تمایل دارد تا ویژگیهای خشن واقعیت را هموار کند و به سمت توجه به الگوها و تصورات سادهتر حرکت کند. این مسئله در واقع یک ویژگی ذهنی است که در بسیاری از موارد مفید است، زیرا به انسان کمک میکند تا با پیچیدگیهای محیط خود سر و کار داشته باشد و به طور سریع تصمیمگیری کند.
اما، همانطور که اشاره کردید، این تمایل به سادهسازی و توجه به الگوها وقتی که با پدیدههایی روبرو هستیم که واریانس بالایی دارند یا در دستهبندی "Extremistan" قرار میگیرند، میتواند مشکلاتی را به وجود آورد. در Extremistan، رویدادها و پدیدهها میتوانند به طور قابل توجهی از یکدیگر متمایز شوند و تغییرات بزرگی را ایجاد کنند که با توزیعهای آماری استاندارد توصیف نمیشوند. در اینجا، تمرکز بر توزیع گاوسی و الگوهای سادهتر ممکن است باعث اندازهگیری نادرست و ناکارآمد واقعیت شود. برای مثال که ذکر کردید، اگر بیل گیتس و درآمدهای مدیران را با هم مقایسه کنیم، این دو دسته داده در دستهبندی "Extremistan" قرار میگیرند. درآمدهای مدیران میتوانند واریانس بسیار بالایی داشته باشند و تغییرات بزرگی را نشان دهند. بنابراین، استفاده از توزیع گاوسی ساده برای توصیف این واقعیت میتواند به نتایج نادرستی منجر شود و از جنبههای مهم و اساسی این مقایسه غافل شویم.
در مواردی که با پدیدههایی از نوع Extremistan سر و کار داریم، بهتر است از رویکردهای آماری و تحلیلی پیشرفتهتری استفاده کنیم که قادر به مدیریت و توصیف تغییرات بزرگ و واریانس بالا باشند. به علاوه، توجه به جزئیات بیشتر و بررسی تفصیلیتر میتواند به ما کمک کند تا پدیدهها را به صورت کاملتر درک کنیم و از محدودیتهای سادهسازی خارج شویم.
بنابراین، در مواجهه با واقعیتهای پیچیده و با واریانس بالا، مهم است که به اندازه کافی دقیق و کامل به آنها نگاه کنیم و از روشها و تکنیکهای مناسب برای توصیف و تحلیل آنها استفاده کنیم.
آنچه اهمیت دارد این نیست که چند وقت یکبار حق با شماست، بلکه این است که اشتباهات انباشته شما چقدر بزرگ است.
تفاوتی بین ارتفاع انسانها و فروش بلیط سینما وجود دارد. ارتفاع انسانها یک متغیر پیوسته است که در یک محدوده معقول قرار میگیرد. به عبارت دیگر، ما نمیتوانیم انسانی با قد 3000 فوت یا یک اینچ پیدا کنیم. این مثال در مرز Mediocristan قرار دارد، جایی که مقادیر پدیدهها در یک محدوده مشخص و محدود قرار دارند و توزیع گاوسی میتواند برای توصیف این پدیده مناسب باشد. اما در مورد فروش بلیط سینما، ما با یک پدیدهای در Extremistan سر و کار داریم. میزان فروش بلیطهای یک فیلم موفق میتواند از ارزش متوسط به طور قابل توجهی بیشتر باشد و تغییرات بزرگی را نشان دهد. در اینجا، توزیع گاوسی که بر اساس منحنی زنگ ساخته میشود، ممکن است نتایج نادرستی را به دنبال داشته باشد و اطلاعات مهم را در مورد پدیدههای شدید از دست میدهد. در این موارد، استفاده از توزیعهایی مثل توزیع قدرت (منحنی قانون قدرت) که بر اساس قانون 80/20 و الگوهای غیرخطی برای توصیف پدیدهها استفاده میشوند، میتواند مناسب تر باشد. توزیع قدرت به ما اجازه میدهد تا توزیعی را که در آن رویدادهای شدید نمیتوانند به عنوان پرتها تلقی شوند و تغییرات بزرگ را نشان میدهند، مدلسازی کنیم. شکل منحنی در توزیع قدرت تعیین کننده است و به ما اطلاعات مفیدی در مورد واقعیتهای پیچیده و با واریانس بالا میدهد.
بنابراین، در مواجهه با پدیدههایی که در Extremistan قرار دارند و تغییرات بزرگی را نشان میدهند، مناسب است از روشها و تکنیکهای مناسب برای توصیف و مدلسازی آنها استفاده کنیم. این شامل استفاده از توزیعهایی مثل توزیع قدرت و منحنی قانون قدرت میشود که قادر به توصیف تغییرات بزرگ و پدیدههای شدیدتر هستند.
"خود را در موقعیت هایی قرار دهید که پیامدهای مطلوب بسیار بزرگتر از پیامدهای نامطلوب است."
توزیع نرمال گاوسی برای مدلسازی پدیدههای اجتماعی و اقتصادی که حاوی سرایت اجتماعی و بازخورد فراوان هستند، مناسب نیست. این پدیدهها معمولاً به صورت غیرخطی و با الگوهای پیچیدهتری عمل میکنند که توزیع گاوسی نمیتواند به درستی آنها را توصیف کند.
مثالی که کتاب ارائه داده است (مثال "ثروتمندان ثروتمندتر میشوند") نشانگر این است که در برخی از پدیدههای اجتماعی، پدیدههای شدید و بازخورد قوی منجر به ایجاد عدمتعادل و توزیع نامتوازن میشوند. در این حالت، توزیع قدرت میتواند برای مدلسازی مناسب باشد. توزیع قدرت (منحنی قانون قدرت) به ما اجازه میدهد تا پدیدههای ناهمتناهی و با توان زیاد را در نظر بگیریم و توزیع نامتوازن و غیرخطی را به درستی مدلسازی کنیم. به عنوان مثال، در مورد مثال شما درباره فیلم موفق، این پدیده باعث میشود که فیلم با محبوبیت بیشتری روبرو شود و توجه بیشتری از مردم به آن جلب شود. این بازخورد مثبت منجر به افزایش محبوبیت فیلم و در نتیجه افزایش درآمد و موفقیت آن میشود. این الگوی بازخورد قوی و عدمتعادل در توزیع موفقیت را مدل میکند که توزیع قدرت میتواند به درستی توصیف کند. از طرفی، توزیع قدرت همچنین ممکن است به افراط منجر شود، به معنایی که توان زیادی به افرادی که در قسمت شاخص توزیع قدرت قرار دارند، اختصاص میدهد. این میتواند به نتایج غیرمنتظره و عدمتعادل بیشتری منجر شود. بنابراین، در تفسیر نتایج و مدلسازی پدیدههایی که توزیع قدرت را دنبال میکنند، باید با دقت عمل کرد و از افراط در تفسیر پدیدهها خودداری کرد.
در کل، برای مدلسازی پدیدههای اجتماعی پیچیده و حاوی سرایت اجتماعی، توزیع قدرت به عنوانیک گزینه مناسبتر برای توصیف الگوهای نامتوازن و بازخورد قوی است. این توزیع میتواند به توصیف پدیدههایی مانند توزیع ثروت، شهرت، محبوبیت و سایر متغیرهای اجتماعی که توزیع نرمال گاوسی را نمیتواند به درستی توصیف کند، کمک کند.
پیش بینی ساختگی (یا نردها و گله ها)
درست است که پیشبینی دقیق رویدادهای آینده، از جمله موفقیت فیلمها، رشد بازار سهام و چیزهای بزرگ بعدی در تکنولوژی، بسیار دشوار است و هیچ کس نمیتواند با قطعیت کامل آنها را پیش بینی کند. پدیدههایی مانند بازخورد قوی، تصادفات و تأثیر قوهای سیاه در تاریخ وجود دارند که توانایی پیشبینی دقیق را محدود میکنند.
با این حال، برخی افراد و موسسات تلاش میکنند تا با استفاده از روشها و مدلهای تحلیلی، پیشبینیهایی درباره رویدادهای آینده ارائه دهند. این پیشبینیها ممکن است بر اساس تحلیل دادهها، الگوهای تاریخی، روند رشد و شاخصهای مرتبط باشند. با این حال، همیشه باید به این نکته توجه داشت که پیشبینیها ممکن است به علت تغییرات ناگهانی، عوامل غیرمتغیر مهم را در نظر نگیرند و در نتیجه نماینده دقیق و کاملی از آینده نباشند. نیز باید توجه داشت که مجلات و منابع رسمی، عموماً توصیههایی درباره بازارها و رویدادهای آینده ارائه میدهند. این توصیهها براساس تحلیلها و نظرات متخصصان و کارشناسان ممکن است ارائه شوند، اما همچنان بهصورت نظر شخصی بوده و درصدد پیشبینی دقیق و کامل نیستند.
در نهایت، باید به این نکته توجه کرد که دنیای پیچیده و پویایی را دربرمیگیرند و پیشبینی دقیق آینده به طور کلی به طور کامل ممکن نیست. بنابراین، بهترین رویکرد برای تصمیمگیری و سرمایهگذاری، ترکیبی از آگاهی درباره عوامل مختلف، تحلیل دادهها و ریسکمدیریت است تا در مقابل ریسکهای ناشی از عدم قطعیت آمادگی داشته باشیم.
"ما منطق تغییرات بزرگ از عادت را اشتباه میفهمیم."
انسانها به طور طبیعی به گلهها و خردها پیروی میکنند و در برخی موارد به متخصصان روی میآورند تا راهنمایی و توصیههای آنها را دریافت کنند. این ممکن است به دلیل عدم تسلط و دانش کافی در برخی زمینهها، ترس از تصمیمگیری خطا و نیاز به اعتماد به نفس و قطعیت در تصمیمگیری باشد. با این حال، همانطور که اشاره کردید، در برخی موارد پدیدهها و رویدادها ذاتاً تصادفی هستند و پیشبینی دقیق آنها بسیار دشوار است. این منجر به مشاهده الگوهای غیرمنتظره و شوکهای برونزا در دادهها میشود که ممکن است توسط روشهای سنتی و مدلهای ساده قابل توجیه و توصیف نباشد. بنابراین، ممکن است بهتر باشد از یک دیدگاه متعادل و بازنگری درباره جهان استفاده کنیم. در واقع، جهان پر از پیچیدگی و متغیرهای غیرمتعارف است و این بدان معنا نیست که همه چیز تصادفی و بینظم است، بلکه نشان میدهد که برخی از رویدادها و الگوها قابل پیشبینی دقیق نیستند. بهترین رویکرد برای مواجهه با این عدم قطعیت و تصمیمگیریهای پیچیده، ترکیبی از دانش، تجربه، تحلیل دادهها و ریسکمدیریت است. همچنین، مهارت در تشخیص الگوهای ناهنجار و توانایی سازگاری با تغییرات و شوکهای برونزا نیز مهم است.
دوستی با قوهای سیاه
حتی با توجه به این حقایق تلخ، به قول هملت، جهان نیازی ندارد که به «یک دماغه بی ثمر» تبدیل شود، و نه نیازی است که آسمان زیبا «مجموعه بخارات کثیف و آفتآور» جلوه کند. با پرورش برخی «فضیلتهای معرفتی» میتوانید قو سیاه را رام کنید، اگر دوست نشوید:
- چشمانتان را برای قوهای سیاه باز نگه دارید – اطراف را نگاه کنید و متوجه شوید که در اکسترمیستان هستید نه مدیوکریستان. آلودگی اجتماعی و پدیدههای ثروتمندتر شدن ثروتمندترها نشانههایی هستند که تازه از اتوبوس در اکسترمیستان پیاده شدهاید.
- باورها «چسبنده» هستند، اما به آنها چسبیده نشوید – هنگامی که با شواهد مخالف روبرو شدید باورهایتان را اصلاح کنید. جرأت کنید بگویید: «نمیدانم»، «اشتباه کردم» یا «جواب نداد».
- بدانید کجا میتوانید احمق باشید و کجا نمیتوانید – آیا دارید پیشبینی میکنید دخترتان چه نوع کیک تولد میخواهد؟ یا قیمت نفت طی 17 سال آینده پس از سرمایهگذاری کل پسانداز زندگیتان در آتیههای نفتی؟ شما نمیتوانید از احمق بودن جلوگیری کنید – هیچکس نمیتواند. اما گاهی احمق بودن خطرناک است و گاهی بیضرر.
- بدانید در بسیاری از موارد نمیتوانید بدانید – خارج از معمول و مفاهیم متعارف ذهنیتان فکر کنید. بدیلهایی را که میدانید اشتباه هستند حذف کنید، به جای اینکه همیشه تلاش کنید متوجه شوید چه چیزی درست است.
- هرچه دوره پیشبینی طولانیتر شود، خطاهای پیشبینی به صورت نمایی رشد میکنند – جایی که شواهد کم است قضاوت را معلق کنید و از پیشبینیهای بیش از حد دقیق برحذر باشید. تفکر «مبهم» میتواند مفیدتر باشد. اغلب باید فقط بر پیامدها تمرکز کنید، نه احتمالات بیش از حد دقیق.
- خود را در معرض «قوهای سیاه مثبت» قرار دهید – و در عین حال، در برابر قوهای سیاه منفی محافظت کنید. «سکههای کوچک شرط ببندید تا دلارها ببرید». به دنبال نامتقارنیهایی باشید که پیامدهای مطلوب بیشتر از نامطلوب است. امکانات شانس را با زندگی در شهر و داشتن دایره وسیعی از دوستان و همکاران تجاری متنوع بیشینه کنید.
- به دنبال غیرمنتظره باشید – به دنبال شواهد ردکننده نظریههای محبوب باشید. فکر کنید «چه رویدادی این نظریه را رد میکند؟» به جای اینکه فقط شواهد تأییدکننده را برای ثبات بر هم بسپارید و هر شاهد مخالف نظر خود را کنار بزنید. به عبارت دیگر: انباشتن شواهد تأییدکننده یک نظریه یا مدل ذهنی را اثبات نمیکند.
- از دگماتیسم اجتناب کنید – گذشته را «غیرروایی» کنید و به یاد داشته باشید که داستانها گمراهکنندهاند. این تمام ماجراست: آنها زره روانشناختی در برابر «تیرها و فلکهای سرنوشت دیوانهوار» هستند. خودتان فکر کنید. از گروههای افراطی و جمعیتها اجتناب کنید.
"هر روز صبح دنیا برای من تصادفی تر از روز قبل به نظر می رسد، و به نظر می رسد که انسان ها حتی بیشتر از روز قبل فریب آن را می خورند."
این جهان، این سیاره و زندگی شما بسیار بعید بود. اما آنها اتفاق افتادند. از خوش شانسی خود لذت ببرید و به یاد داشته باشید که شما یک قو سیاه هستید.
نویسنده به ما توصیه میکند که با دید باز و انعطافپذیر به جهان نگاه کنیم و در مواجهه با شواهد و اطلاعات جدید، باورهایمان را اصلاح کنیم. او همچنین بر توجه به پیامدها و نتایج تمرکز میکند و از پیشبینیهای بیش از حد دقیق و اعتماد نادرست به آنها خواستار میشود. او توصیه میکند که در زندگی، فرصتها را به دقت بررسی کنیم و از نامتقارنیها و غیرمنتظرهها استفاده کنیم. همچنین، از تمایل به دگماتیسم و گروههای افراطی خودداری کنیم و به جستجوی شواهدی برای ردکننده نظریهها و مدلهای محبوب بپردازیم.
درباره نویسنده
نسیم نیکلاس طالب (Nassim Nicholas Taleb) نویسنده، دانشمند و تاجر سابق برجستهای است که کمکهای قابل توجهی به حوزه تحلیل ریسک و عدم قطعیت کرده است. او در اول اکتبر 1960 در امیون، لبنان به دنیا آمد. طالب مدرک کارشناسی خود را در ریاضیات از دانشگاه پاریس گرفت و بعداً MBA خود را از مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا اخذ کرد.
کار طالب بر درک تأثیر رویدادهای بسیار نامحتمل یا آنچه او «رویدادهای قوی سیاه» مینامد که تأثیر نامتناسبی بر جامعه و بازارهای مالی دارند، متمرکز است. او استدلال میکند که مدلهای آماری سنتی و تکنیکهای مدیریت ریسک اغلب از حساب کردن این رویدادهای نادر اما تأثیرگذار ناتوانند.
یکی از کتابهای تأثیرگذار او، «فریب خورده توسط تصادف: نقش پنهان شانس در زندگی و بازارها» که در سال 2001 منتشر شد، نقش شانس و تصادف در تصمیمگیری را بررسی میکند. در این کتاب، طالب توهم کنترل را به چالش میکشد و اهمیت شناخت نقش شانس در زندگیمان را برجسته میکند.
یکی دیگر از آثار قابل توجه طالب «قوی سیاه: تأثیر بسیار نامحتمل» است که در سال 2007 منتشر شد. در این کتاب، او به طور عمیقتر به مفهوم رویدادهای قوی سیاه میپردازد و تبعات آن را برای حوزههای مختلف از جمله مالی، اقتصاد و تاریخ بحث میکند. طالب استدلال میکند که جامعه باید برای این رویدادهای غیرقابل پیشبینی آمادهتر باشد و استراتژیهای محکمی برای کاهش پیامدهای منفی آنها تدوین کند.
سبک نوشتاری طالب با طنز تیزش، شکاکیت نسبت به مقامات و تأکید بر عملی بودن مشخص میشود. او خوانندگان را تشویق میکند تا باورهای رایج را زیر سؤال ببرند و خرد متعارف را به چالش بکشند. ایدههای او محبوبیت قابل توجهی کسب کرده و تأثیر عمیقی بر حوزههایی مانند مالی، اقتصاد و مدیریت ریسک داشتهاند.
علاوه بر نوشتن، طالب به عنوان یک معاملهگر مشتقات و در موقعیتهای مختلف در مؤسسات مالی کار کرده است. او همچنین به عنوان استاد در چندین دانشگاه معتبر خدمت کرده و تخصص خود در زمینه ریسک و عدم قطعیت را با دانشجویان و محققان به اشتراک گذاشته است. نسیم نیکلاس طالب با کمک به درک ریسک، عدم قطعیت و تأثیر رویدادهای نادر، چهرهای برجسته در حوزههای مالی، اقتصاد و تصمیمگیری شده است. ایدههای برانگیزنده او همچنان بحثها را تحریک میکند و نحوه نگرش و مدیریت ما نسبت به ریسک در زندگی و جامعه را شکل میدهد.
دیدگاه خود را بنویسید